حالت بارز این نوع اختلالات شخصیت عصیان و مقاومتی است که شخص در برابر توقعات جامعه در انجام فعالیتهای حرفه ای یا اجتماعی از خود نشان می دهد البته این مقاومت غیر مستقیم بروز می کند و نه مستقیم . نتیجه این نوع رفتار همیشه عدم کفایت شغلی و اجتماعی است حتی هنگامی که شخص می تواند کفایت و لیاقت بیشتری از خود نشان دهد .
از انجا که این گونه افراد به نحو فعل پذیری پرخاشگری خود را بروز می دهند نامی برای ان در نظر گرفته اند . این پرخاشگری در رابطه با شغل از طریق رفتارهایی مانند به تاخیر انداختن کار ، تنبلی ، کم کاری ، لجاجت ، بی کفایتی عمدی و فراموشی حساب شده متجلی می گردد افرادی که دائما دیر به جلسات می آیند ، پرونده ها را گم می کنند و یا دائما وعده هایی می دهند که هیچگاه به مرحله عمل در نمی آید . از این جمله هستند ، غالبا افراد مبتلا به این اختلال دچار عدم اعتماد به نفس و به دیگران متکی می شوند آنها نسبت به آینده خود بد بین هستند و هیچ بینشی در این مورد که رفتار خود انها علت مشکلاتشان است ندارند . علت اصلی ایجاد این اختلال مخالفتها و ضدیتهای دائمی مزمن و شدیدی است که از طرف اولیاء و جامعه در دوران کودکی نسبت به کودک اعمال می شود این امر همچنین سبب می شود که کودک نسبت به افراد جامعه سخت غشمگین باشد اما چون از عواقب بروز خشم خود می ترسد از طریق غیر مستقیم و ظاهرا نامربوط از دیگران انتقام می گیرد و کینه و خشم خود را بدین طریق تسکین می دهد . این الگوی شخصیتی پس از استمرار در زمان و مکان و تقویت تثبیت می شود و برای شخص مبتلا به آن روال دفاعی جمعی می شود . ( شاملو 1373) .
29-1-2: پرخاشگری خانوادگی :
این نوع پرخاشگری به فشارهای فیزیکی و رئان منفی گفته می شود که معمولا نسبت به زنان و فرزندان اعمال می شود . پرخاشگری و خشونت فیزیکی در خانواده به شکل تنبیه بدنی و خشونت روانی به شکل توهین ، تحقیر ، به مسخره گرفتن و ایجاد محدودیت در ارتباط با برقرار کردن با دوستان و خویشاوندان اعمال می شود . روانشناسان اجتماعی در پژوهش های خود به این نتیجه رسیده اند که پرخاشگری و خشونت در بسیاری از خانواده ها رایج بوده و معمولا زنان و فرزندان همواره در معرض آزار و خشونت قرار می گیرند ( احمدی حبیب 1382) .
پژوهشهای رمان شناسان اجتماعی در مورد پرخاشگری پدر و مادر نسبت به فرزندان نشان داده است که بیشتر پدران و مادران از برخی شیوه های فیزیکی خشونت و کودک آزاری می کنند ( لانر 1983، استروس و دیگران 1980) بیشترین آزار و خشونت علیه فرزندان از سوی مرد ( پدر و شوهر مادر ) وارد می شود . همچنین بیشترین فراوانی پرخاشگری و خشونت در مورد فرزندان طلاق و اختلافات خانوادگی است . بدین معنی که فرزندان حاصل طلاق و اختلافات خانوادگی در معرض اذیت و آزار بیشتری بوده و بد رفتاری و رفتارهای خشونت آمیز در مورد آنها بیشتر انجام می شود . پرخاشگری و خشونت نسبت به فرزندان هنگامی که یکی از پدر و مادر یا هر دو آنها در معرض فشارهای روحی و روانی باشند بیشتر می شود اختلافات خانوادگی و جدایی از موردهایی است که پدر و مادر را در فشار و واکنش های غیر ارادی و واکنش های تند عصبی قرار می دهد .
پر خاشگری مردان نسبت به زنان به شکل فیزیکی مانند سیلی زدن ، تهدید با چاقو و اسلحه سرد و آسیب رساندن به وسایل منزل که متعلق به زن است خشونت روانی مانند بد رفتاری عاطفی ، توهین ، تحقیر ، تمسخر و دشنام دادن خشونت اجتماعی مانند محدود کردن روابط زن با خویشاوندان و دوستان ، قطع کردن تلفن و حبس کردن زن در خانه در تنگنا قرار دادن زن در هزینه های زندگی در برخی از خانواده ها مشاهده شده است ( احمدی حبیب 1382) .
فرزندان خانواده هایی که مردان نسبت به همسرانشان رفتار پرخاشگرانه دارند در آینده نسبت به انهایی که شاهد این رفتار ها نیستند خشن تر می شوند زیرا خشونت ، خشونت می آورد . ( استروس و دیگران 1980 نقل از احمدی ) افزون بر این افرادی که به طور فیزیکی در دوران کودکی به وسیله پدر و مادر مجازات می شوند نسبت به بچه هایی که به این شیوه تربیت نشده اند احتمالا با فرزندان خود بیشتر بد رفتاری می کنند بنابراین پرخاشگری و خشونت خانوادگی از تسلی به نسل دیگر منتقل می شود . ( احمدی 1382) .
عامل عمده پرخاشگری خانوادگی فشارهای روحی است . خانواده هایی که در سطح بالایی فشارهای روحی را تجربه می کنند احتمالا رفتار پرخاشگرانه زیاد تری دارند . فشار های روحی عمده ناشی از فشار زیاد فرزندان و افراد تحت تکفل مشکلات اقتصادی ، مرگ فرزندان و نازایی می باشد .
عامل دیگر پرخاشگری خانوادگی توزیع نابرابر قدرت میان زوجین است . خانواده هایی که تصمیماتشان را با مشارکت همه اعضای خانواده از راه بحث و گفتگو اتخاذ می کنند کمتر پرخاشگری می کنند ( صمدی 1382)