ادراک فرد از خود را می توان در چهار بعد تعریف کرد :
1-تعریف فرد از توانایی ها ، جایگاه و نقش خود در دنیای خارج که بیشتر تحت تاثیر وضعیت جسمانی ، توانایی ها ، ارزش ها و آرزوهای فرد است . تغییرات سریع و ناگهانی جسمانی دوره بلوغ ، نگرش جدیدی در نوجوان نسبت به خود ، دیگران و به زندگی به وجود می آورد . توانایی های ذهنی نوجوان نیز که انتظارات محیطی را پاسخ می دهد ، در افزایش خویشتن پنداری مثبت نوجوان تاثیر می گذارد . در کل تصویر ذهنی نوجوان از خود می تواند غیر واقعی ، و یا آگاهانه ، شناختی و واقع گرایانه باشد .
2-ادراک نوجوان از خود در لحظه و زمان حال می باشد و بیشتر تحت تاثیر خلق و حالت های روانی لحظه ای او و در حقیقت یک نگرش انتقالی است . برخی از نوجوانان این وضعیت لحظه ای و موقتی را دائمی تلقی می کنند و برچسب افسردگی ، بدبینی ، خوش بینی و… به خود میزنند که غالباً هم یک نگرش منفی بر اساس وضعیت کنونی فرد است .
3-سومین بعد فرد ، خود اجتماعی اوست . این تصویری است که فرد بر اساس آن چه دیگران راجع به او فکر می کنند ، شکل می دهد و بر رفتار فرد تاثیرات زیادی بر جای می گذارد . هر گاه نوجوان احساس کند و یا فکر کند که دیگران او را فرد کودنی در یادگیری می دانند و یا از نظر اجتماعی وی را قابل پذیرش به حساب نمی آورند او نیز خود را با این دید منفی می نگرد و به تدریج احساس نادانی و بی ارزشی می کند .
4-خود ایده آل اوست ، یعنی فردی که نوجوان می خواهد باشد ، نه آن چه هست ، این خود ایده آل می تواند بسیار بالاتر و یا پایین تر از واقعیت و یا کاملاً واقع گرایانه باشد این امر به ارتباط سطح آرزوها و آمال نوجوان با توانایی ها ، قابلیت ها و فرصت هایی که او در اختیار دارد ، وابسته است . در صورتی که نگرش نوجوان پایین باشد ، عزت نفس او از بین می رود و ارزیابی بالاتر از واقعیت نیز نوجوان را با شکست و ناکامی مواجه و در نهایت افسردگی می سازد .
نوجوانانی که خویشتن پنداری نسبتاً دقیق تر ، عینی تر و واقع بینانه تر از خود دارند ، قادر خواهند بود با تلاش کافی به هدف های خویش برسند و از سازگاری لازم برخوردار گردند . به هر حال نگرش مثبت نسبت به خود در همه ابعاد و جنبه های زندگی عاملی تعیین کننده در سازگاری و زندگی موفقیت آمیز فرد خواهد بود . برای مثال خویشتن پنداری نوجوان تعیین کننده نگرش او نسبت به دوستان ، خانواده ، حرفه آینده و دیگر زمینه های زندگی اوست . و به عبارت بهتر ، رفتار نوجوان را می توان بر اساس مفهوم و درکی که او از خویشتن دارد به خوبی درک کرد ( نوابی نژاد ، 1377 ) .
بدبینی به زندگی هنگامی به نوجوانان و جوانان دست می دهد که آن ها دچار یاس شده باشند . این چنین حالتی رغبت زندگی کردن را از افراد می گیرد . لذا ، ممکن است آن ها لبخند های تصنعی بزنند اما در باطن ، فکر حرکات منفی در سرشان جولان کند و در مقابل هر مسئله ای که مطرح شود آیه ی یاس بخوانند . این چنین حالتی اغلب با افسردگی نیز توام است که زیان هایی را به فرد وارد می سازد از جمله ی این زیان ها گرفتن آرامش فرد در زندگی ، بی اعتنا شدن به مسایل حیات جمعی ، احساس مغلوبیت در برابر مسایل و مشکلات ، بدگمانی و بدبینی نسبت به دیگران و جریانات است . چنانچه یاس ادامه یابد ، انسان را رفته رفته به شگفتی و اضطراب می کشاند . آشفتگی خسارت بزرگی به انسان می زند و اگر شدت یابد ممکن است به جنون یا به خودکشی منجر شود ( قائمی ، 1361 ) .
عزت نفس میزان ارزش و احترامی است که فرد برای خود قایل است . عزت نفس از دیدگاه کوپر اسمیت تفاوت شخصی در مورد ارزش و مقبولیت خود است که در نگرش فرد ظاهر می گردد . به عبارتی هدیه ای که از سوی والدین ، آموزگاران و خویشاوندان به فرد داه می شود و برداشت فرد از قضاوت های دیگران در مورد شایستگی های خود در یک موقعیت مخصوص و معین است، (رادمنش و همکاران، 1390).
متخصصان به دلایلی برای عدم وجود عزت نفس اشاره نموده اند :
بیش از اندازه بر بایدهای خود تاکید داشتن . از پذیرش انتقاد بیم داشتن . زمینه های مثبت خود را کم اهمیت و زمینه منفی خود را بزرگ کردن . به خاطر هر عملکردی به خود برچسب زدن و خود را سرزنش کردن . داشتن تفکر همه یا هیچ . به نظر دیگران اهمیت افراطی دادن و سعی در بر آوردن همه خواسته های دیگران . همیشه خود را با افراد بالاتر مقایسه کردن و در برابر آن ها اظهار عجز و ناتوانی کردن . کورکورانه از دیگران تقلید و دنباله روی کردن . ارتباط با بزرگسالانی که خود عزت نفس پایین دارند . روش تربیتی و فرزندپروری استبدادی والدین . تحقیر و سرزنش فرزند به خصوص در جمع . به رخ کشیدن توانایی های دیگران در مقایسه با نوجوان . ترساندن زیاد توسط دوستان ف والدین و معلمان . داشتن یک بیماری جسمی . لکنت زبان داشتن . ابراز نکردن هیجان ها و عواطف . عدم تحمل ناکامی وشکست .
راه کارهایی که متخصصان برای ایجاد عزت نفس بیان نموده اند :
در گفتار و کردار خود محبت نشان دهید . به توانمندی ها و خودباوری های بچه ها احترام بگذارید . وقتی روابط خوبی با دیگران برقرار می سازنند آن ها را تایید کنید . در بعضی از مواقع آن ها را در احساساتمان سهیم کنید . در بعضی از امور ، کارهایی را انجام دهیم که نیازها و علائق آن ها را تامین کند . به کودکان و نوجوانان مسؤلیت واگذار کنید . آن ها را با هیچ کس مقایسه نکنید . آن ها را مورد تهدید و سرزنش قرار ندهید . در بازخواست ها خود به جای کلمه چرا ، از چطور شد که … استفاده کنید . به بچه ها کمک کنید تا از تصمیم گیری خویش آگاهی پیدا کنند . زمینه و شرایط خودآگاهی جسمانی و هیجانی را در نوجوانان ایجاد کنید . به احتیاجات و خواسته های نوجوانان در حد معمول و منطقی پاسخ دهید تا احساس ارزشمندی کنند . از بچه ها قدردانی و تشکر کنید . تصاویر سازنده و مثبت را در ذهن نوجوان ثبت کنید . نوجوان را با خودش از نظر رفتاری و آموزش مقایسه کنید ( رقابت مثبت ) . لیستی از توانایی های بچه ها تهیه کنید . والدین و معلمان نیز باید با اعتماد به نفس رفتار کنند . والدین در حضور نوجوان یکدیگر را سرزنش نکنند و خود را تحقیر نسازند . بچه هارا مجبور به اطاعت از اوامر و سلائق خود نکنید . او را تنبیه نکنید و شیوه دمکراتیک را پیشه سازید . به حرف های نوجوانان به دقت گوش کنید تا احساس کنند در خانه برای آن ها ارزش قائل هستید . از بچه ها بخواهید طرح هایی در موضوعات مختلف آماده کنند ، زیرا سبب پرورش خلاقیت در آن ها می گردد . به نوجوانان خود در قبال برخی از کارها در منزل پول نقد بدهید . در شکست های درسی او را یاری دهید و روحیه او را به خاطر نمرات کم خراب نکنید . در سنین بالاتر مسؤلیت بخشی از خرید منزل را به بچه ها واگذار کنید . در سنین بالاتر برخی از مشکلات زندگی از قبیل پول ، آب ، برق ، اجاره مسکن را با او در میان بگذارید . روحیه صحبت کردن در جمع را در بچه ها تقویت کنید، ( رادمنش و همکاران ، 1390 ) .
عوامل مهم تعیین کننده اجتماعی – فرهنگی به طرق مختلف روی فرد اثر می گذارد ، اموری مانند مشاغل سنگین ، موقعیت های دردناک ، از دست دادن شغل ، زندگی در محیط بیش از حد شلوغ ، مواجهه با تغییرات زندگی خانوادگی و پیوندهای زناشویی ، تعصبات و مورد تعقیب قرار گرفتن باعث انواع واکنش های هیجانی شدید در فرد می شود و بر دستگاه شبکه ای و ترشح غدد تاثیر می گذارد . اموری مانند افزایش جمعیت ، مهاجرت ، فقر ، اختلافات خانوادگی و نقصان در کیفیت تعاملات اجتماعی ، مقاومت فرد را در مقابل بیماری کاهش می دهد ( عیسی مراد ، 1389 ) .
تغییرات محیطی تاثیر عمیقی روی تعادل هورمونی بدن دارد و گروهی از عوامل اقتصادی – اجتماعی و اجتماعی – فرهنگی نقش تعیین کننده در غلت شناسی اختلالات روان تنی دارند . فشار روانی و روحی و اضطراب مقدار کم آن برای ما مفید است حتی یادگیری را مؤثرتر و حافظه را قوی تر و عملکرد ما را بهتر می کند . در عوض فشار روحی زیاد و طولانی موجب نابسامانی شخصیتی ، ایجاد اضطراب مزمن و منجر به افسردگی و رد نهایت بیماری های روان تنی مانند زخماثنی عشر ، فشارخون و غیره می شود . فشار روانی یا استرس حاصل از هیجان اغلب به عنوان یک عامل مزاحم برای سلامتی انسان به حساب می آید . آن چه که در زندگی انسان باعث فشار روانی می شود در حقیقت بیشتر طرز برخورد انسان ها با حوادث زندگی است نه خود حوادث . کسانی که به زندگی خود معنا و مفهوم می دهند و ماندگاری وبقای خود را در گرو این معنا و تلاش می دانند ، کمتر از دیگران بیمار می شوند ( عیسی مراد ، 1389 ) .
افراد رویدادهایی را که در زندگی تجربه می کنند متفاوتند و نیز از نظر آسیب پذیری در برابر رویدادها نیز متفاوتند . آسیب پذیری هر کس در برابر فشار روانی بستگی به مهارت های مقابله و حمایت های اجتماعی دارد . آسیب پذیری احتمال پاسخ غیرانطباقی به فشار روانی را افزایش می دهد مثلاً کودکان محبت ندیده آسیب پذیرتر از محبت دیده ها هستند و اختلالات رفتاری در آنان بیشتر بروز می کند . مهارت های مقابله طرق منحصر به فرد در برخورد با موقعیت ها هستند . مقابله کننده ها افرادی نیستند که فقط بدانند کارها را چگونه انجام دهند بلکه روش نزدیک شدن به موقعیت ها را می شناسند که برای مواجهه با آن ها پاسخ حاضری در دست ندارند . ویژگی های افراد در موقعیت های زندگی ( انتظارات ، ترس ها ، مهارت ها ، امیدها ) بر میزان فشار روانی که احساس می کنند و بر میزان مقابله اثر دارد ( ساراسون ، 1377 ) .
در زندگی افراد دوره های انتقالی وجود دارند که باعث فشار روانی آن ها می شوند :
1-تولد و حصول هماهنگی بین مادر و نوزاد . 2-قدم های آغازین به سوی استقلال و انتقال به مکان خارج از مدرسه و مرکز نگهداری روزانه . 3-بلوغ و تغییرات زیستی ، روانی و اجتماعی . 4-انتقالات بزرگ تحصیلی از قبیل رفتن به دانشگاه . 5-ورود به دنیای کار . 6-ازدواج . 7 تربیت و پرورش فرزندان . 8-جابه جا شدن به محل جدید . 9 نقاط عطف زندگی فرزندان . 10 بازنشستگی ( ساراسون ، 1377 ) .
والدین و نوجوانان در ارتباط خود ، از یکدیگر انتظاراتی دارند که تحت تاثیر باورها و اعتقادات خانواده ها می باشند . تغییر در توانایی های شناختی و زیستی نوجوان در نحوه ی نگرش وی نسبت به قوانین و نظم موجود در خانواده تاثیر می گذارد و به انتظارهای جدیدی در وی منجر می شود ( حجازی و سیف ، 1379 ) . فیلیپس[1] ( 1987 ) نشان می دهد والدینی که دارای باور و اعتقاد ضعیف تری در مورد توانایی و شایستگی علمی کودکان نسبت به سایر والدین می باشند انتظارات کمتری نسبت به عملکرد کودکان دارند . همچنین ارزیابی کودکان از توانایی خود ، تحت تاثیر این که چگونه آنان ارزیابی را تصور می کنند قرار می گیرد . شیفر[2] و ادگرتون[3] ( 1985 ) نیز دریافتند والدینی که دارای روش های فرزندپروری مترقی می باشند انتظار دارند کودکانشان فعال و مستقل باشند و نمرات خوبی در آزمون هایی ( برای نمونه ، هوش ) به دست آورند . در بسیاری از موارد والدین و نوجوانان باورهای متناقضی در مورد هم دارند . برای مثال والدین معتقدند که بر خلاف نظر فرزندان نوجوانشان ، بیش از آن چه آنان فکر می کنند ، با آن ها تعامل دارند ( پالسون[4] و اسپوتا[5] ، 1996 ؛ به نقل از علیزاده ، 1380 ) . همچنین نوجوانان معمولاً والدین خود را سهل گیر یا خودکامه می دانند ، در حالیکه والدین خود را مقتدر و خون گرم به شمار می آورند ( اسماتانا[6] ، 1995؛ به نقل از علیزاده، 1380).
کالینز ( 1990 ) تغییرات حاصل در انتظارهای فرزند - والدین از یکدیگر را در دوره نوجوانی ، منبع مهم تضاد در خانواده قلمداد می کنند . از نظر وی کودکی که وارد مرحله نوجوانی می شود طالب آزادی های بیشتری در مقایسه با قبل است ، در حالی که ممکن است والدین این مرحله را نیز مانند مرحله قبل دانسته و تغییری در رفتار خود در این زمینه نشان ندهند . لارسن[7] ، لامپمن[8] ، پتراتیس[9] ( 1989 ) اظهار می دارند که در دوران نوجوانی حدود مسئولیت نوجوان بسیار مهم است . ممکن است نوجوان خواهان مشارکت بیشتر در فعالیت ها و تصمیم گیری های خانواده بوده و انتظار داشته باشد که نحوه روابط او با والدین تغییر کند . اگر والدین نسبت به این امر بی اعتنا باشند و انتظارهای نوجوان را نادیده انگارند ، موجبات افزایش تضاد در خانواده و نگرش منفی نسبت به والدین در نوجوان فراهم می شود . نتایج حاصل از پژوهش دکوی[10] ، نوم[11] و ماس[12] ( 1997 ) از یک سو نشان می دهد که تفاوت در انتظارهای فرزند – والدین در دوران نوجوانی بیشتر مربوط به استقلال رفتاری و روابط بین فردی است . والدین از فرزند نوجوان خود انتظار دارند که دوران نوجوانی را به آهستگی طی کند ، در حالی که نوجوان تمایل به تسریع آن دارد . از سوی دیگر ، یافته های این پژوهش نشان می دهد که انتظارهای والدین نسبت به نوجوان تحت تاثیر جنس فرزند قرار دارد . برخلاف انتظار والدین ، دختران خواهان ( مشارکت ) معاشرت با دوستان و حق تصمیم گیری مستقل برای امور خود می باشند و پسران خواهان استقلال رفتاری و خودمختاری بیشتر هستند . به اعتقاد اگوی و همکاران ( 1997 ) اگر والدین با تغییرات دوران نوجوانی آشنا باشند و نیازهای نوجوان را در نظر بگیرند ، خانواده کمتر دچار تضاد و عدم تعادل می شود . احدی و محسنی ( 1371 ) نیز در پژوهشی روی مشکل های جوانان 19 تا 25 ساله ایرانی نشان داده اند که نوجوانان مهم ترین مشکل خود را در کیفیت روابط با والدین عنوان کرده اند . بررسی نظرات جوانان مورد مطالعه نشان می دهد که تفاوت در انتظارهای فرزند – والدین و عدم تطابق سامانه ارزشی میان آنان ، مهم ترین منبع تضاد می باشد . بنابراین با توجه به این یافته ها می توان گفت که درک انتظارهای جدید نوجوان از سوی والدین برای برقراری تعادل در خانواده ضروری است ( حجازی وسیف ، 1379 ) . شیوه های تربیتی والدین که متاثر از باورهای فرهنگی و تربیتی آنان می باشد از جمله عواملی است که در ایجاد و توسعه انتظارها در نوجوانان اثر دارد . ارزش های فرهنگی حاکم بر خانواده و وجود رابطه ی صمیمی والدین با نوجوان بر نحوه ی گذراندن اوقات فراغت وی و حضور او در خانه تاثیر دارد . هماهنگ با نتایج پژوهش وینتر و همکاران ( 1988 ) می توان گفت زمانی که والدین به فرزند خود احترام بگذارند و میان آنان رابطه خوبی برقرار باشد نوجوان برای حل مشکل های خود به والدین ، بیشتر از همسالان مراجعه می کند . ارتباط دوستانه والدین با همسالان نوجوان از یک سو و احترام به عقاید وی و دادن آزادی عمل به او از سوی دیگر ، در ایجاد جو اعتماد بین نوجوان و والدین مؤثر بوده است . این اعتماد را می توان در بیان وقایعی که برای نوجوان در خارج از منزل رخ می دهد نیز مشاهده کرد . بر اساس مطالعه ها ، تفاوت معنادار در رفتار والدین در مواقع عادی و در حالت عصبانیت وجود ندارد و این نکته بیان کننده ی ثبات رفتاری والدین است . از نظر بامریند ( 1991 ) وجود ثبات رفتاری در تعادل نهاد خانواده بسیار مؤثر است و مانع افزایش تضاد میان روابط ، در دوران نوجوانی می شود . همچنین می توان گفت که درک انتظارهای نوجوانان از سوی والدین که ناشی از تغییرات شناختی ، اجتماعی و زیستی در آنان است می تواند در برقراری یک رابطه صمیمی بین والدین و نوجوانان و ایجاد تعادل در نهاد خانواده مؤثر باشد (حجازی وسیف، 1379).
پژوهش هرناندز[13] – گازمن[14] و سانچز[15] - سوسا[16] روی گروه بزرگی از نوجوانان مکزیکی ، آشکار ساخت که شکست تحصیلی ، استفاده از مواد مخدر و نارضایتی های جسمانی در نوجوانان ، با نوع تعامل والدین – فرزند همبستگی منفی دارد . به طور کلی باید اظهار داشت تعامل والدین – فرزند در دوره نوجوانی قطع نمی شود ، بلکه در برخی موارد قوی تر و مؤثرتر هم می شود . این تعامل را پس از دوره ی نوجوانی نیز می توان مشاهده کرد (حجازی وسیف، 1379).
همچنان که اولیاء از نوجوانان و جوانان انتظاراتی دارند که بیشتر این انتظارات در قسمت تربیتی و درسی خلاصه می شود ، متقابلاً نوجوانان نیز از والدین خود انتظاراتی دارند . درباره ی خواسته های نوجوانان از والدینشان پژوهشی با نمونه 170 نفر در دبیرستان های تهران با ابزار پرسشنامه صورت گرفته است . درباره ی این سوال که از پدر و مادر خویش چه توقعاتی دارید ؟ پاسخ هایی متفاوت به شرح زیر ثبت گردیده است . 70 درصد ، انتظار داشتند که پدر ها و مادرها در برابر راهنمایی و نظارت بر کارها و رفت و آمدهایشان به آنان آزادی فکر و استقلال دهند تا در اموری که از هر جهت به آن ها مربوط می شود حق اظهارنظر ، انتخاب و اقدام داشته باشند . آن ها توقع داشتند که والدین آنان را درک کنند و به آن ها اعتماد نمایند و از اعمال محدودیت ها و فشارهای شدید خودداری نمایند . 13 درصد از تبعیض پدران و مادران بین فرزندانشان گله داشتند و از این که والدین نزد اشنا و بیگانه آن ها را سرزنش و بی حرمت می کنند و یا همواره ایشان را با سایر افراد خانواده و خویشان و دوستان مقایسه می نمایند بدون اینکه به نقاط مثبت آن ها توجه داشته باشند در رنج بودند . 12 درصد ، اظهار داشتند که از مشاجرات و گفتگوهای خصمانه بین والدین می ترسند و از بیم این که روزی خانواده هایشان از هم بپاشند همیشه نگران و آشفته هستند و به همین جهت آرزو دارند که هیچ پدر و مادری ، لااقل در حضور فرزندانشان با یکدیگر دعوا و نزاع نکنند و حرف های زشت ردوبدل نکنند . 5 درصد ، از وجود فاصله ی سنی زیاد بین خود و پدر و مادرشان ایراد گرفتند و معتقد بودند که هرچه فاصله سنی بین والدین و فرزندان بیشتر باشد ، داشتن درک درست از همدیگر مشکل تر و تفاهم و دوستی کمتر خواهد بود . بنابراین ، در خانواده ای که عرصه را بر فرزندان خود تنگ می کنند و از هر سخن و حرکتشان خرده می گیرند و در همه موارد نسبت به آن ها بی اعتمادی نشان می دهند و همواره می خواهند که تمام نقطه نظرها و دستورهایشان بدون توجیه عقلی و چون و چرا اجرا گردد ، باید منتظر عواقب ناخوشایند این طرز تفکر خود باشند . به هر حال ، جنین فرزندانی در آینده ، اگر هم به سلامت روانی آن ها آسیب جدی وارد نشود ، فاقد استقلال رای ، قدرت تصمیم گیری و شهامت اجرایی خواهند بود ( زینلی ، 1380 ) .
اولیای خانواده ها اغلب با روحیات کودکان و نوجوانان خود آشنا نیستند و آن ها را درک نمی کنند . چنانچه اولیا قادر باشند افکار و احساسات خود را با افکار و احساسات کودکان و نوجوانان خود همسو و انطباق دهند ، می توانند آن ها را درک کنند . چنین درکی باعث می شود تا آن ها با درایت در برخورد با نوجوان خود از پیش داوری های گوناگون نسبت به اعمال و رفتار آن ها جلوگیری کنند و برخوردی مناسب را طرح ریزی نمایند . هنگامی مسایل و رفتارهای دوره کودکی و نوجوانی رفاموش می شوند که انسان به دوره جوانی و بزرگسالی برسد ، در دوره بزرگسالی است که بزرگ ترها متوجه نیستند و فراموش می کنند که مخاطبشان کیستند ویا چه روحیه ای دارند ، لذا رفتارشان با فرزندان خود یکنواخت و همانند بزرگسالان است . در این برخوردهاست که امکان دارد به جای مقاومت ، درگیری ، انحراف و مخالفت به وجود آید ( رشید پور ، 1376 ) .
تحقیر ، سرزنش و مقایسه با دیگران توسط والدین ، باعث نگرانی های احتمالی فرزندان می شود که باید مورد توجه قرار گیرد و نسبت به رفع آن ها اقدام لازم به عمل آید ، همچنین والدین باید سطح توقع خود را از فرزندانشان با میزان استعداد و توان آن ها در نظر بگیرند . والدین باید استعداد و توان فرزند را مشخص کنند . نتیجه ی این کار برای والدین میزان ملاکی است تا بر مبنای آن کار فرزند خود را مورد ارزشیابی قرار دهند و در صورت تلاش مؤثر و موفق ، او را مورد تشویق قرار دهند ، همان طور که بزرگترها در کارشان مورد تشویق واقع می شوند و این تشویق در رضایت شغل آن ها مؤثر است ، تشویق فرزندان نیز در کسب علم و تلاش برای پیشرفت مؤثر است ( عصاره ، 1377 ) .
تعارضات خانوادگی همیشه وجود دارند ولی در هر خانواده موضوع فرق می کند . اصولاً والدین می خواهند از طریق وعده و وعید دادن ، تهدید کردن ، مقایسه کردن ، یا حتی از طریق صحبت ، نوجوان خود را کنترل کنند ، اما او تمایل به استقلال دارد و برخورد خوبی با این گونه کنترل ها ندارد . در سن نوجوانی ، با برخوردهای تحکم آمیز نمی توان با نوجوان روبرو شد زیرا او زیر بار این گونه دستورها نمی رود بلکه سعی می کند موضع دفاعی در مقابل این حرف ها از خود نشان دهد و در این هنگام است که دچار تعارض و کشمکش با والدین می شود و این احساس در او به وجود می آید که والدین را به چشم رقیب یا حتی دشمنانی برای خود احساس کند . از طرفی نحوه رفتار فرزندان با اولیای خود ممکن است به گونه های مختلف و متفاوت برای والدین معانی خاص داشته باشد و آن ها این رفتارهای را از زوایای مختلف بنگرند . به هر حال ، در روابط خانوادگی که چند سویه است هر یک از اعضای خانواده در کشش و کنش روابط متقابل ، از یکدیگر تاثیرپذیرند لذا ، نتیجه اش تعامل بین افراد خانواده است ، ( رادمنش ، 1377 ؛ نقل از اکبری ، 1385 ) .
در این باره رهبران اسلام بهترین رهنمود را پرورش قوای جسمی و قوای معنوی فرزند به طور وسیع و کامل می دانند و بر آن تاکید دارند . رسول خدا ( ص ) فرموده اند : « اکرموا اولادکم ، و احسنوا آدابهم »[17] یعنی به شخصیت فرزندان خود توجه داشته باشید ، و آن ها را مورد احترام قرار دهید و دوستشان بدارید و به آن ها آداب زندگی را هم بیاموزید . زیرا اولین کلاس تربیت و شکل گیری فرزند همان محیط خانه است ، و اولین درس را فرزند از پدر و مادر می آموزد و آن ها را اولین سرمشق و نمونه ی کمال برای خود انتخاب می کند . تجربه های جدید هم ثابت کرده است که بسیاری از خصوصیات از راه ارث « انتقال ژن ها » به افراد می رسد . از جمله این خصوصیات می توان به خصوصیات اخلاقی و عقلانی و نیز بحران های عصبی که از صفات موروثی پدران و مادران به شمار می آید را نام برد . همچنین تقلید و القا بدون آگاهی و توجه پدران و مادران به کودک می تواند عامل دیگر انتقال باشد . کودک به طور طبیعی در صحبت کردن ، راه رفتی و اعمال دیگر روزانه از کسی پیروی می کند که بزرگتر از اوست و به طور طبیعی تحت تاثیر آداب و رفتار و روش زندگی بزرگترها قرار می گیرد زیرا : « قلب الحدث کالارض الخالیه فیها من شی قبلته »[18] یعنی قلب جوان همچون زمین خالی است ، هر بذری در آن پاشیده شود ، آن را می پذیرد . نیروی اراده یا ضعف اراده نیز از بزرگترها به فرزندان انتقال می یابد و این خصلت ها چنان در درونشان جای می گیرد که تغییر آن ها بسیار دشوار است ( اکبری ، 1385 ) .
[1]-Phillips
[2]-Shiffer
[3]-Adgerton
[4]-Paulson
[5]-Sputa
[6]-Smetana
[7]-Larson
[8]-Lampman
[9]-Petriatis
[10]-Dekovie
[11]-Noom
[12]-Moas
[13]-Hernandez
[14]-Guzman
[15]-Sanchez
[16]-Sosa
- بحارالانوار ، 104/95/44.[17]
-نهج البلاغه ، نامه 31 فراز 22 .[18]