قانونگذار سال 61 موجبات و علل تخفيف مجازات مندرج در ماده 46 قانون سال 52 را عيناً در ماده 35 خود ابقاع کرد. پس، موجبات تخفيف در قانون 61 همانها بودند که در قانون قبلي به طور تمثيلي بيان شده بود. ليکن با توجه به تقسيم بندي مجازاتها بر اساس موازين فقهي، تخفيف صرفاً در مجازاتهاي تعزيري پذيرفته شد. صدر ماده 35 چنين انشاء شده بود: « در مورد تعزيرات دادگاه در صورت احراز کيفيات مخففه مي تواند مجازات را تخفيف دهد . . . »
از آنجائي که مطابق آن قانون جزاي نقدي در عداد مجازاتهاي تعزيري به شمار مي رفت. تخفيف اين کيفر همانند ديگر کيفرهاي تعزيري پذيرفته شد. بنابراين بر خلاف قانون مجازات عمومي سال 52 که تفکيک از حيث تخفيف جزاي نقدي ميان جزاي نقدي ثابت و نسبي قائل بود. اين تقسيم بندي کنار زده شد و مطلق تخفيف جزاي نقدي صرفنظر از ثابت و نسبي بودن آن پذيرفته شد. اما مشکل مشخص نبودن حدود و ميزان تخفيف بود که اين مورد همچنانکه اشاره شد در قانون سال 52 به صورت تا نصف جزاي نقدي ثابت و يا تا نصف حداقل پيش بيني شده بود.
با اين حال، چه در ديگر مجازاتها و يا در جزاي نقدي، سوال اين بود که آيا مجازات را مي توان با استناد به کيفيات مخففه از حداقل پايين آورد؟ با توجه به اينکه حداقل مجازات پيش بيني شده، تخفيف به حساب نمي آْيد و يا به تعبيري، قاضي در حداقل و حداکثر سلطنت مي کند سرانجام رويه قضائي تخفيف را به صورت کمتر از حداقل که در واقع تخفيف جز اين نمي تواند مصداق پيدا کند، پذيرفت.
د- تخفيف به موجب قانون مجازات اسلامي
قانونگذار 1370 پيرامون تخفيف مجازات، با حفظ چهارچوب وضعيت تخفيف در قانون 1361، چند تغيير که برخي از آنها در اين خصوص مهم مي باشند، ايجاد نمود. مطابق قسمت نخست ماده 22 اين قانون: « دادگاه مي تواند در صورت احراز جهات مخففه، مجازات تعزيري يا بازدارنده را تخفيف دهد و يا تبديل به مجازات از نوع ديگري نمايد که مناسبتر به حال متهم باشد، جهات مخففه عبارتند از . . . »
در اين ماده جهات مخففه که همان تکرار جهات پيش بيني شده در قانون 1361 بودبر خلاف دوره قبلي به صورت احصاء شده درآمد و با اضافه شدن عنوان مجازاتهاي بازدارنده در قانون، تخفيف به اين نوع مجازاتها نيز تسري يافت و سيستم تبديل مجازات به صورت تخفيف که در قانون 1304 سابقه داشت، مجدداً احياأ گرديد.
قانونگذار با قبول تخفيغ جزاي نقدي نظر بر متناسب کردن هر چه بيشتر اين کيفر با اوضاع و احوال و خصوصيات رواني و اجتماعي مرتکب جرم دارد. بدين ترتيب، چه جزاي نقدي به صورت نسبي در قوانين پيش بيني شده باشد و يا به صورت ثابت، قابل تخفيف است و حتي محدوده تخفيف نيز تحديد نشده است.
بنابراين، قضات نه تنها در تمام جرايم تعزيري وبازدارنده (به جز مواردي که قانون آنها را مستثني کرده[1] آزادي عمل در تخفيف مجازات داشتند. بلکه در محدوده و ميزان آ« نيز چنين بود. تا اينکه به موجب رأي وحدت رويه ديوان عالي کشور به شماره 578- 14/10/72 جزاي نقدي که مجازات جرائم قاچاق کالا را تشکيل مي دهد، از شمول تخفيف مجازات خارج گرديدند. توضيح اينکه شعبه 32 ديوانعالي کشور در مقام تجديد نظر در خصوص پرونده اي که مرتکب آن به اتهام حمل سيگار خارجي به موجب حکم دادگاه انقلاب اسلامي بوشهر به استناد مواد 1 و 6 قانون مجازات مرتکبين قاچاق و رعايت ماده 22 قانون مجازات اسلامي، علاوه بر ضبط کالاي قاچاق مکشوفه به نفع دولت، حکم بر محکوميت وي به پرداخت يک ميليون ريال جزاي نقدي و مبلغ هفتاد و يک هزار ريال جزاي نقدي بدل از حبس صادر شده بود، چنين اظهار نظر کرده است : « . . . نظر باينکه طبق ماده مواد 1 و 6 و 10 قانون مجازات مرتکبين قاچاق فقط مجازات حبس در مورد مرتکبين قاچاق تلقي گرديده است و ضبط مال مورد قاچاق و همچنين وصول جزاي نقدي از مرتکبين قاچاق يک امر حکومتي تلقي گرديده که انجام آن قبل از ارسال پرونده از حدود اختيارات مأمورين ادارات گمرکي و ساير مأمورين ذيربط قرار داده شده است که در صورت استنکاف وي از پرداخت جريمه به محاکم قضائي معرفي مي شود فلذا اعمال تخفيف اختصاص به مجازات حبس دارد و شامل ضبط کالاي قاچاق و اخذ دو برابر بهاي مال مورد قاچاق و يا دو برابر درآمد مقرر از براي دولت نخواهد بود- نظر به مراتب مذکور حکم دادگاه در قسمت اعمال تخفيف از پرداخت جريمه متعلقه به لحاظ مغايرت آن با مفاد مواد قانوني فوق الذکر نقض مي شود.»
شعبه 34 ديوانعالي کشور در مورد پرونده مشابه ديگري که مرتکب به استناد همان مواد به لحاظ ارتکاب قاچاق کالا در دادگاه انقلاب اسلامي يزد، محکوم به پرداخت جزاي نقدي و يکماه حبس تعليقي شده بود با اين استدلال که محکوم عليه استحقاق تخفيف بيشتري را داشته و حداقل تخفيف در کل جزاي نقدي مي بايست مدنظر دادگاه باشد. رأي صادره را نقض نموده است.
بنابراين با اختلاف شعبه 32 ديوانعالي کشور مبني بر عدم تخفيف جزاي نقدي در جرم قاچاق کالا و اعتقاد به تخفيف اين کيفر در اينگونه جرائم از سوي شعبه 34 ديوانعالي کشور، رأي وحدت رويه هيأت عمومي ديوانعالي کشور بدين شرح صادر گرديد: «مستفاد از ماده اول قانون مجازات مرتکبين قاچاق مصوب 29 اسفندماه 1353 و تبصره هاي آن و ماده 6 قانون مزبور و تبصره مربوطه اين است که رد عين مال موضوع قاچاق و پرداخت دو برابر درآمدي که طبق قانون براي دولت مقرر گرديده در مجموع محکوم به مالي را عليه مرتکبين قاچاق تشکيل مي دهد و نحوه وصول آن در ماده 10 قانون مجازات مرتکبين قاچاق معين شده مانند نحوه اجراي ساير محکوميت هاي مالي مي باشد و شامل تخفيف نمي شود. ليکن مجازات کيفري مرتکبين قاچاق تا دو سال حبس است و در اين مورد در صورت وجود شرايطي که قانون مقرر داشته مجازات حبس ممکن است مشمول تخفيف و ارفاق و يا معافيت مرتکب گردد.
بنابراين راي شعبه 32 ديوانعالي کشور که با اين نظر مطابفت دارد صحيح و منطبق با موازين قانوني است.»
پس صرفاً در جرائم قاچاق کالت که موضوع درآمد دولت مي باشند، تخفيف جزاي نقدي پذيرفته نشده، علت اين امر را بايد پيش بيني اين چنين درآمدها براي دولت دانست که در مقررات بودجه سالانه پيش بيني مي شود. بديهي است که در جرايمي نظير ارتشاء و اختلاس هر چند قانون جزاي نقدي را معادل يا چند برابر مالي که مرتکب اخذ کرده است، قرار مي دهد، اما چون اينگونه موارد درآمد دولت به حساب نمي آيند که در بودجه عمومي کشور پيش بيني شده باشند، لذا تخفيف آنها مانعي ندارد.
نکته ديگري که در اينجا در خور بررسي است، قبول سيستم تبديل مجازات، تحت عنوان تخفيف در ماده 22 است. که قانونگذار تخفيف مجازات تعزيري و بازدارنده را به صورت تبديل به مجازاتي ديگر در صورتي که مناسب به حال متهم باشد در مظر گرفته است. وصف «مناسب» در قانون روشن نيست، بدين ترتيب دادرس در تعيين مجازات به حال متهم بدون هيچ ملاحظه و بدون هيچ شرطي فعال مايشاء است. اما آنچه که بطور کلي از کاده استنباط مي شود اين است که دادگاه در اين تبديل نمي تواند مجازات را تشديد کند. هر چند تغيير ماهيت مجازات به قصد تخفيف واقعاً مشخص نمي کند که تخفيفي صورت گرفته است يا خير؟ چنانچه معلوم نيست در تبديل يک ميليون ريال جزاي نقدي به 74 ضربه شلاق تخفيف به عمل آمده يا نه؟ ممکن است گفته شود اگر مجازات اخير به حال متهم مناسل باشد تخفيف صورت پذيرفته است و دادگاه اين مسأله را از متهم هنگام صدور حکم استفسار مي کند. ليکن از آنجائي که مجازات براي حفظ نظم عمومي است. نمي توان گزينش مجازات را به متهم داد. در هر صورت دادن اختيار مطلق به دادرسان به جهت تخفيف، ناقض اصل قانوني بودن مجازاتهاست؛ زيرا نوع و ميزان مجازات به موجب اين اصل بايد از سوي مقنن معين شود و علاوه بر آن اين اختيار خود ناقض سياست جنائي در انتخاب نوع خاصي از مجازات به جهت اصلاح و درمان مجرمان است.
به هر حال در جهت گريز از توالي فاسد ماده 22 قانون مجازات اسلامي لازم است مقنن به صراحت ميزان تخفيف را مشخص نمايد.
[1] - ؟