بشر در راه طي شده خويش كه به نجات از بند بيدادگران مي انديشيده و كرامت انساني اش را جست و جو مي كرده خواه يا ناخواه با پيامبران و مرام الهي آنان تماس و ارتباط پيدا مي نموده و از رهگذر همين ديدارها و بهره وري هاي فكري و عقيدي بستر هدايت در رهايي را فراهم مي ساخت. نبوت بي گمان كانون حقيقت و عزت انساني و اجتماعي به شمار مي آيد. از اين رو ميزاني خواهد بود براي رستگاري يا زيانكاري بشر در نجات بخشي ها يعني در دايره زندگي و اقدام و حماسه، كاميابي از آن نهضت هايي است كه در شعاع تعاليم انبياء جوشيده اند و يا بدان سمت بازگشته اند. قرآن، آن گاه مردمان را مخاطب خود و پيامبر مي سازد و آنان را به توحيد و يكتا گرايي در پرستش فرا مي خواند در واقع مي خواهد صراط انسانيت را روشنايي بخشد و معيارها و ارزش ها و باورهاي زندگي ساز و نجات را در دسترس او نهد. برجسته ترين آن همه تقوا يا خويشتن داري است كه خودخواهي بشر را در همه ميدان ها به مهار مي كشد و به خيرخواهي آدمي امكان مي دهد كه روشنايي را در همه حال و همه جاي پيدا كند.
«يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون»
«اي مردم پروردگارتان را كه شما و كساني را كه پيش از شما بوده اند آفريده است، پرستش كنيد باشد كه به تقوي گراييد.»
نجات بخشي نهايي
آنچه در اين جا مورد نظر و بحث ما مي باشد، همانا نجات بخشي نهايي بشر است. مي خواهيم اين حقيقت را مطرح كنيم كه نه تنها در شيعه و اسلام كه درجهان بشري نيز مساله مهدي و نجات و سعادت و رستگاري بشر از ديرباز عنوان شده و يكي از برجسته ترين اصول اعتقادي و فكري اقدام و ملل بوده است. به طوري كه در مذهب و ادبيات هر ملت حتي كهن ترين اجتماع و اعتقاد چشم انداز روشن و اميد بخشي از آينده زندگي بشريت تصوير شده است. افسانه ها و اساطير مردمان، خبر مي دهند كه مردمي بزرگ خواهد آمد و پيامي خواهد آورد و راه بشر را كه پيوسته بن بست هاي فكري و سياسي رو به رو گشته به سوي ساحل فلاح و آزادي و عدالت راستين خواهد گشود. هر قوم و امتي، نجات بخش جهان را به نامي خوانده است، اما آن گاه كه به آرزو و آرمان آن قوم و امت نگاهي مي فكنيم و از شخصيت وي سراغ مي گيريم، مي بينيم كه ويژگي هاي صورت و سيرت آن واپسين فرياد حق طلبي و عدل خواهي همان است كه ديگري مي گويد و مي طلبد.
نجات بخش يا نجات بخشاني كه نوگري هستي را انجام مي دهند، در اوستا با واژه اي مشخص مي شوند كه اصلا «آن كه پيش خواهد برد»، «آن كه پيشرفت خواهد داد» معني مي دهد تفسيرهاي اوستا كاربردهاي مفرد اين واژه اوستايي را «سودمند» و كاربردهاي جمع آن را «سودمندان توجمه و به «فرشگرد كردار» تفسير كرده اند. ترجمه هاي فارسي ميانه تفسيرهاي اوستا را «فروردين يشت» نيز تاييد مي كند. از اين جهت [مهدي و نجات بخش نهايي جهان] سوشيانس ناميده خواهد شد. گزينه اي از آثار مكتوب زردشتي را درباره نجات بخش بزرگ در پي مي آوريم: «رو به امشا سپندان و سوشيانس آوريم كه داناترين، راست گفتارترين، ياري كننده ترين، به جنبش درآورده ترين و بزرگترين هستند»، «مي خواهيم كه سوشيانس ها شويم، مي خواهيم كه پيروز شويم چسان دروغ را از خود دور مي كنيم؟ مانند سوشيانس ها دروغ را از خود دور خواهيم كرد.»، «پس باشد كه از آنان باشيم كه جهان را نوارني كنيم اي مزدا، و شما اي اهوراهاي ديگر كه حمايت و راستي را بياوريم، وقتي انديشه ها آنجا يكي شوند.»، «سوشيانس ها، نجات بخشان آينده هستند و همان وظيفه اي را كه بر عهده دارند كه ردشت براي به انجام رسانيده آن برانگيخته شد و او خود نيز يكي از همين سوشيانس هاست.»
زرتشتيان، كيومرث، پادشاه پيشدادي را نخستين آفريده خدا مي دانند و سوشيانس سوم را كه آخرين پسر زردشتاست [از نژاد زردشت] آخرين آفريده خداوند مي پندارند و از پيدايش كيومرث تا آخرالزمان را دوازده هزار سال دانسته اند، كه در آغاز هر يك از هزاره هاي يازدهمين دو تن از پسران زردشت ظهور خواهند كرد و در آخر دوازدهمين هزاره پسر سومي زردشت يعني سوشيانس پديده گشته، جهان را نو خواهند نمود. دركتاب يسنا، فصل26، فقره 10 آمده است:
«به فروهر پاكان از نخستين بشر كيومرث تا سوشيانس درود مي فرستيم.
و در كتاب گات ها كه بخشي از اوستاي زرتشت مي باشد آمده است:
«و هنگامي كه سزاي اين گناهكاران فرا رسد، پس آن گاه اي مزدا! كشور تو را، بهمن[= نماينده قدرت و منش نيك و راستي و پارسايي مزدا يا خداوند كه همانا موعود جهاني است] در پايان بر پا كند، از براي كساني كه دروغ را به دست هاي راستي سپردند و خواستاريم از آناني باشيم كه زندگي تازه كنند. آري موعود كه جهان در انتظار اوست. آن گاه كه از كاميابي جهان دروغ را شكست از پي رسد.»