ماهيت روابط خانوادگي در دوران نوجواني كيفيت خاصي پيدا مي كند. در دنياي معاصر، وقتي از نوجوان و خانواده وي صحبت مي شود تصوير بخصوصي در ذهن اكثر مردم تداعي مي شود. عده اي معتقدند كه بخش عمده اي از تعارض ميان والدين و نوجوان ناشي از مفهوم شكاف نسل[1] است. شكاف نسل يعني اختلاف عميق ميان ارزش ها و نگرش هاي دو نسل مختلف. بديهي است كه نوجوان و والدين ميانسال، ارزش هاي مشابهي ندارند، تفاوت ميان دو نظام ارزشي تا حدود زيادي به سن آنها مربوط مي شود. طبيعي است كه يك نوجوان بيشتر به آينده خود فكر مي كند، در حالي كه والدين ميانسال درگير حل و فصل مشكلات جاري و ملموستر زندگي هستند. نوجوانان آينده اي آرماني را تجسم مي كنند، در حالي كه والدين با مشكلات واقعي زندگي دست به گريبان هستند. شكاف نسل گاهي ممكن است ذهنيت هر دو نسل را تحت تاثير قرار دهد، مثلا به علت تحولات چشمگير فرهنگي، اجتماعي و صنعتي نوجوانان امروزي آزادي خواهترند و براي حقوق فردي و اجتماعي، از جمله نقش زن اقليتهاي نژادي ارزش بيشتري قائلند. قابل ذكر است كه از بسياري جهات نوجوان ها و والدين شان شبيه به هم مي انديشند. برخي از تحقيقات نشان داده است كه بسياري از نوجوانان در مورد رشته تحصيلي و انتخاب در حالي كه در مورد طرز پوشش، نوع سرگرمي هاي اجتماعي، زبان محاوره اي و انتخاب سبك موسيقي عمدتاً از همسالان تبعيت مي كنند. با وجودي كه گهگاه در مورد همين مسايل سليقهاي و به ظاهر پيش پا افتاده اختلاف ميان آنها بالا مي گيرد، ولي در مورد مسائل عمده تر زندگي ميان آنها شباهت فكري و ارزشي بيشتري وجود دارد (سليگمن، كارول. ک و همكاران. 1991. ص 450).
گاهي گفته مي شود كه اكثر نوجوانان مايل نيستند كه وقت خود را در كنار والدين سپري كنند و تمايل شديدي به معاشرت با همسالان خود دارند. به همين دليل آنها به تدريج از والدين خود فاصله مي گيرند و براي آنها ارزش و احترام لازم قائل نيستند. يافته هاي اخير نشان مي دهد كه اين نوع طرز تلقي تا حدودي غير منصفانه و حتي غير منطقي است، چرا كه برخلاف باور بعضي از مردم، بسياري از نوجوانان به والدين خود دلبستگي عميقي دارند. (همان منبع، ص 449).
برخي از روانشناسان معتقدند كه خودمختاري نوجوان دو جنبه دارد: خودمختاري هيجاني[2] و خودمختاري رفتاري[3]. براي رسيدن به خودختاري هيجاني، نوجوان بايد به تدريج به عواطف خود متكي و از ميزان نياز او به تاييد و حمايت والدين و بزرگسالان كاسته شود. خود مختاري رفتاري مستلزم اين است كه نوجوان امور زندگي خود را شخصاً به عهده و درباره مسائل جاري زندگي تصميمگيري كند. بديهي است كه وقتي نياز به خودمختاري در هم دو جنبه بيشتر شود، تعارض ميان نوجوان و والدين افزايش مي يابد. مثلا، استاين برگ در يك تحقيق نتيجه گرفت كه پسران نوجواني كه در روابط خانوادگي ابراز وجود بيشتري مي كنند، با والدين خود نيز بحث و جدل بيشتري دارند. (همان منبع. ص 450).
[1] - Generation Gap
[2] - Emotional Autonomy
[3] -Behavioral Autonomy