خشم : پاسخ فوري موجود زنده به استرس و ناكامي معمولا خشم بتدريج با حسد و كينه آميخته شده و موجب اسيب رساندن، ضايع كردن و نابود ساختن شي يا فردي كه به نظر مي رسدمنبع ناكافي باشد مي گردد. اين واكنشها غالبا غير مستقيم جلوه گر مي شوند و راههائي هستند براي حفظ امنيت شخص، به هنگام خشم شديد با زماني كه كنترلهاي داخلي شخص ضعيف شده يا موقتا پايين آمده اند مانند خستگي يا مستي در اثر الكل، عمل حمله ور شدن يا كشتن طرف ديگر ممكن است رخ بدهد.2- ترس: خطرات مخصوص موجب خطور ترس مي شوند. ادراك خط معمولا ترس را بر مي انگيزد و ترس به نوبه خود موجب كناه گيري و فرار مي شود. اما وجود ترس در افراد مختلف واكنشهاي متفاوتي را ظاهر مي سازد. مثلا سرطان در يك شخص ممكن است موجب مراجعه وي به پزشكان و آزمايشگاههاي مختلف شود، ولي در شخص ديگر موحب كناره گيري كامل و عدم مراجعه به پزشك گردد. در روبه روشدن با خطر با خطرفوق العاده مانند آتش سوزي يا ساير بلاها شخص ممكن است دچار وحشت شده به حالت انجماد درآيد و قادر به عمل كردن به صورت منظم وحتي حركت كردن نباشد به نحوي كه گوئي در جاي خود خشك شده است.
3- اضطراب: احساس تهديد موجب ظهوراضطراب مي شود. اضطراب عبارت است از ترس و تشويق درغياب خطر واقعي و مخصوص ترس معمولا مربوط ست به خطري كه به روشني قابل ادراك است، ولي منبع تهديدآميز كه اضطراب را بر مي انگيزد اشكار قابل ادراك نيست. كينه، ترس، و اضطراب مكن است به صورت جداگانه يا در تركيب با يكديگر شاهر شوند. مخاطرات و تهديدها منابع بالقوه ترس و ناكامي هستند.
هـ- واكنشهاي استرسي تعيين كننده هاي داخلي و خارجي دارند
تعيين كننده هاي داخلي كه واكنشهاي شخص را نسبت به استرس شكل مي دهند عبارتند از: چهارچوب مراجعه ،الگوهاي انگيزشي، شايستگي ها، تاب تحمل استرس، حالات رواني و فيزيولوژيايي فرد در زمان خاص، و مانند آن تعيين كننده هاي خارجي روابط بين اشخاص، حمايتها و تاييدهاي گروههايي كه شخص با آنها در ارتباط است، توقعات و خواستهاي اجتماعي، حوادث آني، و وضعيت زندگي معمولي شخص و از اين قبيل را در بر مي گيرد.
استرس به عنوان پاسخ درونی :
نظریه پرداز اصلی این دیدگاه هانس سلیه است ، او در اواخر 1390 مقاله ای منتشر ساخت که باعث تحول درک دانشمندان از استرس گردید ، دکتر سلیه ابتدا آگاهانه از بکار بردن واژه استرس برای بیان حالتی که تحقیق او کشف نموده بود امتناع می کرد ، اما متعاقباً نظرش را تغییر داد .
مهمترین جنبه حائز اهمیت دیدگاه سلیه این بود که وی کاربرد سنتی را ملغی ساخت او به تصویر استرس بر خلاف نمایاندن آن به عنوان عامل یا نیرو ، به عنوان نتیجه ای که در اثر حضور عامل یا نیروی دیگری درون یک موجود زنده ایجاد می شود توجه داشت .
درک سلیه از استرس در ارتباط با علم فیزیولوژی است که ریشه در مراحل تکاملی وابسته به علم زیست شناسی موجودات زنده دارد . الگوی زیست شناسی سلیه مبنای رویکردهای دیگری به مسئله استرس قرار گرفته است .(بلورچی 1367 ، ص 217) از نظر استرس پاسخ غیر اختصاصی بدن نسبت به نیازهایی است که در آن بوجود امده است . برای درک این تعریف نخست باید مفهوم غیر اختصاصی روشن شود .
هر نیازی در بدن حالت یگانه و خاص خود را دارد که مختص آن نیاز است . مثلاً هنگامی که در معرض سرما قرار می گیرد . بدنمان می سوزد که گرمای بیشتری تولید شود ، رگهای خونی منقبض می شوند که گرمای کمتری از دست برود . هنگامی که در معرض گرما قرار می گیرد از دست دادن آب بصورت تعریق در سطح پوست ، تاثیر خمک کننده ای دارد .
هر دارو یا هورمونی اثرات خاص خود را دارد . داروهای تولید ادرار ، آن را افزایش می دهند . هورمون آدرنالین نبض را تند و فشار خون را افزایش می دهد و همزمان قند خون را بالا می برد . در حالی که انسولین ، قند خون را کاهش می دهد با این وجود بدون در نظر گرفتن تغییرات ایجاد شده تمام این عوامل یک چیز شترک دارند ، آنها نیاز به سازگاری مجدد را افزایش می دهند ، این نیاز غیر اختصاصی است و صرف نظر از اینکه مشکل چیست انطباق با آن ضروری است ، به عبارت دیگر عواملی که بر ما تحمیل می شوند علاوه بر اعمال اختصاصی شان ، ایجاد یک نیاز غیر اختصاصی برای انجام کنشهای سازگاری و ایجاد دیواره وضعیت بهنجار را در بر دارند که این مسئله ، مستقل از فعالیت های اختصاصی آنهاست . نیاز اختصاصی برای فعالیت ، ماهیت و اساس استرس است .
تصور اینکه مسائل متفاوتی مانند سرما ، گرما ، داروها ، هورمونها ، غم و شادی می توانند واکنش یکسان بیشیمیایی در بدن ایجاد نماید مشکل است و مدتها طول کشید تا وجود چنین واکنشهای کلیشه ای در پزشکی پذیرفته شد ( قریب 1371 ، ص 81)
آنچه در بالا اشاره شد نظریه سلیه در مورد استرس بود . پزوهشگرانی که در زمینه فیزیولوژی هستند (مثلاً مالسون و سیله) استرس را به عنوان یک پاسخ یا یک واکنش و یا یک سازگاری که معمولاً بدنی است ، نسبت به محرک های محیطی و یا تغییری می دانند در حالیکه در گفتگوهای معمولی و کلاً در زمینه های روان پزشکی ، روانشناسی و جامعه شناسی ، استرس نه تنها به عنوان یک واکنش بلکه به عنوان یک محرک در نظر گرفته می شود . از دیدگاه او فقط زمانی که استرس ، شخص را مغلوب ساخته و موجب ناراحتی می وی گردد ، آسیب رساننده است .
در اواخر دهه 1930 و اوایل 1940 سلیه یک پاسخ پیچیده در آزمایشات حیوانی را به یک سری وقایع آسیب رسان گزارش داد ، این وقایع شامل تزریق مواد آلوده ، عفونت ، ضربه ، گرما ، سرما و محرکهای عصبی بود و تغییرات همزمان با آنها یعنی بزرگ و فعال شدن غدد فوق کلیوی و تحلیل غده تیموس و برامدگی لنفها و ایجاد زخم معده روده ای را مشخص ساخت (قراچه داغی 1373 ، ص 72)