خانواده یک نظام طبیعی و اجتماعی است که افراد خواسته یا ناخواسته به آن وابسته اند و اولین کانونی است که فرد در آن احساس امنیت می کند و مورد پذیرش و حمایت قرار می گیرد . ساخت و فضای روانی خانواده ، که ترکیب کلی و مجموعه روابط بین اعضای آن می باشد هر کدام به گونه ای خاص عملکرد و رفتار فرد را در جهت رویارویی با مسائل و موانع وفشارهای روانی ، اضطراب ها ، ترس ها و سایر محرک های ناخوشایند تحت تاثیر قرار می دهند . بروز تحولات فرهنگی – اجتماعی – اقتصادی چشم گیر در کشور موجب شده که در سالهای اخیر ارتباطات کمتری بین فرزندان نوجوان و والدینشان نسبت به دو دهه قبل برقرار شود . برقراری تماس های کلامی و غیرکلامی بین والدین و فرزندان خود می تواند مانع جدی و عامل بازدارنده مهمی برای رشد بهنجاری در رفتارهای روان شناختی فرزندان باشد ( کاوسیان و کدیور ، 1374 ) .
پژوهشگران در مطالعات خود در زمینه خانواده به انواعی گوناگونی از آن اشاره کرده اند :
1-خانواده منسجم و صمیمی : در این خانواده ها انسجام و دوستی و تعامل بسیار خوبی وجود دارد و فرزندان در آن رشد می کنند و آسیب کمتری می بینند .
2-خانواده پاسخگو : در این گونه خانواده ها والدین و اعضای آن نسبت به رفتار و اعمالی که انجام می شود پاسخگو هستند و احساس مسؤلیت می کنند .
3-خانواده بی تفاوت : خانواده های بی تفاوت ، نسبت به همدیگر چندان احساس مسؤلیت نمی کنند و نسبت به همدیگر خنثی و اهل تعامل نیستند .
4-خانواده مستبد : در خانواده های مستبد ، رفتار استبدادی و زورگویانه و امر و نهی های شدید و آمرانه حاکم است و منطق و استدلال وجود ندارد .
5-خانواده آشفته : در خانواده های آشفته نظم و آرامش وجود ندارد . آشفتگی این خانواده ها از والدین به فرزندان منتقل می شود ( عیسی مراد ، 1389 ) .
براساس پژوهش های انجام شده در الگوهای خانواده های ایرانی 7 مدل خانواده شناسایی و تقسیم بندی شده است که عبارتند از :
1-الگوی خانواده پذیرا و پویا ؛ که بهترین مدل از خانواده های موفق و متعادل است . چرا که منطق و احساس در آن وجود دارد .
2-الگوی وابسته ؛ وابستگی در این مدل بسیار بالا است و از پذیرش دیگران امتناع می کنند .
3-الگوی سلطه گری ؛ حاکمیت امر و نهی و دستوری عمل کردن در خانواده رایج است .
4-الگوی مقابله ای ؛ افراد با همدیگر مرتب در مقابله و انتقامجویی هستند .
5-الگوی کناره گیر ؛ افراد نقش کناره گیری خود را پذیرفنه و رابطه ی بین آن ها خشک و بی روح است .
6-الگوی نامنسجم ؛ در روابط خانوادگی هیچ گونه انسجام و هماهنگی وجود ندارد بلکه تضاد و تعارض حاکم است .
7-الگوی زیستی ؛ پایین ترین الگوی خانوادگی است که افراد خانواده در پست ترین نوع زیست زندگی می کنند، حتی گاهی به معامله افراد و خانواده مانند فروش فرزند هم اقدام می کنند، (احمدی، 1384).
همچنین پژوهشگران خانواده ها را از نظر انواع تیپ های گوناگون مورد مطالعه قرار داده اند ، که نتایج به دست آمده از این مطالعات طبقه بندی زیر را در بر می گیرد .
1-خانواده متلاشی : خانواده ای با ویژگی های گسیخته ، بی ثبات ، طلاق و جدایی ، درون تنی – غیبت ها و ناموفق است .
2-خانواده متزلزل : خانواده ای با ویژگی های نابسامان ، بدون آرامش ، بدون منزلت ، ناامید ، انتقاد به هم است .
3-خانواده متعادل : خانواده ای با ویژگی های وجود عاطفه و عقل ، رویکرد مثبت ، مدیریت ، امنیت ، جذابیت و تقسیم کار است .
4-خانواده متعالی : خانواده ای با ویژگی های متکامل و بالنده ، شکوفا ، هویت بالا ، توجه به آینده ، زندگی معنادار ، حاکمیت معانی اخلاقی است ( محمودیان ، 1383 ) .
مطالعه در زمینه خانواده اهدافی را برای پژوهشگران به دنبال دارد ، تا خانواده ها را به سمت رشد و تعالی همراه با سلامت روانی و اجتماعی سوق دهند . در این زمینه می توان به اهداف زیر اشاره نمود : 1-تحقق جامعه سالم . 2-تداوم نسل . 3-تامین نیازهای اصلی . 4-تربیت اجتماعی نسل . 5-حراست از ایمان . 6-جمال اجتماعی . 7-رشد و بالندگی ( عیسی مراد ، 1389 ) .
امروزه در دنیا جنبش های چالش انگیز بسیاری به وجود آمده که منجر به تزلزل خانواده ها شده است . ازدواج های گروهی ، ازدواج در یک جنسیت ، ازدواج های قراردادی ( قابل تجدید نظر ) ، ازدواج دو مرحله ای ( بافرزند و بدون فرزند ) ، نهضت آزادی زنان ، آزادی هم جنس بازی و سایر مشکلاتی که گریبان گیر خانواده ها شده است . همچنین بحران هایی مانند : استرس های رو به تزاید در زمینه های تحصیلی و شغلی ناشی از زندگی ماشینی و پیشرفت تکنولوژی ، تغییرات بنیادین در الگوهای تولید ، تغییرات در شیوه های زندگی افراد ، تورم بحران های شدید اقتصادی ، تبعیض های اجتماعی ، افزایش شدید جمعیت ، مهاجرت های بی رویه ، ازدواج و شهرنشینی ، آزادی های جنسی ، گسترش اعتیاد و کاهش ارزش های اخلاقی و مذهبی و غیره نهاد خانواده را دستخوش تزلزل و بی ثباتی کرده است ( نوابی نژاد ، 1380 ) .
چه مشکلات و آسیب هایی در خانواده فراوانی بیشتری دارد ؟ هر چند دانش آموز از خانواده و جامعه جدا نیست یعنی هر آن چه در جامعه آسیب ها بیشتر شود ، دانش آموزان بیشتر دچار آسیب ها خواهند شد . در یک تقسیم بندی کلی مشکلات بر سه دسته تقسیم می شود که عبارتند از :
الف ) مشکلات ، معضلات و آسیب هایی که مربوط به دانش آموز است . مانند بیماری های سخت ، عصبی ، روانی و … ، بزه کاری و انواع انحرافات ، بی سرپرستی و … .
ب ) مشکلات ، معضلات و آسیب هایی که مربوط به والدین در خانواده است مانند رابطه والدین با فرزندان ، اختلاف والدین ، فساد اخلاقی ، وضعیت اقتصادی ، طلاق و جدایی ، اعتیاد ، جمعیت بالا و … .
ج ) مشکلات ، معضلات و آسیب هایی که مربوط به خارج از خانواده است . مانند بهره کشی از کودک ، رسانه ها ، نادیده گرفتن حقوق ، خواسته ها ، نیازهای دانش آموزان ، مشکلات در این گروه هر چند خارج از خانواده است ولی آسیب هایش متوجه خانواده می شود ( عیسی مراد ، 1389 ) .
پژوهش گران ارتباطات و کیفیت تعاملات را در زندگی خانوادگی مهم تلقی کرده اند . چنان چه زن و شوهر نتوانند یک الگوی ارتباطی سالم را در تعاملات خود به کار ببرند ، روابط آن ها در تعامل با دیگر اعضای خانواده دچار بحران می شود و روابط مختل حکم فرما می گردد ( فاورز[1] ، 1998 ) .
امری[2] ( 1998 ) معتقد است که رضایت والدین از زندگی زناشویی تاثیر زیادی بر سلامت روانی و رشد شخصیت فرزندان دارد . همچنین بسیاری از مطالعات ، ارتباط بین تعارضات زناشویی با اختلال در کیفیت ارتباط بین فردی فرزندان را مورد تاکید قرار داده است ( پارک و بوریل[3] ، 1997 ) .
بالبی[4] ( 1988 ) معتقد است هر انسانی به طور فطری و زیستی توانایی پدر و مادر شدن را دارا است . ظهور این توانایی مستلزم داشتن فرزند است اما جزئیات آن به تجربه شخصی بستگی دارد . رفتار والدینی را می توان به راحتی در حیوان ها و گونه های پایین تر انسان نیز مشاهده کرد . نخستی ها ، پرندگان و خزندگان نیز رفتارهای والدینی از خود نشان می دهند و می توان چگونگی و کیفیت های متعددی را در رفتارها و مسئولیت های آن ها مشاهده کرد . پدر و مادر شدن از مهمترین وظایف انسان است وظیفه ای که قابل مقایسه با هیچ یک از مسئولیت های دیگر او نیست . برای مثال ، انسان می تواند از دوستان خود روی گرداند ، از شغل خود استعفا بدهد ، یا حتی ازدواج خود را به هم بزند ، ولی فرزند خود را نمی تواند برگرداند ، پدر و مادر شدن فرایندی است که گاه یا یک باره از راه می رسد ، در حالی که افراد برای آن کوچکترین آموزشی ندیده اند ( علیزاده ، 1380 ) .
در گذار به وضعیت والدینی ، والدین در وضعیت روانی خاصی قرار می گیرند و اغلب آن ها کمابیش دچار فشار روانی می شوند . در این گذار ، عوامل گوناگونی بر وضعیت روانی والدین تاثیر می گذارد که در سطور زیر به آن ها اشاره می شود :
1-ساعت اجتماعی[5] - یکی از عواملی که به ما می گوید آیا بر اساس انتظارها و هنجارهای اجتماع پیش می رویم یا نه ، ساعت اجتماعی است . به اعتقاد برد[6] و ملویل[7] ( 1994 ) ، جامعه و فرهنگ به ما می گوید که آیا به هنگام رفتن به مدرسه ، ازدواج یا داشتن فرزند ، در زمان مناسب قرار داریم یا نه . برای مثال ، در کشور آمریکا ، متوسط سن برای بچه دار شدن 30 سالگی است . افرادی که از هنجارهای اجتماعی پیروی می کنند ، معمولاً با مشکل های کمتری مواجه می شوند . به اعتقاد برخی از پژوهش گران ، خروج از ساعت اجتماعی ، همیشه پیامدهای منفی ندارد . بدیهی است که ساعت اجتماعی از یک جامعه به جامعه دیگر متفاوت است .
2-معنای فرزند – به طور قطع می توان معانی متفاوتی برای فرزند پیدا کرد . می گویند : هر فرزند معنای خاصی برای والدین خود دارد که بر تعامل بین آن ها اثر می گذارد . ردر[8] و دانکن[9] ( 1996 ) معتقدند برای فهمیدن معنای فرزندان ، باید الگوی باورهای فرهنگی افراد در تاریخچه خانوادگی را مطالعه کرد . بطور کلی برای افراد گوناگون معنای متفاوتی وجود دارد . برای برخی فرزند یادآور تعارض های خانوادگی خود فرد با والدین و برای برخی ، یادآور مجموعه ای گرم و صمیمی است .
3-ویژگی های فرزند – کودکان با توانایی های متفاوتی در خلق و خوی ، ظرفیت های حسی – حرکتی ، جسمانی و روان شناختی متولد می شوند . تعامل خانواده به طور قطع از این عوامل تاثیر می پذیرد . برای مثال ، مادران کودکان زودرس ، رفتارهای کنترل کنندگی و حمایتی بیشتری نسبت به فرزندانشان نشان می دهند . این کودکان معمولاً بیشتر دچار مشکل های رفتاری ، زبان شناختی و مشکل هایی در توجه هستند ( علیزاده ، 1380 ) .
از دیدگاه روان تحلیل گری[10] ، فنیکل[11] ( 1945 ) معتقد است که مادر اولین شیئی است که هر فردی با آن ارتباط برقرار می کند . از این رو ، مادر اولین پایگاه شکل گیری تصورها و باورهای کودک در مورد پیرامونش است . در این دیدگاه ، والدین و کودک هر کدام بخشی از سیستم پیچیده و پویا به حساب می آیند و دارای تاثیر متقابل هستند . مادر و کودک با هم رابطه زیستی – روانی دارند . برای مثال ، غذا خوردن یک کودک شیرخوار را در نظر بگیرید :
نیاز - - - - - - - - - - گرسنگی : مادر - - - - - - - - - - غذا : رضایت .
اگر فرایند بالا به همین ترتیب پیش برود ، کودک دارای این احساس می شود که مادر خشنودکننده و غذا دهنده است ؛ در غیر این صورت ، این فرایند می تواند در او احساس دردناک نارضایتی از مادر ایجاد کند . این نگرش و برخورد با مادر را باید همواره متاثر از رابطه او با مادر خودش در نظر بگیریم . در مکتب تحلیل گری ، کودک هنگام تولد فقط یکی از بنیادهای شخصیت خود را به نام نهاد[12] به همراه دارد . سپس در تعامل با محیط ، که پدر و مادر و همشیران ، بخشی از آن به حساب می آیند ، دیگر اجزای بنیادی شخصیت ، یعنی خود[13] و فراخود[14] ، شکل می گیرند و ظهور می کنند . طی مراحل رشد ، بحران های گوناگون کودکان پیش می آیند که والدین ، واکنش های متفاوتی نسبت به آن ها اتخاذ می کنند که تاثیر قطعی بر سلامت روان شناختی کودک دارد . گروه دیگری از روان شناسان همچون اریکسون[15] ، تعامل والدین – فرزند را بیشتر از بعد روانی – اجتماعی مطالعه می کنند . اریکسون ( 1963 ) با دیدگاه فروید در مورد این که خاستگاه اصلی رفتار ، مبتنی بر غریزه جنسی است و مراحل رشد روان شناختی محدود است ، مخالفت می کند . اگر چه ، اریکسون مانند فروید بر دوران کودکی تاکید دارد ، به زعم او انسان تا آخرین لحظه ی زندگی ، دارای تحول روانی – اجتماعی است . از نظر اریکسون ( 1963 ) رشد روانی – اجتماعی انسان از همان روز نخست شروع می شود . اریکسون تولد تا یک سالگی را مرحله اعتماد در مقابل عدم اعتماد نام می نهد. اگر کودک به محیط ( به خصوص مادر ) خود اعتماد کند ، محیطی اساساً ایمن و رضایت آمیز برای او شکل می گیرد . در این محیط ، مادر پاسخگویی مطمئن و امن برای نیازهای کودک است و به او کمک می کند تا به دنیا و زندگی اعتماد داشته باشد . امید ، مایه انگیزه اصلی زندگی ، در این مرحله شکل می گیرد . در مرحله بعدی تحول روانی – اجتماعی ( یک سالگی تا دو سالگی ) تعامل کودک با مادر و حتی با پدر بیشتر می شود . در این مرحله کودک می تواند راه برود ، حرف بزند و نیز میل دارد تا کمی مستقل تر باشد .
در دیدگاه روان شناسی شناختی نیز ، والدین پایگاه شکل گیری و تحول فرایندهای روان شناختی کودک به شمار می آیند . برای مثال ، بیلارگن[16] ( 1954 ) ، دریافت که کودکان شیرخوار بسیار زودتر از زمان مورد اعتقاد پیاژه[17] ( 1954 ) به پایداری شیء دست می یابند . در همین زمینه بل[18] ( 1970 ) موفق شد تا پایداری شی و پایداری شخص را مورد آزمایش قرار دهد . نتایج پژوهش او نشان داد که 70 درصد از آزمودنی ها ، در پایداری شخص نمره هایی بهتر از پایداری شی به دست می آورند . بل معتقد است پایداری شخص ، از احساس امنیت دلبستگی و پایداری کودک به مادر ناشی می شود . در همین پژوهش ، او دریافت که بین امنیت دلبستگی و پایداری شخص در کودک رابطه معناداری وجود دارد . بل اظهار می کند که پایداری شخص بسیار تحت تاثیر رفتار مادری است ، در حالی که پایداری شی چنین وضعیتی ندارد .
در دیدگاه بوم نگری[19] تلاش می شود تا انسان در متن و محیط زندگی اش مورد مطالعه قرار گیرد . ارسطو انسان را موجودی سیاسی قلمداد می کند . از بین روان شناسان معاصر نیز آلفرد آدلر[20] را شاید بتوان اولین کسی دانست که اصرار داشت انسان موجودی منفرد و منزوی نیست و در متنی اجتماعی زندگی می کند . برون فن برنر[21] ( 1979 ) تحول انسان را در محیط ، مطالعه می کند و بر تاثیر محیط بر رفتار و باورهای او تاکید می ورزد . در این مورد ویگوتسکی[22] را نباید از نظر دور داشت . زیرا وی متاثر از انقلاب کمونیستی ( 1917 ) در شوروی و با الهام از کارل مارکس به اهمیت و نقش نیروهای اجتماعی در شکل دهی شخصیت انسان پی برد . به باور ویگوتسکی ، کارکردهای عالی ذهنی در کودکان از راه تعامل با والدین ، معلمان و دیگر افراد مهم در محیط رشد می کند . بر همین اساس ، اهمیت دیدگاه بوم نگری و رویکرد پیرامون این دیدگاه به تعامل والدین – فرزند ، به طور فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است ( فابر[23] و لانگ[24] ، 1984 ؛ به نقل از علیزاده ، 1380 ).
بر اساس پژوهش های انجام شده کوچر[25] و پدولا[26] ( 1979 ) ، 94 درصد از روان شناسان و روان پزشکان در جلسه های درمانی خود ، حضور والدین را در کنار کودک لازم می دانند . در دیدگاه بوم نگری ، عوامل متعددی را باید در مطالعه تعامل والدین – فرزند مدنظر داشت . از این مورد می توان به غیبت فیزیکی و روانی پدر ، تاثیر همشیران و روابط آن ها ، سبک های دلبستگی بزرگسالی و نقش فرهنگ و جامعه ، مدرسه ، توانایی های شناختی و اجتماعی کودک و والدین و غیره اشاره کرد . در تمام مطالعه ها مشاهده شده که رفتارهای کنترل کننده ی والدین در طی تعامل های کودک – والد ، به طور دائم با خجالت و وضعیت اضطرابی کودک همراه است . همان گونه که رابین[27] و همکاران ( 2001 ) نشان دادند سطوح بالای کنترل والدینی در موقعیت های تعاملی معین می تواند از مردم آمیزی کودکان جلوگیری کند در حالی که در موقعیت های دیگر کنترل والدینی می تواند برای بچه ها ساختاری نیازمند فراهم آورد و نشان می دهد که بافت های تعاملی می تواند اثرات رفتارهای والدینی روی اضطراب کودکان را تحت تاثیر قرار دهد . پژوهش های رابین و همکارانش نشان می دهند که پاسخگری و دلواپسی در موقعیتی که پاسخ های اضطرابی را در کودک بر می انگیزد ، می تواند اضطراب کودک و حساسیت کودکان را تقویت نماید و از پیدایش خوگیری جلوگیری کند . این فرایند ممکن است در بافت های جدید از قبیل روزهای اول کودکستان رخ می دهد ، که در آن دلواپسی زیاد والدین در واکنش به خجالت اولیه کودک ، ممکن است اضطراب اجتماعی کودک را برای همیشه ماندگار سازد . مثلاً ممکن است والدین در پاسخ به علائم اولیه نگرانی ها و پریشانی های کودک همراه با فرزندان در مدرسه بمانند . والدینی که فرزندانشان را برای شرکت در فعالیت های اجتماعی تشویق می کنند و پیامدهای تقویت کننده را در برابر خجالت و پریشانی های اولیه کودک برطرف می نمایند می توانند به جای ترس از تعامل اجتماعی ، به کودک کمک کنند با این گونه موقعیت های اضطرابی مواجه شود ( وود[28] و همکاران ، 2003 ) .
همان طور که والی[29] و همکاران ( 1999 ) خاطر نشان ساخت ، اضطراب والدین یک عامل مؤثر در الگوهای خاص رفتار تربیتی است . نظریه های رشد اضطراب کودک از طریق شناخت رفتارها ، عمل تربیتی توسعه یافته ای است که می تواند برداشت کودکان از تواناییشان برای تنظیم اضطراب در موقعیت های خاص را تحت تاثیر قرار دهد ( وود و همکاران ، 2003 ) .
مرور ادبیات مربوط به روان شناسی و آسیب شناسی نشان می دهد موضوع تعامل مادر – فرزند از عمده ترین زمینه های مطالعه است . مدارک و شواهد پژوهشی ثابت کرده اند که ارتباط میان مادر و فرزند نه تنها از زمان تولد بلکه حتی پیش از تولد نیز اثر بسیار مهمی در رشد روانی کودک دارد . اشتیاق مادر به بچه دار شدن دلیلی بر این مدعاست و دارای اثر تعیین کننده در رابطه مادر و کودک است . مادر خونسرد و بی تفاوت و مادر پرمحبت وظیفه شناس هر کدام در ساخت روانی کودک تاثیرهای متفاوتی دارند . بررسی ها تاکید کرده مادرانی که برای مدتی طولانی با گرمی و با محبت به پسرانشان از PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) خود شیر داده اند بیش از سایر فرزندان ، سازگاری داشته اند اما دختران در همین شرایط سازگاری نسبی داشته اند . پسران و دخترانی که از PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مادران سرد و کم محبت شیر خورده اند اغلب دارای مشکلات رفتاری بوده اند ( پارسا ، 1376 ) .
یکی از عوامل مؤثر بر تعامل والدین – فرزند که از سوی فرزندان ظاهر می شود ، سطح پدیدایی تحول کودک است . کودکان در مراحل مختلف تحول ، احساس ها و رفتارهای خاصی را در والدین خود ایجاد می کنند . به گفته اوکانر[30] و همکاران ( 1980 ) تعامل مادر – فرزند از لحظه های پس از تولد ( در واقع حتی پیش از آن ) شروع می شود . از همین زمان ، هم مادر و هم فرزند به تماس بلافاصله نیاز دارند و مقدار این تماس می تواند در کیفیت رابطه آن ها بسیار موثر باشد . مادران معمولاً واکنش های عاطفی گوناگونی نسبت به نوزادان خود نشان می دهند : برخی احساس عشقی بزرگ و برخی احساس بی تفاوتی دارند . اگر چه این احساس بی تفاوتی پس از گذشت چند روز از بین می رود ، ولی شکل گیری عشق و محبت در مادر به رغم ژنتیکی و فطری بودن آن مستلزم تماس با فرزند است . یعنی اگر مادر با فرزند خود تماس برقرار نکند ، این عشق و علاقه شکوفا نخواهد شد ( اسلاکین[31] ، 1986 ) .
از آزمایش کوهن و ترونیک[32] ، ( 1983 ) ، می توان به گوشه ای از چگونگی تعامل مادر – فرزند پی برد در این آزمایش معلوم شد که اگر ارتباط اولیه هر کدام از دو طرف به نوعی منفی باشد ، بدون توجه به این که چه کسی آغاز کننده بوده است ، یک چرخه ارتباطی تشکیل می شود . به باور لویسند[33] و لی-پانتر[34] ( 1974 ) عناصر ارتباط ، خارج از تعامل نیستند . این پژوهش گران سه الگوی ارتباطی را در خصوص تعامل مادر – فرزند مطرح کرده اند . در الگوی اول تعامل مادر – فرزند به گونه ای ساده نشان داده شده است .
|
|
شکل 2-1 : الگوی اول تعامل مادر – فرزند
در الگوی فوق عناصر ساده ی نشانگر تعامل مادر – فرزند نشان داده شده است . در این الگو بروز رفتار از سوی فرزند منجر به ظهور رفتار از سوی محیط می گردد و متقابلاً بروز رفتار از سوی محیط که همان اشیاء و افراد می باشند منجر به بروز رفتار فرزند می گردد .
در الگوی دوم باز هم دو عنصر اصلی تعامل مادر – فرزند وجود دارد که شامل رفتارهای فرزند و محیط می شود . با مشاهده این الگو در می یابیم که ارتباط موجود ، بسیار پیچیده تر و پویاتر است . لویس و لی پانتر ، تماس های عمدی را فراخوان و تماس های غیرعمدی را آغازگر می نامند . در این الگو ، نوعی تقارن وجود دارد ، به این صورت که رفتارهای فرزند نیز می تواند پاسخ یا آغازگر باشد .
شکل 2-2 : الگوی دوم تعامل مادر – فرزند
|
|
رفتار فراخوان پاسخ
در الگوی سوم پیچیدگی های تعامل مادر – فرزند از دو الگوی پیش دقیق تر نشان داده شده است . در این الگو ، همه رفتارها تعاملی هستند ؛ ولی جهت آن ها مشخص نیست . اگر کودک رفتاری را آغاز کند ، ممکن است به پاسخ نامشخص مادر منجر شود و پایان پذیرد . یا این که به پاسخ مادر بینجامد و مادر رفتاری را آغاز کند . از این رو ، این پاسخ مشخص کودک نمی تواند به نوبه خود به آغاز رفتاری مشخص از جانب کودک منجر بشود که دارای دو شق است . پس این فرایند می تواند تا زمانی که رفتار مادر و فرزند ادامه دارد ، تداوم یابد .
طراحان معتقدند که دو مشکل در به کارگیری آن وجود دارد ؛ نخست آن که نقطه ورود به جریان مشخص نیست زیرا تعیین یک رفتار مشخص در کودک یا مادر به عنوان آغازگر ، کار بسیار دشواری است . دوم به ماهیت پیامد مربوط می شود . به این صورت که باید بپذیریم که آخرین رویداد بر رویداد بعدی اثر می گذارد ، در حالی که دلیلی ندارد تا چنین امری را بپذیریم ، به ویژه وقتی که کودک بزرگ تر می شود ، ( علیزاده ، 1380 ) .
رفتار پدر همچون رفتار مادری در بردارنده رفتارهای مربوط به دوران بارداری ، تهیه غذا و حمایت از فرزند است . لمب[35] ( 1976 ، 1977 ) در پژوهش های خود دریافت که کودکان شیرخوار هشت ماهه به پدران خود ، بیشتر از مادران علاقه و شوق نشان می دهند . او معتقد است احتمالاً علت این تفاوت ، از نوع برخورد مادران و پدران با فرزندان ناشی می شود ، زیرا مادران معمولاً برای امور مراقبتی با فرزندان خود رابطه برقرار می کنند و پدران برای بازی به آن ها رو می آورند . ارتباط پدران با فرزندان در بسیاری از موارد از نوع بازی است ، ولی با این حال فرزندان می توانند با آن ها ایجاد دلبستگی کنند ( فیسر[36] و لازرسون[37] ، 1984 ) .
بر اساس یافته های پژوهشی ، پدران می توانند پیوند عاطفی خوبی با فرزندان خود برقرار کنند و تاثیر قابل توجهی بر تحول اجتماعی – عاطفی و شناختی آن ها بگذارند ، به طوری که حضور یا نبود پدر می تواند تاثیری مسلم بر پیشرفت تحصیلی فرزندان و جلوگیری از اضطراب جدایی داشته باشد . رفتار پدری می تواند تاثیر قابل توجهی بر رشد شخصیت از جمله عزت نفس ، رفتارهای بزهکارانه و حتی پیشرفت تحصیلی فرزندان داشته باشد ( اینزوورث[38] ، 1967 ؛ نقل از علیزاده ، 1380 ) .
یافته های پژوهشی نشان می دهد که پسران محروم از حضور پدر ، دچار مشکل های متعددی در نقش جنسیتی و همسان سازی می شوند . این پسرها نه تنها به خاطر الگوی نقش جنسیتی ، بلکه به خاطر مشکل های اقتصادی و اجتماعی نیز آسیب می بینند . کیفیت تعامل پدر – فرزند با پایگاه اجتماعی خانواده همبستگی دارد ، به این ترتیب که پدران در طبقه متوسط ، بیشتر کودک محورند و بیشتر خواهان روابط متقابل هستند . در این تعامل ها ، کنجکاوی ، شادمانی ، خودرهبری و کنترل خود ، ارزشمند تلقی می شود . از طرف دیگر ، پدران در طبقه پایین جامعه معمولاً در رأس هرم قدرت و تصمیم گیری هستند و فرزندان آن ها به عوامل بیرونی متکی هستند . آزوبل[39] و همکاران ( 1980 ) اظهار می دارند که شاید این تفاوت ناشی از نوع شغل والدین این دو طبقه باشد زیرا افراد طبقه متوسط ، معمولاً با مردم و اندیشه ها بیشتر کار می کنند در حالی که افراد طبقه پایین اصولاً با اشیاء سروکار دارند ( علیزاده ، 1380 )
[1]- Fawerz
[2]-Emery
[3]-Park & Buriel
[4]-Bowlby
[5]-Social clock
[6]-Bird
[7]-Melville
[8]-Reder
[9]-Duncan
[10]-Psychoanalysis
[11]-Fenichel
[12]-Id
[13]-Ego
[14]-Superego
[15]-Erikson
[16]-Billargeon
[17]-Piajet
[18]-Bell
[19]-Ecological Theories
[20]-Alfred Adler
[21]-Bron Fenbrenner
[22]-Vygotski
[23]-Fauber
[24]-Long
[25]-Koocher
[26]-Pedulla
[27]-Robin
[28]-Wood
[29]-Vally
[30]-Oconnor
[31]-Slukin
[32]-Troniek
[33]-Lewisand
[34]-Lee-panter
[35]-Lamb
[36]-Fiscer
[37][37]-Lazerson
[38]-Ainsureth
[39]-Ausubel