2-6-1- تحقیقات انجام گرفته در خارج از کشور
باتسون و همكارانش يافتههاي 115 مطالعه در مورد همبستگي ميان دينداري و بهداشت رواني را تجزيه و تحليل كرده و دريافتهاند كه 37 مورد از اين مطالعات، نشاندهنده همبستگي مثبت ميان دينداري و بهداشت رواني، و 47 مورد نشاندهنده ارتباط منفي است و 31 مورد نيز هيچگونه همبستگي نشان ندادهاند. اين پژوهشگران، نتايج اين مطالعات را به صورت جداگانه بر دينداري دروني و بروني تحليل كردهاند. نتايج تحليل 115 مطالعه باتسون و همكاران بر دينداري دروني و بيروني نشان ميدهد كه جهتگيري مذهبي دروني، همبستگي مثبت با بهداشت رواني دارد، اما جهتگيري مذهبي بروني غالباً همبستگي منفي با بهداشت رواني دارد. (نيلمان، 2012).
اثر مذاهب مختلف (اختلاف مذهبي) بر رفتارهاي اقتصادي
برخي از ديدگاههاي ارايه شده در اين زمينه, نوع مذهب را بر رشد اقتصادي مؤثر دانستهاند. ميتوان از اولين ديدگاههاي ارايه شده در اين زمينه به نظرات وبر اشاره كرد. از نظر وبر پروتستانيسم اعتقاداتي ارايه كرد كه بر خلاف ديدگاه كاتوليك نه تنها به مال اندوزي جنبه قانوني ميداد, بلكه آن را چنانچه صرف لذتهاي زودگذر نشود به منزله مشيت الهي تلقي كرد و در كنار آن به صورتهاي مختلف كسب ثروت را تأييد كرد. از اينرو سرمايهداري و توسعه اقتصادي حاصل از آن را نتيجه ايجاد و توسعه تفكر و مذهب پروتستانيسم در مقابل كاتوليك ميداند (وبر[2], 1905، ترجمه 1958).
تاوني[3] (1926) تلاش كرد نشان دهد نظر وبر صحيح نيست. ساموئلسون[4] (1993) درباره نظرات او بررسي جامعتري انجام داد و نتيجه گرفت كه بسياري از نهادهاي اشاره شده توسط وبر قبل از پروتستانيسم بهطور محدود وجود داشت. دلاكرو[5] (1995) نيز در ادامه اين بررسيها به اين نتيجه رسيد كه برخي مناطقي كه وبر توسعه آن ها را حاصل پروتستانيسم ميداند، كاتوليك نشين بودهاند. توليسون[6] (1992) نيز نظرات مشابهي را ارايه ميكند.
در مقابل اینها روپر[7] (1963) در بررسي خود كالوينيسم را در توسعه تجاري مؤثر دانسته است. آلن[8] (1998) در بررسي خود, افزايش دستمزد (در يك زمان مشخص در اروپا) در شهرهاي كاتوليك نشين (19%) را بيشتر از مناطق پروتستان نشين (4%) مييابد. مك كلري[9] (2002) نيز درپي اثبات ديدگاه وبر بين مذاهب پروتستان، كاتوليك، اسلام، هندو و بودايي است. گلاه[10] و ووريس[11] (1989)، هيت[12]، واترز[13] و واتسون[14] (1995), نيسبت[15] (1989) و پالدام[16] (1999) نيز نتايج مشابهي مبني بر تفاوت اثر نگرشهاي حاصل از مذاهب مختلف به رشد اقتصادي ميگيرند.
در كنار اين بررسيها بررسيهايي نيز انجام شده است كه رابطه مذاهب مختلف با مصرف را بيان ميكند. از جمله اولين ديدگاههاي منسجم در اين زمينه حاصل مطالعه هريشمن[17] (1983) است كه رابطه بين پيروي از مذاهب پروتستان، كاتوليك و يهود را با برخي رفتارهاي مصرفي شهروندان آمريكا بررسي كرد و اين رابطه را مثبت دانست. سود[18] و ناسو[19] (1995) نيز اين رابطه را بين پيروان مذهب ژاپني و پروتستانهاي امريكايي بررسي كرد و به اين نتيجه رسيد كه رفتار مصرفي اين دو گروه بهطور مشخص از يكديگر متفاوت است. ماير[20] و شارپ[21] (1962)، گريلي[22] (1963)، گاي[23] (1991)، پيلي[24] (1992)، گولدين[25] (1992) و لهرر[26] (2002) نيز اين موضوعها را بررسي كرده و به نتيجه رسيدهاند كه رفتار مصرفي پيروان مذاهب مختلف, متفاوت است.
اثر شدت اعتقادات مذهبي بر رفتارهاي اقتصادي
برخي از بررسيها که رابطه مذهب و رفتارهاي اقتصادي را بررسي كردهاند, اثر شدت اعتقادات مذهبي بر رفتارهاي اقتصادي را بررسي كردهاند. اين بررسيها در مذاهب مختلف انجام شده است. از جمله اين تحقيقات و ديدگاهها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد.
كهف (1972 و 1974) پيروان مذهب را داراي هزينههاي خاص خود دانسته است. تحقيقات مختلف فهيم خان (1986) از اقتصاددانان مسلمان نيز به رابطه تقواي مذهبي بر مصرف تأكيد ميكند. و آن در قالب يك تابع مصرف ارايه ميكند. عزتي (1381) به صورت نظري و تجربي رابطه بين ايمان مذهبي را با مقدار مخارج توصيه شده در مذهب بررسي ميكند و نتيجه ميگيرد كه اين رابطه مثبت و معنيدار است. همچنين عزتي (1385) رابطه بين ايمان مذهبي و استفاده از پول براي سرمايهگذاري، سپرده با سود نزد بانك، قرض سود و پرداخت قرضالحسنه بررسي و اين رابطه را معنيدار يافته است.
پژوهشهاي مختلفي نيز در جوامع غير مسلمان انجام شده است. از جمله استارك[27] (1972) رابطه بين اعتقادات مذهبي با درآمد و فعاليتهاي مذهبي را بررسي كرده و رابطه مثبت بين آن ها را تأييد كرده است. ويلكس[28]، بارنت[29] و هاول[30] (1986) رابطه اندازه دينداري و عوامل تعيين كننده مصرف را بررسي و آن را تأييد كردهاند ياناكن[31] (1992) تلاش كرد رابطه بين پيروي از مذاهب محافظهكار، راديكال، ليبرال و گروههاي ديگر را با سطح درآمد، كمك به كليسا و حضور در كليسا بررسي كرد و رابطه را معنيدار يافت. هوگ[32] و يانگ[33] (1994) رابطه بين پيروي از گروههاي ليبرال و اصولگراي مسيحي در آمريكا را با مقدار كمك به كليسا بررسي كرد و كمك اصولگرايان را بيشتر يافت. مركز ملي تحقيقات نظرسنجي امريكا (1986) نيز بررسي پيوستهاي را انجام داه كه به نتيجه مشابهي رسيده است.
گايسو[34]، ساپينزا[35] و زينگالز[36] (2002) در يك بررسي ميداني بر روي رفتار افراد در 66 كشور جهان به اين نتيجه رسيدند كه به طور متوسط مذهب بر روي نگرشهاي مناسب براي رشد اقتصادي اثر مثبت دارد. گلاه[37] و ووريس[38] (1989) نيز همين مطلب را بيان كرده بودند.
سرمايه انساني مذهبي
هرچند ميتوان مطالعات اشاره شده در دو قسمت قبل را نيز مطالعاتي دانست كه به نوعي مذهب را در قالب سرمايه مطرح كردهاند، اما اغلب آن ها تنها به نتيجه وجود اين سرمايه و بدون اشاره به ماهيت و حتي نام بردن از آن به عنوان سرمايه به موضوع پرداختهاند. با اين وجود, برخي مطالعات به سرمايهاي از جنس مذهبي نزد افراد توجه كردهاند. به اين مطالعات كه بسيار محدود هستند اشاره ميكنيم. در اين مطالعات چنين استدلال شده است که از لحاظ نظري علاوه بر زمان و دارايي، عوامل ديگري نيز بر مقدار فعاليتهاي (اعمال و هزينههاي) مذهبي مؤثرند. استيگلر[39] و بيكر[40] (1977) توضيح ميدهند كه تنها مقدار زمان و دارايي در اختيار فرد، در تخصيص به فعاليتهاي مذهبي مؤثر نيستند، بلكه صبغه مذهبي فرد، مانند دانش مذهبي، آشنايي با مراسم و دكترين مذهبي، ارتباط با افراد مذهبي و نظير اینها نيز در تخصيص مقدار زمان و دارايي به فعاليتهاي مذهبي مؤثر است. اين مجموعه عامل را سرمايه انساني مذهبي مينامند. بر اساس ديدگاه سرمايه انساني مذهبي، ممكن است با تغيير مذهب، اعمال مذهبي افراد كاهش بيابد، زيرا دانش، اعمال، سنتها و دكترين مذهبي در مذاهب مختلف متفاوت است. از اين رو افرادي كه به مذهب جديد ميپيوندند، از سرمايه انساني كمتري در مذهب جديد برخوردارند. سرمايه مذهبي در طول عمر فرد و توسط والدين، دوستان، هم كيشان، آشنايان، حضور در مراسم مذهبي يا مطالعات طول عمر افزايش مييابد.
از جمله مطالعات تجربي اين زمينه, توسط ياناكن (1990) انجام شده است. او تلاش كرده با بهره گرفتن از دادههاي منتشر شده توسط منابع مختلف كه بر اساس مطالعات ميداني به دست آمدهاند، اثر سرمايه انساني مذهبي، زمان و دارايي را بر روي فعاليتهاي مذهبي آزمون كند. او در اين مقاله تلاش ميكند، الگوهاي مشاهده شده از تغيير فرقهاي مذهب، ازدواج بين مذهبي، سن تغيير مذهب، ارتباط بين حضور و پرداخت كمك مالي به كليسا، اثر آموزش (تربيت) و ازدواج داخل مذهبي بر روي مشاركت در فعاليتهاي مذهبي را تبيين كند. نتايج اين تحقيق نشان ميدهند كه مباحث نظري اثر سرمايه انساني مذهبي با شرايط ياد شده از پشتيباني تجربي خوبي برخوردارند. از جمله نتايج كلي اين تحقيق كلي اين تحقيق نيز چنين است:
هنگامي كه افراد به سن بلوغ ميرسند و تصميم به انجام اعمال مذهبي ميگيرند، به سمت آن شاخههاي مذهبي ميروند كه والدين آن ها پيرو آن شاخهها بودهاند. افرادي كه در اين سنين تغيير مذهب ميدهند، به سمت مذاهبي گرايش دارند كه در محيط اجتماعي زندگي آن ها حكم بودهاند. همچنين بيشتر تغيير مذهبها (در نمونه مورد بررسي) بين مذاهب نزديك به هم صورت گرفته است. تغيير مذهب مانند تغيير شغل، اغلب در اوايل دوران زندگي كه تلاش براي سازگاري با محيط انجام ميشود، صورت گرفته است. در طول زمان با افزايش سن، منافع تغيير مذهب كاهش و هزينههاي آن افزايش مييابد. در نتيجه، تغيير مذهب در سنين بالا به ندرت انجام ميشود.
چون مذهب زن و شوهر بهعنوان دادههاي مكمل عمل ميكنند، ازدواجهاي بين مذهبي كمتر دوام داشتهاند، در حاليكه ازدواجهاي درون مذهبي دوام بيشتري داشتهاند. علاوه بر اين, همان نيروهايي كه گرايش به مذهب والدين را ترغيب ميكند، ازدواج داخل مذهبي را تقويت ميكند. چنانچه در ازدواجهاي بين مذهبي يكي از دو زوج به مذهب همسر تغيير مذهب دهند، دوام ازدواج بيشتر ميشود، زيرا منافع (و مطلوبيتهاي) مذهبي افزايش مييابد. (ياناكن، 1990).
در واقع ميتوان گفت اين نظريه, سرمايه انساني مذهبي را عامل محرک و ايجاد توسعه يا افزايش توليد نميداند, بلکه آن را عاملي در شکلگيري رفتارهاي مصرفي ميداند. با اين وجود نظريه اثر سرمايه انساني مذهبي, از اين جهت كه علاوه بر درآمد و زمان فرد، يك عامل مذهبي را نيز وارد مباحث مصرف در نظريههاي مذهبي ميكند، يك پيشرفت علمي در زمينه اثر مذهب بر رفتار مصرفكننده و رفتارهاي اقتصادي محسوب ميشود.
[1] Neelman
[2]. Weber
[3]. Tawney
[4]. Samuelsson
[5]. Delacroix
[6]. Tolisson
[7]. Ropper
[8]. Allen
[9]. McCleary
[10]. Glah
[11]. Vorhies
[12]. Heath
[13]. Waters
[14]. Watson
[15]. NissBet
[16]. Paldam
[17]. Hirschman
[18]. Soood
[19]. Nasu
[20]. Maayer
[21]. Sharp
[22]. Garryly
[23]. Gay
[24]. Pyle
[25]. Goldin
[26]. Lehrer
[27]. Stark
[28]. Wilkes
[29]. Burnett
[30]. Howell
[31]. Iannaccone
[32]. Hoge
[33]. Yong
[34]. Gaiso
[35]. Sapienza
[36]. Zingales
[37]. Glah
[38]. Vorhies
[39]. Stigler
[40]. Becker