دوره نوجواني يكي از بحراني ترين دوران زندگي فرد است. يعني گذشتن از مرز كودكي و وارد شدن به مرحله جديدي است. ورود به نوجواني فرد را با مشكلات فراواني دست به گريبان مي سازد. بررسي اين مشكلات مستلزم بررسي همه جانبه نسلي است كه در حال دگرگوني عميق شخصيتي است و براي سازگاري از هيچ تلاش دريغ نمي كند. مي توان مشكلات نوجوانان را به 5 دسته زير تقسيم كرد: 1) اختلال در تصوير بدني 2) بحران خودشناسي 3) مشكل اجتماعي شدن 4) مسائل جنسي 5) بيماري هاي رواني (اشكوري. 1375. ص 3).
با انجام چند تحقيق در زمينه مشكلات نوجوانان ايراني، مسائل آنها به صورت زير طبقه بندي شده است:
- دشواري هاي مالي 2) دشواري هاي تحصيلي 3) دشواري هاي ناشي از تعارضات گذشته و حال 4) دشواريهاي ناشي از مناسبات خانوادگي 5) دشواري هاي ناشي از تمايلات جنسي 6) اعتياد نوجوانان 7) دشواري ايام فراغت 8) اضطراب ها و نگراني ها (پژوهش هايي درباره نسل جوان، انجمن اوليا و مربيان. شماره 5. ص 25)
با جمع بندي مشكلاتي كه در دوره نوجواني مطرح است مي توان مشكلات آنها را به صورت زير تقسيم و طبقه بندي كرد:
1) بحران بلوغ و مسائل ناشي از تحولات آن 2) بحران هويت و سردرگمي نوجوانان 3) مشكل مناسبات و روابط نوجوانان با والدين وهمسالان 4) تحول ارزش ها در نوجوانان 5) مشكلات تحصيلي 6) مشكلات مالي و شغلي 7) مشكلات اوقات فراغت 8) مشكلات جنسي 9) بزهكاري ها 10) اعتياد 11) مشكلات ناشي از معلوليت و نقايص بدني 12) مشكلات ناشي از بيماري هاي رواني. (احمدي. 1374. ص 5)
بزهكاري:
مسئله بزهكاري و انحراف نوجوانان از ديرباز در جوامع بشري مورد توجه انديشمندان بوده است. همزمان با گسترش انقلاب صنعتي و گسترش دامنه نيازمندي ها، محروميتهاي ناشي از عدم امكان برآورده شدن خواسته ها و نيازهاي زندگي موجب گسترش شديد و دامنه دار فساد، عصيان، بزهكاري، سرگرداني، دزدي و انحراف جنسي و غيره در نوجوانان شده است. انديشمندان و دانشمندان علوم اجتماعي، روان شناسي، روانپزشكي، آموزش و پرورش و جرم شناسي، در راستاي شناسايي علل و يافتن راه حلي جهت پيشگيري از انحرافات نوجوانان به پژوهش پرداخته اند. انديشمنداني كه آگاهي چنداني از شخصيت اجتماعي انسان نداشتند علل كمبودهاي افراد را به تفاوت هاي بدني و جغرافيايي نسبت مي دادند و بر اين باور بودند كه يا عناصر شخصيت هر كس در سرشت، ساختمان بدني و بخصوص در اعصاب يا غده هاي وي نهفته است و يا به تاييد عوامل طبيعي و جغرافيايي اعتقاد داشتند. اما اين انديشمندان به نقش رفتار گروهي و به خصوص يادگيري، در تسهيل حيات انساني توجه نداشتند. (احدي و محسني، 1322. ص 167).
در اكثر كشورهاي جهان كلمه بزهكار به فرد 13 الي 18 ساله اي اطلاق مي شود كه مرتكب عمل خلاف قانون شده باشد. از آنجا كه واژه بزهكاري يك اصلاح حقوقي و قانوني است تا يك مفهوم روانشاختي، عملي كه در يك زمان، مكان و فرهنگ خاص بزه تلقي مي شود، ممكن است مكان يا فرهنگ مجاز يا مشروع باشد. ارتكاب به برخي از اعمال نظير دزدي، قتل، مصرف مواد و تجاوز به عنف و حمله هاي تعرض آميز براي همه گروههاي سني جرم يا جنايت محسوب مي شود؛ اما مبادرت به برخي اعمال نظير گريز از مدرسه، فرار از منزل و يا حتي مصرف سيگار در مورد بزرگسالان بلامانع است، در حالي كه همين اعمال در نوجوانان بزه محسوب مي شود. اين گونه رفتارها را مي توان بزه هاي ويژه يا موقعيتي[1] ناميد. طبق آمارهاي موجود در بسياري از كشورهاي جهان درصد بزهكاري با تغييرات سني افزايش يا كاهش نشان مي دهد. (احدي و جمهري، 1378. ص 183).
در سال هاي اخير درصد موارد بزهكاري دختران و پسران به يكديگر نزديك تر شده است، اگرچه هنوز پسران درصد عمده اي از بزهكاران را تشكيل مي دهند (همان منبع. ص 184).
همانطور كه در بالا گفتيم بزهكاري در نوجوانان رواج زيادي دارد. زماني كه نوجوان سعي در باز كردن گره هاي كودكي مي كند، اغلب احساس شكست و ناكامي را تجربه مي كند زيرا از نظر منطقي و اصولي قادر به انجام آن نخواهد بود، در نتيجه از نظر عاطفي و احساسي، احتمالاً نگرش هاي منفي نسبت به والدين در وي ايجاد مي شود و كلا احساس تنهايي و بيگانگي مي كند كه پيامد آن پناه بردن به رفتارهاي ناهنجار، فرار از منزل و يا پذيرفتن الگوهاي بزهكارانه است. به بيان ديگر نوجوان به تدريج نسبت به خانواده احساس بيگانگي مي كند و كمتر تحت تاثير آموزش و راهنمايي خانواده قرار مي گيرد. و براي خود در جستجوي يك خرده فرهنگ و پيوستن به آن بر مي آيد. (نوابي نژاد. 1365. ص 14).
به طور كلي اگر بخواهيم بزه، بزهكار و بزهكاري را تعريف كنيم، به نظر مي رسد تعاريف زير جامع تر و مورد قبول تر هستند. در جرم شناسي پديده هاي بزه و بزهكار و بزهكاري را به عنوان سه ركن اصلي در نظر مي گيرند بزه نخستين پديده اي است كه با تجمع افراد به دور يكديگر تظاهر مي كند زيرا گرد آمدن افراد، برخوردهاي گوناگوني را به وجود مي آورد كه غالباً به نفع افراد در جامعه نيست. به ناچار واكنش جامعه در برابر سرپيچي آنان از مقررات «مجازات» است. بنابراين هر عملي كه درجامعه قوانين را نقض كند و مجازات در پي داشته باشد، «بزه» ناميده مي شود. (ستوده. 1319. ص 70).
بررسي هاي جرم شناسي نشان مي دهد كه هر معلولي، علتي دارد و هيچ چيز به خودي خود به وجود نمي آيد. بنابراين هم جرمي هم داراي علل سازنده اي است كه بر روي فرد اثر مي گذارد و او را به سوي ناسازگاري و نابهنجاري سوق مي دهد. پيامد اين سوق دادنها، ارتكاب جرم و خطا است و خاطي را به يك تعبير «بزهكار» مي نامند. (همان منبع. ص 71).
بزهكاري، مجموعه اي ازجرايمي است كه در يك زمان و مكان معيني به وقوع مي پيونددد. به همين سبب، زماني كه اين پديده مورد بررسي قرار ميگيرد، در حقيقت كليه پديده هاي اقتصادي، فرهنگي، بهداشتي و سياسي و مذهبي، خانوادگي و … را در جامعه شامل مي شود. ژامبو مرلن[2] مي نويسد: بزهكاري پديده اي است كه بدون توجه به بزهكار مي توان آن را مورد بررسي قرارداد و تراكم جرم اهميت گونه هاي مختلف جرايم، تغييرات اجتماعي جرايم از نظر مكان، زمان، نژاد، مذهب و … دقيقاً تحقيق كرد. در ايران بزهكاري به كليه جرايمي گفته مي شود كه در صورت ارتكاب، به موجب قوانين قصاص، ديات، حدود و تعزيرات داراي مجازات هستند. در نظام جزايي گذشته ايران، بزهكاري شامل مجموع جنايات و خلافهاي ارتكابي بوده است. (همان منبع. ص 72).
[1]- Statas offense.
[2] - Merline