1-خانواده مقتدر و گرم و پذیرا (مقتدر) | 2-خانواده مقتدر ولی سرد وخشک (مستبد) |
3-خانواده سهل گیر، آزاد یا دموکراتیک (سهل انگار) | 4-خانواده بی توجه و غفلت کننده (غافل) |
1-خانواده مقتدر ، گرم و پذیرا . در این خانواده ها والدین مراقبت خود را با پذیرش فرزند و محدود کردن وی همراه با گرمی و صمیمیت اعمال می کنند ، در مقابل از فرزندان خود نیز توقع شایستگی هوشی و اجتماعی مناسب با سن خودش را دارند . رابطه این نوع والدین با فرزندان دوطرفه و متقابل است . پژوهش های به عمل آمده نشان می دهد که فرزندان این نوع خانواده ها مستقل ، گرم ، صمیمی و دارای روحیه ی همکاری بیشتری هستند و توانایی ابراز وجود در آن ها بالاتر است . همچنین موفقیت های اجتماعی و هوشی دارند . و از زندگی خود لذت می برند ، چون انگیزه های پیشرفت در آن ها بسیار بالا است .
2-خانواده ی مقتدر ، سرد و خشک ( مستبد ) . در این نوع خانواده ها والدین کنترل و توقعات خود را با قدرت و بدون گرمی و مهرورزی و ایجاد رابطه متقابل اعمال می کنند . به بیان دیگر ، رابطه ی حاکم بر ساخت خانواده با اعمال قدرت ، استبداد ، سردی و عدم انعطاف پذیری توأم است . این والدین رفتارها و نگرش های فرزند خود را طبق ضابطه ها و معیارهای خودشان ارزیابی می کنند . چنین والدینی به فرمانبرداری ، قبول استبداد ، کار ، سنت و رعایت سلسله مراتب ارج می نهند . فرزندان این چنین خانواده هایی تقریباً لایق و مسؤول تربیت می شوند ، ولی تمایل به کناره گیری از اجتماع دارند . همچنین این فرزندان فاقد خودانگیختگی هستند . دختران این خانواده ها کاملاً وابسته به والدین تربیت می شوند و انگیزه ی پیشرفت ضعیفی خواهند داشت و پسرانشان نیز پرخاشگر می شوند . پژوهش هایی که کوپر اسمیت ( 1977 ) در این باره به عمل آورده نشان می دهد که میان عملکرد مستبدانه ی والدین با رشد عزت نفس پایین پسران رابطه معنی داری وجود دارد . در این نوع خانواده ها مشکلات بیشتری برای نوجوانان و جوانان قابل تصور است ، زیرا ماهیت دوران نوجوانی و جوانی و نحوه برخورد با آن ها با توسل به استبداد قابل توجیح نیست . در این سن و سال باید به زبانی غیر از تحکم و استبداد با آن ها برخورد کنیم تا در مقابل انواع واکنش های دفاعی آن ها قرار نگیریم . در این نوع خانواده مشاهده می شود که گهگاهی برای اصلاح رفتار نوجوان و جوان اولیا به تنبیه بدنی متوسل می شوند بدون این که از تبعات چنین عملی آگاه باشند . تنبیه بدنی چه از جانب اولیا خانواده و یا مدرسه صورت گیرد علاوه بر اینکه تغییر رفتار مطلوبی صورت نمی گیرد باعث می شود که :
الف – از رفتار نامطلوب به طور کامل جلوگیری نمی شود و همان رفتار در موارد مشابه تکرار می گردد .
ب – باعث به وجود آمدن رفتار نامطلوب دیگری مانند پرخاشگری ، ترس و ایجاد روحیه ی مخالفت و منفی گرایی می شود .
ج – دشمنی و کینه توزی نوجوان را نسبت به والدین ایجاد کرده که سبب اختلال در روابط آن ها می شود .
د – از بعضی فعالیت های مفید جلوگیری می کند که نوجوان را به سمت افسردگی روانی و عاطفی گرایش می دهد .
ه – گاهی شدت تنبیه آثار سوء فیزیکی به همراه دارد و از لحاظ حقوقی و شرعی برای اولیا ، خانواده و مدرسه مسؤولیت آفرین است .
و – از نتایج سوء تنبیهات بدنی ؛ ایجاد اختلال در فعالیت های ذهنی و بالا بودن درجه اشتباهات نوجوان و جوان است .
3-خانواده ی آزاد یا دمکراتیک ( سهل انگار ) . در این نوع خانواده ، اولیا توجه و مراقبت کمی نسبت به فرزندان خود دارند . این نوع خانواده ، فرزندمحور است . فرزندان این نوع خانواده خوش خلق تر ، سرزنده تر از خانواده های مستبد و مقتدرند ، اما فشارهای آن ها غالبا ناپخته است و فاقد توانایی کنترل رفتارهای نادرست فرزندان مانند روی آوردن به سیگار ، مواد مخدر و عدم مسؤولیت اجتماعی است و اعتماد به نفسشان ضعیف است . شواهد نشان می دهد که سهل گیری این نوع والدین نسبت به پرخاشگری فرزندانشان یکی از عوامل مهمی است که در رشد رفتار پرخاشگرانه آن ها مؤثر است .
4-خانواده های بی توجه و غفلت کننده ( غافل ) . اولیای این نوع خانواده ها به علت ترجیح دادن اشتغالات و فعالیت های خود از رفتارهای فرزندان خود غافل می شوند . لذا در این نوع خانواده ها نوعی فرزندمحوری به وجود می آید . مصاحبه هایی که با این نوع خانواده ها صورت گرفته است نشان می دهد که آن ها از فعالیت ها ، خواسته ها و رفتارهای فرزند خود در بیرون منزل بی خبر هستند . همچنین به اتفاقاتی که برای فرزندشان در محیط مدرسه روی می دهد توجهی ندارند . این بی توجهی حتی نسبت به افکار فرزندشان نیز وجود دارد که باعث می شود روزانه گفتگو و مکالمات محدودی با فرزندان خود داشته باشند .
نوجوان 14 تا 20 ساله این نوع خانواده ها افرادی خوشگذران و ولخرج هستند و قادر به کنترل پرخاشگری خود نیستند . به مدرسه بی علاقه اند و اوقات خود را در خیابان ها و پاتوق های خاص می گذرانند . این نوجوانان اغلب لذت جو هستند و تحمل ناکامی را ندارند و نمی توانند هیجان های خود را کنترل نمایند . این گونه افراد نمی توانند اهداف دراز مدتی را دنبال نمایند و اکثر آن ها به گروه بزهکاران و منحرفان اجتماع ملحق می شوند و از نظر عاطفی نیز افرادی گسیخته ، افسرده و بی علاقه اند .
در مقایسه شیوه تربیتی چهار مدل از انواع خانواده های مذکور می توان نتیجه گرفت ، فرزندان خانواده های مستبد و سهل انگار که متضاد یکدیگر هستند ، از میزان اعتماد به نفس پایینی برخوردار بوده و پرخاشگرترند .
نویسنده دیگری خصوصیات و نحوه ی رفتار والدین با نوجوانان و تاثیر این گونه رفتارها در کمک به رشد طبیعی یا عدم آن در شخصیت نوجوان را به اشکال زیر ترسیم نموده است :
1-پدر تندخو و مستبد و مادر مهربان و آرام
2-پدر مهربان و آرام و مادر تندخو و مستبد
3-پدر تندخو و مستبد و مادر تندخو و مستبد
4-پدر مهربان و آرام و مادر مهربان و آرام
انطباق فرزندان در هر یک از چهار حالت خانواده های فوق متفاوت است . مثلاً در خانواده ی نوع اول پسر ممکن است خود را با پدر انطباق دهد و از روش تحکم آمیز وی تقلید کند و پدر را الگو قرار دهد و هرگونه خشونت را سرکوب نماید و برادر و خواهر کوچکتر از خود را به باد کتک بگیرد و با مردم نیز از روش پرخاش جویانه ای که از پدرش آموخته است استفاده و پیروی کند . البته امکان این نیز هست که پسر ، رفتار مادرش را سرمشق خود قرار دهد و رفتار و خصوصیات زنانگی در وی تقویت شود . لذا برخورداری از رفتارهای مردانه کمرنگ می شود که وجود این گونه رفتار ممکن است آینده زندگی اجتماعی و زناشویی وی را به مخاطره اندازد . دختر هم امکان دارد خودش را با مادر تطبیق دهد و از نظر رفتار مادری مشکلی نداشته باشد ولی تصور نادرستی از مردان پیدا کند . همه مردان را مانند پدر خود به حساب آورد که داشتن این گونه افکار ، زندگی بعدی وی را با مشکل مواجه می سازد .
در خانواده نوع دوم ، دختر نمی تواند به آسانی خود را با مادرش انطباق دهد و در ایفای نقش واقعی خود به عنوان یک دختر با مشکلاتی مواجه می شود زیرا انطباق با مادر و پیروی از رفتار او موجب می شود که در مناسبات خود با سایرین متوسل به استبداد گردد که در روابط اجتماعی نمی تواند موفقیت کسب کند . لذا ، پسر به سادگی در این خانواده با پدر انطباق می یابد و رفتار وی را الگو قرار می دهد ، اما در اثر نداشتن یک الگوی مناسب در رفتار مادری در آینده با مشکلاتی مواجه می شود و نمی تواند در برابر جنس مخالف رفتار مناسبی داشته باشد . پسران چنین خانواده ای نسبت به زنان بدبین هستند و همواره آنان را مورد سرزنش قرار می دهند .
در خانواده ی نوع سوم ، پسران و دختران هیچ کدام الگوی مناسبی برای رفتار خود ندارند ، نوجوان از طرف پدر و مادر مورد بی مهری قرار می گیرد و نمی تواند رفتار مناسبی را فرا گیرد . اینجاست که زیربنای مشکلات نوجوان نهاده می شود که خود زمینه ساز بزهکاری ها و انحرافات او می شود .
خانواده مطلوب در نوع چهارم است . در این گونه خانواده ها روابط صمیمی توأم با احترام و تفاهم وجود دارد . لازم به ذکر است که همه ی خانواده های تحصیلکرده را نمی توان نوع چهارم محسوب نمود ، زیرا در سطوح اجتماعی و در همه اقشار و طبقات تفاوت در روابط خانوادگی وجود دارد که به مشکلات خانوادگی و رفتاری نوجوان منجر می شود . این گونه خانواده ها به خانواده های خویشتن ساز ملقب شده اند .
در خانواده ی خویشتن ساز رفتارهای طغیان گرانه ی نوجوان یکی از بخش های مهم رشد آنان محسوب می شود و آن را نشانه ای از تشخص و استقلال طلبی می دانند نه باج خواهی نوجوان . در این خانواده ها ، نوجوان در صدد است راه مستقلی را برای خود انتخاب کند . لذا نباید الگوی بزرگسالی خود را بر او تحمیل کرد ، بلکه باید به تناسب رشد وی او را آزاد گذاشت ، والدین خویشتن ساز از این جهت به نوجوان خود کمک می کنند تا اولاً خلاق باشد ، ثانیاً به روابط شخصی خود اهمیت دهد و ثالثاً آگاه از خویشتن باشد و بر این اساس عمل کند . والدین باید بدانند که با اجبار و تحمیل کاری پیش نمی رود هرچند ممکن است ظاهراً نوجوان تسلیم آن ها شود ولی در واقع روش دیگری را برای مخالفت انتخاب می کند و والدین را در مقابل مشکل جدیدی قرار می دهد ( اکبری ، 1385 ) .
علل اصلی انحرافات اخلاقی و رفتاری نوجوان را باید در نحوه برخورد اولیاء مطالعه نمود . از خصایص مهم نوجوان این است که وی دوست دارد با استقلال خود اعلام موجودیت نماید و روی پای خود بایستد . وی برای رسیدن به هدف خود غالباً به دوستان و همسالان خود روی می آورد تا بتواند به نحوی اتکایش را از پدر و مادر کم کند و از زندگی دوره ی کودکی فاصله بگیرد .
برای کسب موفقیت های اجتماعی ، نوجوان سعی می کند به عضویت گروه های موجود در جامعه در آید . آن ها به دنبال موقعیت و جایگاهی هستند تا بتوانند رشد ذهنی و خلاقیت های خود را نشان دهند ، تا به این وسیله مورد توجه دیگران واقع شوند . چنان چه والدین نوجوان بتوانند علاوه بر نقش پدری یا مادری نقش یک دوست را با او بازی کنند ، نوجوان آن ها را برای خود تکیه گاهی منظور می کند ، از مهمترین فواید این امر یکی این است که نیاز نوجوان تامین می شود و وی از گزند آسیب های روانی و اجتماعی مصون می ماند . این نقش توسط والدین به آسانی به وجود نمی آید بلکه به آگاهی و بینش صحیح ، ثبات عاطفی ، صبر ، شکیبایی و بسیاری موارد دیگر نیاز است تا والدین بتوانند چنین رابطه ی حسنه ای را با نوجوان برقرار کنند و به آن استمرار بخشند . نوجوانانی که با والدین خود اظهار دوستی می کنند به راحتی می توانند به بسیاری از سؤال ها ، مشکلات ، نیازهای روانی – اجتماعی خود پاسخ دهند . این گونه نوجوانان از آسیب های اجتماعی مصون خواهند بود . رفتار صحیح و صادقانه والدین با فرزندان خود می تواند میزان این دوستی و رفاقت را عمیق تر و دوستانه تر کند . هرگاه اعتماد نوجوان به این صورت به طرف والدین جلب شود و نیاز وی به نحو مثبتی برآورده گردد دیگر لازم نیست افکار و نظر والدین خود را کورکورانه بپذیرد و طبق آن رفتار نماید زیرا او برای خود معیار و ارزش های اجتماعی و اخلاقی مناسبی دارد . نگرش و رفتار والدین می تواند تسهیل کننده باشد یا برعکس مانع جریان تکامل همه جانبه ی نوجوان باشد . والدینی که دارای آگاهی تربیتی مناسبی هستند می توانند منبع امنیت خاطر برای نوجوانان خود باشند . همچنین برای حل مشکلات با آن ها همراه و همراز شوند . این گونه والدین نوجوان خود را مستقل و مسؤولیت پذیر بار می آورند و آن ها باعث می شوند ، فرزندانشان از معیارها و ارزش های اجتماعی مورد قبول برخوردار شوند . پژوهش های گسترده ای که توسط روان شناسان به عمل آمده ، حاکی از آن است که تقریباً 95 درصد جوانان مجرم گرفتار اختلالات عاطفی ، حسادت ، کشمکش ها و تضادهای درونی ، بی انضباطی و احساس خودکم بینی هستند که ریشه ی آن ها در خانواده است ( نجاتی ، 1376 ) .
نتیجه ی پژوهش دیگری نشان می دهد که بین میزان اضطراب فرزندان با پدران دارای الگوهای رفتاری مختلف ، تفاوت معنادار و معتبر وجود دارد . یعنی در الگوهای مختلف میانگین های اضطراب مختلفی برای فرزندان وجود دارد که این نشان دهنده ی آن است که بین الگوهای رفتاری و میزان اضطراب در فرزندان رابطه برقرار است . نتیجه ضمنی دیگر این پژوهش حاکی از آن است که هر چه پدران در الگوهای رفتاری خود از ثبات و یکرنگی بیشتری برخوردار باشند فرزندان آن ها اضطراب کمتری دارند . مثلاً فرزندان یک پدر دموکرات احتمالاً نسبت به فرزندان یک پدر غیردموکرات اضطراب کمتری دارند ( طاهری ، 1374 ) .