محاسبه سود خالص در یک واحد تجاری متأثر از روش ها و برآوردهای حسابداری می باشد و این امر فرصتی را برای مدیران فرآهم می آورد تا با بهره گرفتن از شیوه های گوناگون، سود حسابداری گزارش شده را مدیریت کنند. فلسفه مديريت سود، بهره گيري از انعطاف پذيري روش ها ی استاندارد و اصول پذيرفته شده حسابداري مي باشد. البته تفسيرهاي گوناگوني كه ميتوان ازروش ها ی اجرايي يك استاندارد حسابداري برداشت كرد، ازديگر دلايل وجود مديريت سود مي باشد. اين انعطاف پذيري دليل اصلي تنوع موجود در روش هاي حسابداري است. درزماني كه تفسير يك استاندارد بسيار انعطاف پذيراست، يكپارچگي داده ها ارائه شده درصورتهاي مالي كمترمي شود. اصول تطابق و محافظه كاري نيز مي تواند باعث مديريت سود شود .به اعتقاد شیپر[1] (1989)مدیریت سود عبارت است از گزارشگری جانبدارانه و همراه با سوگیری، که براساس آن مدیران از روی تعمد و با تصمیم قبلی، در فرایند تصمیم گیری مالی مداخله می کنند تا برخی از منافع خاص را عاید خود کنند. از نظر مولفورد و کامیسکی[2] (1996) مدیریت سود یک دستکاری آگاهانه و فعال در نتایج حسابداری به منظور ایجاد تغییر در نشان دادن وضعیت تجاری واحد اقتصادی می باشد. در کتاب تئوری های حسابداری اسکات (1997) مدیریت سود به عنوان اختیار شرکت در انتخاب سیاست های حسابداری برای دستیابی به برخی اهداف خاص مدیرتعریف شده است. به بیان دیگر، مدیریت سود عبارت است از نوعی مداخله هدفمند مدیر در فرایند گزارشگری مالی برون سازمانی واحد تجاری، به منظور تحصیل منافع شخصی که از طریق دستکاری اطلاعات در دوره مالی جاری صورت می گیرد.
طبق اظهارات هلی و والن[3] (1999)مدیریت سود زمانی اتفاق میافتد که مدیران از قضاوت های شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند و درنتیجه در ساختارمعاملاتجهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری نمایند. این تغییرات در گزارشگری مالی موجب گمراهی افراد ذینفع، درباره عملکرد بنگاه اقتصادی می شود و یا روی پیامدهای ناشی از قراردادهای واحد تجاری که به ارقام حسابداری گزارش شده وابسته است، اثر می گذارد. در پاسخ به این سوال که چرا شرکتها به تغییرات حسابداری آرایشی متوسل می شوند، واتز و زیمبرمن[4] (1986) نظریه اثباتی[5] خود را مطرح کردند. این نظریه انگیزه هایی غیر از انگیزه های مرتبط با بازار سرمایه را برای مدیریت سود توسط شرکت ها طرح نمود. فرضیه های اصلی مطرح شده توسط آن ها عبارت است از فرضیه طرح پاداش، فرضیه قرارداد بدهی و فرضیه هزینه های سیاسی.
به اعتقاد گیروکس[6] (2004)، مدیریت سود شامل طیف وسیعی است که از حسابداری محافظه کارانه[7]شروع می شود و با حسابداری معتدل یا غیرجانبدارانه[8] و سپس حسابداری از نوع تخطی و انحراف از اصول، قواعد و میثاق ها، یا حسابداری متهورانه[9] ادامه می یابد و درنهایت به حسابداری فریب آمیز یا حسابداری متقلبانه[10] منتهی می شود. لذا حوزه و محدوده بسیار وسیعی برای قضاوت شخصی در حسابداری به وجود می آید. که این مسئله موجب اغوای مدیران شده و در آنان ایجاد انگیزه می کند تا به دستکاری سود مبادرت ورزند.
مدیریت بنگاه های اقتصادی، بر مبنای دیدگاه خویش، استفاده مناسب را از قواعد و میثاق های حسابداری به عمل می آورند. دیدگاه مدیران می تواند، محافظه کارانه یا محتاطانه باشد که در این حالت، دورزدن استانداردهای حسابداری و همچنین وجود اقلام غیرمترقبه کمتر مشاهده می شود و طبعاً افشاء کامل صورت می گیرد. نتیجه تحقق این امر، نشان دادن اعداد و ارقام نزدیک به واقع در گزارشهای مالی و ارائه سود با کیفیت بالا و مطلوب خواهد بود. حالت عکس وضعیت بالا دیدگاه افراطی مدیران در تجاوز به دستوالعمل ها و قواعد و تخطی از اصول و موازین پذیرفته شده حسابداری می باشد که باعث تنظیم و ارائه گزارشهای مالی فریب آمیز و گمراه کننده میشود(بهارمقدم، 1385).
[1]Schipper
[2]Mulford and Comiskey
[3]Healy and Wahlen
[4]Positive Accounting Theory
[5]
[6]Giroux
[7]Conversation Accounting
[8]Moderate Accounting
[9]Aggressive Accounting
[10]Fraud Accounting