پرخاشگری معمولا به رفتارهایی اطلاق می شود که با شیوه های مختلفی برای وارد آوردن صدمه جسمی یا روحی به دیگران اعمال می گردد . گاهی این آسیب رساندن شامل از بین بردن داراییها و اموال شخصی و یا عمومی می شود . مثلا اگر در زمین فوتبال بازیکنی به طور غیر عمدی سبب شکستن پای بازیکن دیگر شود کار او پرخاشگری به حساب نمی آید ، اما اگر وی از روی عمد به ساق پای بازیکن دیگر لگد بزند تا او را از دور بازی خارج کند ، این رفتار بدون تردید پرخاشگری تلقی می شود ( روانشناسی اجتماعی ، دکتر یوسف کریمی ، ص 206 ) .
نظریه فروید در مورد پرخاشگری ( پرخاشگری در کودکان و نوجوانان - نگارش : ماندانا سلحشور )
فروید پرخاشگری را یکی از غرایز عمده بشری می دانست وی در مورد پرخاشگری دو دید کاملا متفاوت داشت در ابتدا وی معتقد بود زمانی که فرد در ارضاء انگیزه های خود دچار ناکامی می شود ، دست به پرخاشگری می زند . بعدها وی پرخاشگری را در ردیف دیگر سائق های جنسی و انرژی جنسی می دانست علاوه براین ، تاکید وی بیشتر روی مرحله دوم از مراحل رشد روانی - جنسی بود . او این مرحله را به نام مرحله مقعدی نامگذاری کرده و معتقد بود این مرحله سالهای دوم و سوم زندگی را در بر می گیرد . در این مرحله کودک از نگه داشتن و یا دفع کردن مدفوع لذت می برد . اگر سخت گیری در مورد آموزش توالت رفتن بیش از اندازه باشد کودک شخصیت خسیس مقعدی پیدا می کند یعنی شخص منظم ، خسیس ، دقیق و محتکر خواهد شد . در عین حال اگر کودکی در این مرحله در حد افراط آزاد باشد ، بعدها فردی ظالم ، خشن ، بی نظم ، پرخاشگر ، خودخواه ، بی بند و بار و بی انضباط خواهد شد ( شاملو - سعید ، 1368 ) .
فروید درباره امکان از بین بردن پرخاشگری نظر خوبی نداشت و معتقد بود تنها می توان شدت و مسیر انرا تغییر داد . وی مثلا مردم را به تماشای مسابقات ورزشی ، مشت زنی ، و یا گاو بازی تشویق می کرد . در مواردی هم پرخاشگری را در حکم عامل تصفیه می دانست و می گفت : ” برای کاهش انگیزه های پرخاشگری ابراز هیجانات حاکی از ناکامی ضروری است .” البته ” فرضیه ناکامی - پرخاشگری ” در بسیاری موارد چندان با واقعیت انطباق ندارد . هر چند که بعضی از پرخاشگری ها ناشی از تحمل ناکامی ها است ، اما گاهی مشاهده می شود که پرخاشگری روحیه خشونت را در سایرین افزایش داده و به نوعی موجب تکرار آن می شود .
نظریه فردیت زدایی1 ، پرخاشگری زیمباردو2
زیمباردو معتقد است که فردیت زدایی فرایندی پیچیده است که در آن برخی شرایط اجتماعی به وقوع دگرگونیهایی در ادراک ( خود ) و دیگران منجر می شود ( زیمباردو ، 1969 ، پرنتیس - دان3 و راجو4 ، 1982 ) .
براساس فرایند فردیت زدایی ، آگاهی افراد کاهش می یابد و بیشتر پیامد فردیت زدایی ، افزایش برانگیختگی هیجانی و در نتیجه افزایش پرخاشگری است ( تیلور5 و همکاران 1991 ) .
نظریه انسانیت زدایی6 - پرخاشگری ” فشنباخ7 ”
طبق این رویکرد ، وارد کردن درد و رنج عمدی به دیگران برای اغلب مردم مشکل است ، مگر آنکه بتوانند راهی برای انسانیت زدایی از قربانی خود بیابند به گونه ای که با کاهش خصوصیت همدلی ، ارتکاب به پرخاشگری سهل تر و محتمل تر می شود .
فشنباخ و همکارانش گزارش میدهند که همبستگی بین توانایی همدلی و پرخاشگری در کودکان منفی است و هر چه این توانایی بیشتر باشد اعمال پرخاشگری کمتر می شود ( به نقل از شکرکن ، 1371 )