2-1-6-1 تحولّات نوجوان، پاسخدهي خانواده و پيامدهاي آن
در ابتداي نوجواني، رشد شناختي كودكان و نوجوانان اغلب تا مرحله اي پيشرفت كرده است كه به آنها اجازه مي دهد از سطوح عميقتري از تفكر انتزاعي و تحليل برخوردار شوند. نوجوانان، تبيين هاي بزرگسالان را به همان ميزاني كه در اوايل كودكي مي پذيرفتند، قبول نمي كنند. حال ديگر آنها تفسيرهاي جايگزين و راه حل هاي جانشين براي مشكلات ارائه مي دهند و آنها را براي خود، ارزيابي مي كنند. اين كار معمولاً با گرايش تازه اي براي به زير سئوال بردن اقتدار همراه است. برخي از پرسشهايي كه نوجوانان در مورد قواعد و مقررات مي پرسند و حتي سركشي، تمرّد، و امتناع از همرنگي با خواسته ها و تقاضاهاي مدرسه يا والدين به عنوان رشد بهنجار مورد توجه قرار مي گيرد، اما وقتي سركشي و تمرد به طور جدي رشد بعدي را تهديد كند. براي مثال از طريق ممانعت از پيشرفت تحصيلي يا تداخل با رشد بسنده و رضايت آميز، روابط اجتماعي مطلوب با همسالان، احتمال بروز اختلال هاي عاطفي و رفتاري افزايش مي يابد (زارت، 1383 به نقل از احمدی، حاتمی، احدی، و اسد زاده،1392)
دوران نوجواني از جمله فعال ترين و هيجان آورترين اوقات در چرخه زندگي خانوادگي محسوب مي گردد. چرا كه سرشار از فراز و نشيبهاي متعددي است كه در خانواده هاي مختلف به صور گوناگون بروز مي كند. ممكن است برخي خانواده ها در تعيين حد و حدود، تعريف روابط و مراقبت صحيح از هر يك از اعضاي خانواده دچار مشكل باشند و براي برخي همه چيز بر وفق مراد باشد (گلادنيك، 1382).
نوجوانان تنها عضو خانواده نيستند كه دستخوش تغييرات مهم مي شوند. خيلي از والدين در چهل سالگي عمر خود هستند و به ارزيابي مجدد زندگي خويش مشغولند. در حالي كه نوجوانان با آينده اي نامتناهي و انتخاب هاي زياد مواجه هستند ، والدين آنها بايد به اين واقعيت فكر كنند كه امكانات شان در حال محدود شدن است. فشارهايي كه هر يك از دو نسل با آنها مواجه هستند ، در جهت مخالف يكديگر عمل كنند. والدين اغلب نمي توانند درك كنند كه چرا فرزند نوجوان آنها دوست دارد از فعاليت هاي خانواده فرار كند تا با دوستانش باشد، و نوجوانان نمي توانند بفهمند كه والدين مي خواهند اعضاي خانواده تا جايي كه امكان دارد دور هم باشند، زيرا مرحله مهم زندگي بزرگسال، يعني پدر و مادري كردن، طولي نمي كشد كه به پايان مي رسد. علاوه بر اين، والدين و نوجوانان مخصوصاً نوجواناني كه در اوايل اين دوره هستند، از نظر سن مناسب براي واگذار كردن مسئوليتها و امتيازها، نظير كنترل بر پوشاك، درسهاي مدرسه، و بيرون رفتن با دوستان اختلاف زيادي دارند. والدين معمولاً مي گويند نوجوان هنوز براي اين نشانه هاي استقلال آمادگي ندارند، در حاليكه نوجوانان معتقدند اين امتيازها خيلي وقت پيش بايد به آنها داده مي شد (برك،1382).
2-1-6-2 شکاف نسل
ماهيت روابط خانوادگي در دوران نوجواني كيفيت خاصي پيدا مي كند. در دنياي معاصر وقتي از نوجوان و خانواده صحبت مي شود تصوير به خصوص در ذهن اكثر مردم تداعي مي شود. مثل اين كه نوجوان بيشترين اوقات خود را با دوستان سپري مي كند، در مقابل خواسته هاي والدين مقاومت مي ورزد و هر نوع مداخله والدين در امور زندگي خويش را تهديدي به استقلال خود مي بيند. به همين دليل بسياري از والدين كه فرزندان نوجوان دارند، براي آينده نگري آنها شديداً نگرانند. آنها احساس مي كنند كه با فرزندان نوجوان خود شكاف عميقي دارند و رابطه مطلوب گذشته آنها خدشه دار شده است. مفهوم «شكاف نسل» براي مدتي توجه بسياري از متخصصان را به خود جلب كرده است. شكاف نسل يعني اختلاف عميق ميان ارزشها و نگرشهاي دو نسل. هنوز عدهاي معتقدند كه بخش عمدهاي از تعارض ميان والدين و نوجوانان ناشي از همين پديده است .ارزشي که تا حدود زيادي به سن آنها مربوط مي شود. طبيعي است كه يك نوجوان بيشتر به آينده خود فكر مي كند در حالي كه والدين ميانسال درگير حل و فصل مشكلات جاري و ملموس تر زندگي هستند نوجوانان آينده اي آرماني را تجسم مي كنند در حالي كه والدين با مشكلات واقعي زندگي دست به گريبانند (احدي و جمهري،1390).
2-1-6-3 بلوغ جنسی
بلوغ جنسي به دليل زيستي و شناختي تعارض والد – فرزند بيشتري را به همراه دارد. افزايش تواناييهاي نوجوانان در فكر كردن به روابط اجتماعي نيز تنش هاي خانوادگي را بيشتر ميكند (برك، 1382) واضحترين علامت وجود تنش در خانوادههاي داراي فرزندان نوجوان، در تعداد و انواع اختلافات موجود بين والدين و نوجوان، بروز ميكند.
2-1-6-4 استقلال طلبی
وقتي كودكان به سن نوجواني مي رسند، خانواده با چالشهاي جديدي دست به گريبان مي شود به ويژه راجع به موضوعاتي چون خود پيروي و استقلال امكان دارد والدين ديگر نتوانند اقتدار كامل خود را حفظ كنند، اما در عين حال نمي خواهند اقتدار خود را از دست بدهند. لذا، مواردي مثل تغيير مقررات، محدود سازي و بازنگري در نقش ها كه همگي ضروري هستند، غالباً روابط بين دو يا چند نسل را به شدت دگرگون مي سازد (گلدنبرگ[5] و گلدنبرگ،1382).
افزايش مناقشات و تنش هاي خانوادگي اغلب در اوقاتي كه نوجوانان در بين اعضاي خانواده حضور دارند، بروز مي كند. دلايل فراواني را مي توان براي چنين رفتاري بر شمرد كه:
- به نظر مي رسد در خانواده هاي داراي فرزند نوجوان والدين در تميز دادن بين آنچه كه »از اين كه براي نوجوانان خود مي خواهند و آنچه فرزندان نوجوانشان ممكن است براي خود بخواهد، با دشواري مواجه هستند. اين امر موجب مي گردد كه والدين تمايلي نداشته باشند كه به فرزندان اجازه دهند در امور خود تصميم گيري كنند حتي اگر تصميماتشان صحيح باشد.
- دليل دوم براي افزايش تنش در چنين خانواده هايي را مي توان در خود طبيعت و ماهيت نوجواني جستجو كرد . در اين مقطع از زندگي، افراد بالغ، تمايلات خودمختاري و استقلال بيشتري از خود بروز مي دهند . همسن و سالان و برادران و خواهرانشان از اهميت بيشتري برخوردار مي شوند و نفوذ والدين كاهش مي يابد. با اين وجود، به دليل كم تجربگي نوجوانان از امكانات متعددي كه مي تواند برايشان فراهم شود، منع مي گردند اما همچنان در معرض خطر تأثيرپذيري از عقايد كساني مي باشد كه همواره با آنها در مي افتند، در واكنش به چنين وضعيتي خانواده بايد مرزي ايجاد كند كه از نظر كيفي متفاوت باشد و گرنه والدين ديگر نمي توانند با قدرت كامل حكمراني كنند. وانگهي، خانواده ها داراي فرزندان نوجوان مي بايد تفاوت هاي بين اعضاي خانواده را به رسميت بشناسند و آنها را بپذيرند (گلادينگ[6]، 1382).
[1] -zart
[2] gladnic
[3] .berk
[4]. Generation gap
[5] Goldenberg
[6] Gladyng