1.1.1 گاردنر نیز از طرفداران هوش چندگانه است.هوشهای معرفی شده از جانب گاردنر و تعاریف آن عبارتند از:
-
- هوش کلامی: در آموزش سنتی یکی از انواع هوشهایی است که در کلاس درس به شدت روی آن تاکید می شود. این هوش باارزش است چراکه مطابق با روشهای سنتیای است که ما با آن مورد تدریس قرارگرفتهایم از قبیل: سخنرانی،حفظ کردن، کتابهای درسی و کار با تخته سیاه. این هوش دربردارنده توانایی تشریح فرد از لحاظ شفاهی، کتبی و همچنین توانایی تسلط بر زبانهای خارجی را دربرمیگیرد.(مکنزی، 2005/10،1391)
-
- هوش منطقی: در آموزش سنتی نیز بسیار باارزش است. در حقیقت هوش ریاضیاتی نیست، بلکه منطق و استدلال است. این هوش به ما اجازه میدهد که حلال مشکلات باشیم. هوش منطقی به دنبال ساختار در محیط یادگیری است و براساس ترتیب و توالی دروس رشد مییابد. در کلاس درس سنتی، از دانش آموزان خواسته می شود که از زویکرد آموزشی معلم پیروی کنند و این هوش به آنها اجازه میدهد که چنین کاری را انجام دهند.(همان منبع)
- هوش دیداری: هوشی است که استدلال سهبعدی را از طریق استفاده از نمودارها، نقشههای هندسی،طرحها،جداول،تصویرها،هنر،معماها، لباسهای محلی و بسیاری از دیگر مواد را بهبود میبخشد.هوش دیداری چیزی بیشتر از درونیسازی چشمی یک محرک است و به آنها این اجازه را میدهد تا قبل از تلاش برای کلامی کردن نظرات و راهحلهای مشکلات یا حتی عملی کردن آنها، ابتدا آنها را در افکارشان تصور کنند.(همان منبع)
- هوش جنبشی: این هوش از طریق تعامل فیزیکی و فعال یادگیرنده با کمک محیط پیرامون فرد برانگیخته می شود. این هوش از طریق فعالیتهای حرکتی ریز و درشت پرورش مییابد از قبیل آنهایی که در مراکز یادگیری با اشیاء جورکردنی، آزمایشگاههای علوم،بازیهای کنشگر و ابتکارات نمایشی وجود دارد. دانشآموزانی با هوش جنبشی قوی ممکن است در کلاس سنتی به عنوان بیش فعال دیده شوند اما آنها در محیطهای یادگیری با اشیاء جورکردنی پرورش مییابند.(همان منبع)
- هوش موسیقیایی: هوش الگوهایی دربردارنده آهنگها،شکل،ابزارها، صداهای محیطی و ریتمها است. با بهکار بردن این الگوها در موقعیتهای مختلف، یادگیرندگان میاوانند محیطشان را درک کنند و به طور موفقیت آمیزی با آن وفق یابند. دقت کنید که این هوش منحصراً یک هوش شنیداری نیست بلکه این هوش می تواند شامل همه انواع الگوها نیز باشد.به همین خاطر ریاضیات به عنوان مطالعه الگوها تعریف می شود و این هوش به درستی یک حوزه از آمورش ریاضیات میباشد.(همان منبع)
- هوش درونفردی: این هوش مختص احساسات، ارزشها و نگرشها است. این هوش به یادگیرنده کمک می کند تا ارتباط موثری با برنامهی درسی برقرار کند. بچههایی که میپرسند،( چرا من باید این را یاد بگیرم؟) یا (این چه تاثیری روی من دارد ؟) ، همگی در حال به کارگیری هوش درونفردی خود هستند . این هوش بخشی از ماست که انتظار دارد یادگیری به طور معنا دار صورت پذیرد . بیشترین ارتباطی که درمییابیم در چیزی است که مطالعه میکنیم . این هوش بیشتر دربردارنده این پیام است که ما را متمایل سازد تا در یادگیریمان احساس مالکیت کرده و همچنین آن چیزی را که تاکنون یاد گرفتهایم بهتر نگهداری کنیم.(همان منبع)
- هوش میانفردی: این هوش از طریق تعامل با دیگران تحریک می شود.دانشآموزانی که در این هوش قوی هستند اغلب نیازمند همکاری و مشارکتند تا یادگیری را برای خود معنادار کنند. دانشآموزانی با گرایش میانفردی قوی در کلاس درس سنتی احتمالا به عنوان ” بسیار پرحرف ” و ” بسیار اجتماعی” لقب میگیرند . اگر این دانش آموزان بهدرستی راهنمایی شوند،در گروههای جمعی و مشارکتی پیشرفت کرده و پرورش مییابند یا حتی در موقعیتهای تماما گروهیای که حضور دارند برای پرسش،بحث و ادراک مستقل هستند.(همان منبع)
-
- هوش طبیعتگرا: این هوش مختص طبقه بندیها و سلسله مراتب است.اگرچه هوش طبیعتگرا دربردارنده مطالعه گیاهان ، حیوانات و دیگر علوم است ولی فرایندهایی که این انتظامها را تعالیم میبخشند و نیازمند ردهبندی،طبقه بندی و سلسلهمراتبی هستند را نیز در بر میگیرد . هوش طبیعتگرا می تواند در کلاس درس از طریق فعالیتهایی از قبیل گروه بندی ، رسم نمودار و نقشه معنایی و مشخصات و ویژگیها برانگیخته شود .(همان منبع)
- هوش وجودی: هوش فهم و ادراک فرایندهای موجود در یک بافت وجودی بزرگتر است . این هوش شامل زیبا شناختی، فلسفه و مذهب میشودو روی ارزشهای کلاسیک زیبایی ، حقیقت و خوبی تاکید دارد . این به دانش آموزان اجازه میدهد که جایگاهشان را در تصویری بزرگتر ببینند چه در کلاس درس ، جامعه ، اجتماع ، جهان یا گیتی باشد . دانشآموزانی که هوش وجودی قویتری دارند از توانایی بیشتری برای خلاصه کردن و ترکیب نظرات برگرفته از منابع و سیستمها برخوردار هستند.(همان منبع)
از آنجایی که هوش مورد نظر ما دراین پژوهش هوش میانفردی است در ادامه به بیان اعمال مشهود این هوش میپردازیم:
اعمال مشهود این هوش میان فردی عبارتند از:
تقسیم کردن، سوق دادن، هدایت کردن، راهنمایی کردن، کمک کردن، میانجیگری کردن، مدیریت کردن، رهبری کردن، همکاری کردن، مشارکت کردن، مصاحبه کردن، تحت تاثیر قرار دادن، ترغیب کردن، مبارزه کردن، متقاعد کردن، مصالحه کردن، ایفای نقش، تعبیه کردن، بدیهه گویی کردن، داوری کردن، صلح کردن.(مکنزی، 2005/14،1391)
برای درک بیشتر این هوش تعاریف دیگری از آن نیز ارائه میگردد که با اندکی توجه در این تعاریف میتوان شباهت و مشترکات بسیاری در آنها یافت.
1.1 هوش میانفردی:
استعداد درک مقاصد، انگیزهها و احساسات دیگران و مهارت در ایجاد روابط با آنان و توانایی همکاری موثر با دیگران است.(حامدیان،1390)
استعداد درک مقاصد،انگیزهها و احساسات دیگران و مهارت ایجاد روابط با آنان و توانایی همکاری موثر با دیگران است. فرد دارای هوش میانفردی بالا کسی است که دیگران غالبا برای مشورت و راهنمایی به او مراجعه می کنند.این افراد به انجام کارهای گروهی علاقهمندند و هنگام مواجهه با مشکلات بودن در کنار دیگران را به پناه بردن به تنهایی ترجیح می دهند. با همسالان خود معاشرت خوبی دارند و معمولا رهبران شایستهای در گروه میشوند. دوستان خود را نصیحت می کنند و از انجام بازیهای گروهی بسیار لذت میبرند. جالب است که دیگران هم از بودن با او و همصحبتی و انجام فعالیتهای مشترک با او احساس رضایت و شادی دارند. فروشندگان،معلمان،پزشکان،رهبران مذهبی،رهبران سیاسی و مشاوران نیاز مبرم به هوش میانفردی دارند.(حامدیان،1390)
در کلاسهای درس سنتی( که معمولا بر پایه رقابت استوار است تا همکاری گروهی)این هوش کمتر به کار گرفته می شود. از اینرو، فضای کلاس خشک و حس همکاری و تعاون درآن کمتر به چشم میخورد.(همان منبع)
در تعریفی دیگر میتوان گفت هوش میانفردی یعنی توانایی درک و تمایز حالات روحی وخلق وخو، رفتار،هیجانات،دیدگاه ها، مقاصد،انگیزهها و احساسات دیگران. این هوش مستلزم شناسایی حالات چهره،صداها، ایماها و اشارات و توانایی تشخیص انواع مختلف نشانه های بینفردی و توانایی پاسخگویی صحیح به این نشانهها یا روشی عملی است (مانند تحت تاثیر قراردادن گروهی از مردم برای پیروی از یک الگوی عملکردی خاص) (آرمسترانگ[1]،2001؛ رتیگ[2]،2005؛ معرفت،2007؛ کوگ[3]،2007؛ دوگلاس[4]، 2008 به نقل از رضایی1388)
[1]-Armstrong
[2]-Rtyg
[3]-Kog
[4]-Douglas