مي توان گفت که از آنجائيکه مفهوم انحراف، مفهومي علمي و آکادميک است لذا پيشينه ی آن هم احتمالاً به زمان تأسيس جامعه شناسي توسط کنت بر مي گردد که او در کل به بررسي انحرافات مربوط به انقلاب فرانسه پرداخت و اينکه چگونه اين انحرافات نظم اجتماعي حاکم بر فرانسه را بر هم زده بود.
به نظر جامعه شناسان، انحراف صفت ذاتي اشکال خاصي از رفتار نيست، بلکه صفت عارضي است که معناي اجتماعي به رفتارهاي خاص مي دهند(Vander Zanden,1993: 129). در اصل جامعه شناسان و جرم شناسان انحراف را جهت اطلاق به رفتاري اطلاق کرده اند که مردود، مورد نکوهش و قابل کيفر و تنبيه است. اغلب اين لغت به عنوان قانون شکني به تصور مي آيد. اين لغت از نظر معنا به مراتب وسيع تر از جرم است، ارتکاب جرم چيزي بيش از نقض نوع خاصي از قانون نيست، ليکن انحراف شامل جرم و مسائل جانبي آن که غير واضح و دقيق هستند نيز مي شود(Kuper,1989: 199). ترنر معتقد است که انحراف رفتاري است که هنجارهاي موجود را به طور گسترده اي نقض مي کند و همانطور که جوامع بزرگتر و پيچيده تر و متفاوت تر مي شوند، نرخ انحراف افزايش مي يابد(Turner,1994: 195).
دورکيم در تعريف جرم مي گويد: آن پيوند همبستگي اجتماعي که به حقوق تنبيهي مربوط است پيوندي است که گسستن آن جرم محسوب مي شود(دورکيم،1369: 83)، جرم به معناي جامعه شناختي کلمه، چيزي نيست جز کرداري که وجدان جمعي آن را ممنوع مي داند(آرون،1364: 352).
Aggleton به نقل از بکر تعريف زير را ارئه مي دهد:
انحراف يک ويژگي ساده که در بعضي از انواع رفتار حاضر و در بعضي ديگر از رفتارها غايب باشد نيست بلکه ويژگي است که که در تعامل بين افرادي که مرتکب اعمال انحرافي مي شوند و افرادي که در برابر رفتارهاي انحرافي واکنش نشان مي دهند قرار دارد(Aggleton,1993: 57). اين در حالي است که مقدم پرخاشگري را به دو دسته ی پرخاشگري ابزاري و پرخاشگري عصباني تقسيم مي نمايد و بيان مي دارد پرخاشگري ابزاري، طرح يک هجوم برنامه ريزي شده براي رسيدن به منابع و هدف است اما پرخاشگري عصباني، يک کنش آني و انگيزشي است که هدف اصلي صدمه زدن به ديگران است. اين تفکيک بيشتر از ديدگاه نظري سودمند است اما در عمل قابل تفکيک نيستند زيرا در زمان ناراحتي و عصبانيت پرخاشگري ابزاري هم مي تواند مورد استفاده قرار گيرد(Moghaddam,1998: 366).
تعريف اسميت و مک کي از پرخاشگري بسيار ساده است آنها پرخاشگري را رفتاري مي دانند که هميشه با آزار ديگري همراه است. بنابراين تعريف اگر رفتاري به اذيت و آزار فرد يا افراد ديگري منجر نگردد رفتار پرخاشگرانه محسوب نمي گرد. از نظر آنها پرسش هاي اصلي اين است که چه نيرويي فرد را وادار به اذيت و آزار ديگران مي نمايد، چطور مي توان پرخاشگري را اندازه گرفت و چگونه مي توان آن را کاهش داد(Smith & Marvin, 1995:8-527)
مسئله اي که در مورد تعريف پرخاشگري ايجاد اشکال کرده است اثر هنجارهاي فرهنگي است. آنچه در يک فرهنگ به عنوان رفتار پرخاشگرانه محسوب مي شود امکان دارد در فرهنگ ديگري اين چنين نباشد. اين موضوع در مورد کشورهايي که داراي جوامع چند قومي هستند صادق است(Ibid:368).
نتيجه اينکه تعريف انحراف و مصاديق رفتار انحرافي نسبي بوده و با توجه به شرايط زمان و مکان تغيير مي کند. اينکه کدام اعمال انحرافي تعريف مي شوند، از زماني به زمان ديگر و از مکاني به مکان ديگر و از گروهي به گروه ديگر به شدت متغيير است(Vander Zanden,1993: 129).
از تعاريف فوق مي توان نتيجه گرفت که رفتارهايي از نوع جرم، بزهکاري، هنجارشکني و ناهنجاري از جمله مصاديق انحراف محسوب مي شوند. در واقع انحراف يا کجروي مفهومي کلي است که جرم و بزهکاري و هنجارشکني اجزاء آن هستند.
2-9) نظريات مربوط به آسيب هاي اجتماعي
نظريات بسياري از دير باز تا کنون به آسيب هاي اجتماعي توجه نموده اند اما مبحث آسيب پذيري اجتماعي موضوع جديدي است که اخيراً وارد ادبيات جامعه شناسي شده است. با اين وجود نظريات انحرافات اجتماعي به عنوان نظرياتي که مرتبط با اين موضوع مي باشند، مورد نظر قرار گرفتند، زيرا بستر پرورش نظري آنها بوده و مي باشد شايان ذکر است که نگارنده هرگز مدعي نيست که همه ی نظريات مرتبط با موضوع را در اين پژوهش قرار داده است. ولي سعي شده است نظرياتي که تا حد مقدور مرتبط با موضوع پژوهشي بوده اند آورده شود و اين تا حدودي به اين دليل است که هيچ نظريه اي قادر نيست که بطور کامل تمام ابعاد يک مسأله را مورد بررسي قرار دهد. با اين توضيحات به بيان رويکردهاي مختلف در مورد انحرافات و آسيب هاي اجتماعي مي پردازيم که در اينجا ما به بيان رويکردهاي روانشناسي و جامعه شناسي مي پردازيم.