اين مدل بيان كننده اين مسئله است كه همه موقعيتها و محركات محيطي استرس زا هستند اگر چه ممكن است در بعضي از افراد منجر به بروز پاسخ استرس شوند.
در اين مدل استرس اصطلاحا به محركات معيني كه از محيط بر فرد وارد مي شود و او را تحت فشار قرار مي دهد اطلاق مي شود. به عبارت ديگر استرس از محيط بر فرد برانگيخته مي شود و در واقع واكنش به استرسورها خارجي است كه فشار نام داد كه برابر با مفهومي است كه از استرس در فيزيك و الكتريست بكار مي رود. هلمز و راهه تلاش كردند كه موقعيتهاي استرس زا را حوادث زندگي و نحوه برخورد تملس فرد با اين حوادث مشخص كند و مرگ يكي از اقدام ها مي باشد.
اين دو مدل هر كدام فقط به جنبه هائي از تجربه استرس اشاره مي كند. (كايكل ،1986)
2) مدل مبتني بر تاثير متقابل
اين مدل هم جنبه هاي محرك و هم جنبه هاي پاسخ استرس را در نظر مي گيرد. طبق اين مدل از طريق يك ارتباط ويژه جنبه هاي پاسخ بين شخص و محيط حاصل مي شود . در اين مدل فرد يك عامل فال! در جريان استرس متصور شده است و همچنين فرض مي شود كه خود تنظيمي در استراتژيهاي مقابله ائي شناختي… رفتاري و هيجاني نحوه برخورد با استرسور را تحت تاثير قرار مي دهد، اين مدل داراي چندين مرحله است.
اولين مرحله وجود برخي از نيازها و خواسته ها را در فرد نشان مي دهد در اين زمينه بايد گفت كه معمولاً دو نوع خواسته وجود دارد: نيازهاي داخلي و نيازهاي خارجي، نياز هاي داخلي كه منابع قدرتمند استرسي هستند كه نتيجه عملكرد عوامل محيطي است. كار بيش ازحد كه بوسيله كارفرما براي كارگر فراهم مي شود. ناراحت فيزكي ناشي از فضاي كاري يا نياز به كمك داشتن دائمي عضوي از اعضاي خانواده يا فاميل، مرحله دوم شامل ادراك مشخص از خواسته هاي دروني و بيروني است و توانائيش براي برخورد و تملس با اين نياز مهم استرس وقتي رخ مي دهد كه به يك عدم تعادل و يا عدم موازنه بين ادراك نيازها و خواسته هائي از يك طرف و ادراك توانائي مواجهه با آنها از طرف ديگر وجود داشته باشد بعضي از متغييرهاي ارگانيسم مثل شخصيت، قدرت، EGO و هوش اختلافات فردي در ارزيابي شناختي استرس به حساب مي آيند اگر در يك موقعيت استرسور بيش از توانائي فرد باشد و شناختي هم از آن استرسور وجود نداشته باشد فردبه كارش ادامه مي دهد، تا وقتيكه عدم توانائي طولاني در مقابله با موجه شدن با ان آشكار مي شود. اين عدم موازنه منبع راه تجزيه استرس مي شود. مرحله سوم مدل، پاسخ استرسي است كه روشهاي مواجه با استرسور است. تجربه هيجان – ذهني استرس با تغييرات شناختي- رفتاري و فيزيولوژيكي كه تلاش در كاهش تقاضا و نيازها با استرسور دارند همراه مي شوند برخلاف ساير مدلها كه پاسخ به استرس آخرين مرحله به شمار مي آيد. ككس و مك لي مرحله چهارمي نيز به مدل خوداضافه مي نمايند. اين مرحله در ارتباط با نتايج حقيقي و نتايج ادرا شده پاسخ مواجه و مقابله با استرسور است. در صورتيكه فرد در برخورد با نيازها و تقاضاها شكست بخورد يا وقتيكه اثرات منفي ناشي از شكست را پيش بيني بكند ممكن است ادامه يابد. مرحله چهارم شامل بازخورد است كه در سرتاسر اين سيستم رخ مي دهد و ممكن است حوادثي را در قسمتي از اين سيستم ايجاد كند. بازخود داري دو اثر متفاوت است مي تواند بعنوان پاسخ مناسبي باشد كه توانائي فرد را براي سازگاري بالا بر دو هم بعنوان پاسخ نامناسببي باشد كه ممكن است پاسخ استرسي را شديد كند و سبب افزايش ضرر و زيان شود يا ممكن است فرد را در دادن پاسخ هشيار كند و بالاخره در بيماري فرد مداخله كند فيزيك ممكن است در سطوح مختلف فيزيولوژيك روانشناسي و اجتماعي اتفاق بيافتد.
بنابراين مدل تاثير متقابل فرد و محيط استرس را نتيجه عملكرد ارتباط فرد با محيط مي داند يا پاسخ معين و يا يك محرك مشخص ضرورتاً نمي تواند بدون ارزيابي ارتباط فرد با محيط به عنوان استرس زا يا بدون استرس زا در نظر گرفته شود.( مايكل، 1986)