“
در دنیای جدید رعایت استانداردهای بشری، وفای به عهد، اصل همکاری، زیست مسالمت آمیز و دهها اصل و قاعده دیگر که حتی در ایجاد برخی از آن ها دولت نقش نداشته و به صورت عرفی به وجود آمده اند از اصول مسلم و پذیرفته شده بشر امروزی است و نمی توان بر خلاف قواعد آمره عمل کرد. لذا برای وادار کردن دولت متجاوز یا متقلب یا متخلف اولین اقدام شدید و البته تنبیه تحریم آن دولت است. تحریمی که خاطر نشان سازد یک دولت به تنهایی قرار نیست برای نیل به منافع داخلی و خارجی اش دست به هر اقدام مغایر با خواست جامعه بینالمللی بزند. همین انتظار در هنگام نقض حقوق بشر نیز دیده می شود. دولت حق ندارد علیه شهروندانش دست به تجاوز و نقض قرار داد عرفی اجتماعی بزند. حق تعیین سرنوشت ملت نیز از این قواعد آمره ناشی می شود. دیگر مسئله حقوق بشر در قلمور حاکمیت مطلق دولتها نیست و نمی توان آن را امری داخلی محسوب کرد. شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش زیک گوهرند در همینجا مصداق پیدا میکند. بحران در یک منطقه به شدت آثارش را در سایر نواحی نشان میدهد و نمی توان دست روی دست گذاشت و نقض مقررات بینالمللی را شاهد شد.
۲-۳-۴- گفتار چهارم: جنگ های داخلی
تخلف از حوقق جنگ را جنایت جنگی مینامند. معنایی که عموماً از جنایت جنگی درک می شود، موارد نقض فاحش حقوق بشر دوستانه بینالمللی یا با بهره گرفتن از واژه سنتی، موارد نقض فاحش قوانین و عرف های جنگی، صرف نظر از طبیعت جنگ است مواردی که به عنوان جنایت جنگی تلقی شده اند، حملات انجام شده بر علیه کسانی است که مشارکت فعالی در جنگ نداشته اند یا به مشارکت خود پایان دادهاند (مانند سربازان مجروح یا بیمار، اسرای جنگی، غیر نظامیان و غیره)
سایر مواردی که جنایت جنگی محسوب میشوند عبارت اند از:
-
- قتل عمدی
-
- شکنجه و رفتار غیر انسانی
-
- عمداً موجبات رنج شدید دیگران را فراهم کردن
-
- صدمه شدید به جسم یا سلامتی
-
- حمله به جمعیت غیر نظامی
-
- اخراج یا انتقال غیر قانونی گروههای غیر نظامی
-
- استفاده از سلاح ها یا روش های ممنوع جنگی (سلاح های شیمیایی، باکتریولوژیک و آتشزا)
-
- استفاده خائنانه از علائم و دیگر نشانه های حفاظتی
- غارت اموال عمومی یا خصوصی
یکی از عناصر اساسی سازنده مفهوم جنگ، عنصر تشکیلاتی و سازمانی یعنی «کشورها» میباشد. جنگ مسلتزم نبرد نیروهای مسلح کشورها با یکدیگر است؛ از این رو، جنگ به عنوان نوعی رابطه کشور با کشور تلقی می شود.[۹۱]
این عقیده مخصوصاً از سوی «ژان ژاک روسو» در کتاب «قرارداد اجتماعی:» (۱۷۶۲) ابراز شده است:
«جنگ به هیچوجه رابطه انسان با انسان نیست؛ بلکه رابطه کشور با کشور است که در آن افراد، نه به عنوان انسان و یا حتی به عنوان تبعه، بلکه به مثابه شهروندان و مدافعان و تنها بر حسب تصادف و اتفاق با یکدیگر دشمن شده اند.»[۹۲]
نتیجتاً جنگ داخلی- حداقل تا زمانی که مسئله «شناسائی به عنوان متخاصم» پیش نیامده باشد جنگ به مفهوم خاص کلمه نیست. رد منازعات داخلی، علی الاصول قواعد حقوق داخلی حاکم است؛ با این حال، عهدنامه های ۱۹۴۹ ژنو و پروتکل های الحاقی آن ها در ۱۹۷۷، اجرای برخی قواعد حقوق جنگ را که دیدگاه هائی بشر دوستانه دارند، برای جنگهای داخلی که در قلمرو کشورهای متعاهد بروز میکند، پذیرفته اند.[۹۳]
در تعریف جنگ داخلی که میتواند بشدت حقوق بشر را نقض کند آورده اند: مبارزه مسلحانه دو گروه یا گروه هایی با هویت مشخص و معین علیه یکدیگر را جنگ داخلی میگویند. که هدف هر یک ضربه زدن و از پای در آوردن دشمن مقابل و تحت انقیاد خود در آوردن دیگری است.
اغلب مورخان می پندارند که جنگهای داخلی از نوع جنگهای درجه دوم میباشد. این قبیل جنگها بر خلاف سایر جنگها موجب پراکندگی و تخریف روحیه و وحدت ملی و مذهبی افراد جامعه میگردد.
بنابرین می توان اظهار نمود که فقدان وفاق فرهنگی و نظام اجتماعی منشاء جنگهای داخلی است.
تلفات سنگین و خسارات بی شماری است که در اثر جنگ داخلی گریبان گیر مردم یک جامعه میگردد. برای مثال اسپانیا در جنگ جهانی اول شرکت نداشت، اما تلفات آن در کشور در خلال جنگ داخلی چهار ساله (۱۹۳۶-۱۹۳۹ میلادی) بیشتر از هر یک از طرفین متخاصمین جنگ بود.
دلیل دیگر، طولانی بودن این قبیل جنگها است، دیپلماسی و بینالمللی جنگهای داخلی از نوع نزاعهای خانگی و درون مرزی است، و معمولاً دولتهای مجاور یا دوست، آشکارا در این نوع درگیریها مشارکت یا دخالت نمی نمایند. زیرا این دخالتها به منزله مداخله در امور داخلی آن ها تلقی می شود. مگر آنکه یکی از طرفین علیه دیگری به مجامع بینالمللی یا دولتهای دوست و طرفدار آن ها شکایت نموده، واز آن ها درخواست مداخله یا کمک کند. به همین دلیل ممنوعیتها و عدم مداخلات یا مداخلات بیش از حد، این جنگها طولانی میگردند.
ویژگی دیگر تخریب روحیه ملی و معنوی افراد جامعه است. وقتی گروههای متخاصم داخلی و دلایل سیاسی، نژادی، مذهبی یا قومی با یکدیگر وارد کارزار میگردند، حتی اگر این جنگها کوتاه مدت باشد و کاملاً به یک صلح شرافتمندانه و عادلانه منتهی گردد، باز هم آثار منفی مادی و انسانی که بر یکدیگر وارد آورده اند و همچنین آثار مخرب تبلیغات روانی علیه یکدیگر که در فرهنگ و تاریخ آن ها وارد شده است، به سادگی قابل زدودن نیست. و ممکن است پس از گذشت سالیان دراز بار دیگر این خصومت و خونخواهی بروز نماید. شورای امنیت به عنوان حافظ اصلی صلح و امنیت بینالمللی در قبال جنگ های داخلی وظیفه دارد دخالت های بموقع و مؤثر داشته باشد.
۲-۳-۴-۱- بند اول: شورشیان
“