یک تناقض که طریق مطالعات مشاهده ای در مورد رفتار کودکان پیش دبستانی آشکار شده این است که پرخاشگرترین کودکان اجتماعی ترین ( در کمک به دیگران مشارکت و همدردی ) آنانند . ( فرایدریچ و استاین 1973-1975 ، نقل از ماسن 1373) .
چرا اجتماعی ترین کودکان پرخاشگر ترین آناند ؟ شاید یک پاسخ به این سئوال این باشد که بعضی از کودکان اصلا اجتماعی تر از دیگرانند و از این رو همه انواع رفتارهای اجتماعی بیشتر از دیگران از آنان سر می زند تحلیلی جدید تر نشان می دهد که کودکان که در حد معتدلی پرخاشگرند غالبا مهربانند و به دیگران کمک می کنند و ان هایی که بیشتر از اندازه پرخاشگرند کمتر رفتار جامعه پسند دارند ( راک – یارو و دیگران 1983 نقل از ماسن 1373) . علاوه بر این این الگو در وهله اول در کودکان پیش دبستانی آشکار است . در سال های اولیه کودکان رهبری و تسلط بر گروه همسالان را از طریق پرخاشگری بدنی و کلامی و نیز از طریقی غیر پرخاشگرانه و با گفتن اینکه از دیگران چه می خواهند و با پافشاری بدون خشونت بر احقاق حق خود اعمال می کنند و بعد از بزرگتر می شوند می آموزند که راه های غیر قابل پرخاشگری مثل کتک زدن بچه های دیگر را از راه های قابل قبولند مثل هدایت کردن تشخیص دهند ( ماسن و همکاران 1373) .
24-1-2: اسنادها و رفتار پرخاشگرانه :
یک تفاوت جالب بین کودکان پرخاشگر و غیر پرخاشگر این است که کودکان پرخاشگر سوگیری بیشتر در تفسیر علل تعاملات اجتماعی نشان می دهند . ( مایلیچ و داج، 1984، نقل از نجاریان 1381) . در موقعیت هایی که علت آن آشکار نیست برای مثال خوردن توپ به ان ها از پشت سر به احتمال بیشتری آن ها عمل را خصوصیت آمیز تعبییر می کنند . گاهی ممکن است این پاسخ معلول تجارب گذشته باشد . ( نجاریان و همکاران 1381) .
افراد پرخاشگری که دارای شخصیت منفعل هستند عادتا در قبال درخواست برای عملکرد کافی هم در شغل و هم در زندگی اجتماعی مقاومت نشان می دهند اگر چه ان ها مهارتهایی برای رفتار موثر تر دارند عمل خود را با مسامحه ، بی کفایتی عمدی ، کله شقی ، و (( فراموش کاری )) تخریب می کنند . از تقاضاهایی که از آن ها می شود می رنجیدنند اما بیشتر به جای بیان این احساسات خشم خود را از طریق مقاومت منفعلانه ابزار می کنند . ( نجاریان و همکاران ، 1381)
26-1-2: نظریه ها و دیدگاه های مختلف در خصوص پرخاشگری :
الف : نظریه روانکاوی :
سرد مدار این مکتب فروید است که معتقد است رفتار انسان از دو دسته متضاد نشات می گیرد :
1- غریزه زندگی که به زندگی نیرو می بخشد .
2- غریزه مرگ که انسان را به نابودی می کشاند .
غریزه مرگ می تواند به شکل خود کشی و دیگر رفتارهای خود ویران گرانه متوجه درون شخص شود یا به صورت پرخاشگری به دیگران به سوی بیرون بروز نماید . طبق نظر فروید طلایه های رفتارهای پرخاشگری و جنسی را باید در آغاز زندگی کودک جستجو کرد ( هیلگارد واتکیسنون 1371) .
نیروی مرگ بوسیله تمام روانکاوان پذیرفته شده است . ملانی کلین معتقد است که عاطفه و محبت و کینه از همان آغاز هستی در کودک با یکدیگر در ستیزند . ( فدیوی زند 1373) . روانکاوان معتقدند که وقتی کودک از مکیدن شیر ناکام می شود دچار اوهام پرخاشگرانه می شود می خواهد مادر را دندان بگیرد .
ب: نظریه فیزیولوژیستها :
فیزیولوژیستها و زیست شناسان معتقدند که تغییرات هورمونی و بیو شیمیایی و اعصاب در پیدایش حالت پرخاشگرانه نقش فعال و اساسی دارند . تحقیقات نشان داده که تحریک ملایم ناحیه خاصی از هیپوتالغاموس حیوان موجب رفتار پرخاشگرانه می شود مثلا وقتی هیپوتالاموس گربه ای توسط الکترودها تحریک می شود حیوان عزش می کند و موهای بدنش راست می ایستد در پستانداران عالی الگوهای غریزی پرخاشگرانه بوسیله قشر مخ کنترل می شوند آدمیان نیز همانند حیوانات مجهز به برخی مکانیسمهای عصبی هستند که به انان امکان می دهد پرخاشگرانه رفتار کنند اما فعال شدن این مکانیسمها در اختیار کنترل شناختی است ، مثلا در برخی افراد که دچار آسیب مغزی هستند ممکن است به محرکی که به طور طبیعی رفتار پرخاشگرانه ایجاد نمی کند فرد پرخاشگرانه عمل کند در چنین مواردی نظارت قشر مخ مختل شده است