مهارت حل مساله فرآيند تفكر منطقي و منظمي است كه به فرد كمك مي كند تا هنگام رويارويي با مشكل ، حل هاي متعددي را جستجو كند و سپس بهترين راه حل را انتخاب نموده و مساله اي را با موفقيت انجام دهد . اين مؤلفه داراي چهار فعاليت مي باشد كه برخي از مؤلفان آنها را مراحل حل مساله ناميده اند و عبارتنداز :
1- تعريف و ضابطه بندي مسأله : در اين مرحله به فرد آموزش داده مي شود كه در خصوص مشكل خود فكر كرده و در يابد كه چه عواملي در ايجاد مشكل دخالت دارند . در اين مرحله بايستي مشكل به صورت دقيق مشخص شود و چنانچه مساله به صورت مبهم و يا پيچيده باشد ، نمي توان راه حل هاي مؤثري جهت حل مساله پيدا كرد.
2- ايجاد راه حل هاي جانشيني : در اين مرحله به فرد آموزش داده مي شود تا راه
حل هاي متعددي براي مشكل خود بيابد .به اين صورت كه به روش بارش فكري ،ذهن خود را آزاد بگذاردو راه حل هايي را كه به ذهنش مي رسد يادداشت كند .
3- ارزيابي راه حل ها و تصميم گيري : در اين مرحله فرد هر يك از راه حل ها را مورد قضاوت و ارزشيابي قرار مي دهد . موضوع مهم در اين مرحله سودمند بودن يا نبودن راه حل هاي ست ، فرد پيامد هر يك از راه حل ها را پيش بيني مي كند
و سودمندي آنرا براي خود و ديگران ، مورد قضاوت و ارزشيابي قرار مي دهد .
4- انجام و تصريح را حل : يعني توانايي انجام ، نظارت و ارزيابي راه حل ها و پاسخ هاي مقابله اي به طور مؤثر . در اين مرحله به فرد آموزش داده مي شود راه حل هاي مفيد و سودمند را انتخاب نموده و آنها را در عمل اجرا كند و پيامدهاي اعمالش را مورد توجه قرار دهد ، چنانچه راه حل رضايت بخش بود به مشكل پايان داده مي شود و فرايند حل مساله پايان مي يابد و چنانچه يك راه حل مؤثر نبود فرد بايد از راه حل هاي ديگري كه در اختيار دارد استفاده نمايد و يا فرايند حل مساله را از ابتدا شروع كند . حل مساله زماني پايان مي يابد كه ديگر موقعيت براي مساله زا نيست (نوري ، 1381).
دزوريلا و نزو (1990 ) عنوان كرده اند كه افراد مختلف ممكن است در مولفه هاي عمدة حل مساله (جهت گيري به مساله و مهارتهاي حل مساله ) داراي نقاط ضعف و قوت متفاوتي باشند ، همچنين ممكن است اين مؤلفه ها براي انواع مشكلات (به عنوان مثال ، مشكلات ساده يا پيچيده ) يا همه پيامدهاي سازگارانه (براي ، تنيدگي روانشناختي در مقابل توانمندي رفتاري )از اهميت يكساني برخوردار نباشند . براي مثال ممكن است مؤلفه اي از مهارتها براي مقابله با مساله اي كه آسان است مؤثر و مفيد باشد اما در مقابله با مساله مشكل كارايي لازم را نداشته باشد . بنابراين توانايي حل مساله داراي برخي توانايي ها و مهارت هاست كه ممكن است در افراد مختلف پيامدهاي سازگارانه متفاوتي داشته باشد (دزوريلا، شيدي 1992 ).
2-3-1-2- راهبردهاي مقابله اي
لازاروس و فولكمن (1984) دو شكل كلي مقابله با مشكلات و رويدادهاي زندگي را مشخص كرده اند كه عبارتند از :
الف) مقابله متمركز بر مشكل يا روش مساله مدار
ب ) مقابله متمركز بر هيجان يا روش هيجان مدار
روش مساله مدار عبارت از راهبردهايي است كه به جهت تغيير منبع تنيدگي به كار
مي رود و روش هيجان مدار راهبردهايي را شامل مي شود كه هدفش كاهش پريشاني هاي ايجاد شده در موقعيت مساله ساز است . راهبرد متمركز بر مشكل مي تواند معطوف به درون يا معطوف به بيرون باشد . راهبردهاي مقابله اي معطوف به بيرون در جهت تغيير يا رفتارهاي ديگران است ، در صورتي كه راهبردهاي مقابله اي معطوف به درون شامل تلاش هايي است كه براي بررسي مجدد نگرشها و نيازهاي خود و كسب مهارتها و پاسخ هاي تازه به عمل مي آوريم . مقابله متمركز بر هيجان معطوف بر كنترل و مهار ناراحتي هيجاني است و زماني كه فرد مشكل را فراتر از توانايي هاي خود تلقي مي كند به احتمال زياد به مقابله متمركز بر هيجان روي آورده است (ويتاليانو و همكاران ،1990 ) .
تحقيقات مختلف نشان داده است كه تكيه بر روش هيجان مدار ، به ويژه روش اجتنابي ، با ميزان تنيدگي و آشفتگي بالا در ارتباط مي باشد (رونسون ،فلتون ، 1989 ؛ تامپسون و همكاران ، 1992 ، نقل از پكنهام ،1999 ، ). در صورتي كه استفاده از روش مقابله اي مساله مدار با ميزان آشفتگي پاييني مرتبط بوده است (رونسون ،فلتون ، 1989 ؛ نقل از همان منبع )
مطالعات پژوهشي در زمينه مقابله منجر به كسب نتايج مفيدي شده است . افرادي كه به طور موفقيت آميز با مشكلات مقابله مي كنند ، كساني هستند كه خودشان به مجموعه اي از راهبر دهاي مقابله اي مجهز ساخته اند و در انطباق با شرايط انعطاف پذير هستند .
مقابله كننده هاي خوب از مهارت هاي زير برخوردار هستند :
(1) انعطاف پذيري : توانايي ايجاد و در نظر گرفتن راه حل هاي جانشين .
(2) دور انديشي : توانايي پيش بيني اثرات طولاني مدت پاسخ هاي مقابله اي .
(3) منطقي بودن : توانايي انجام ارزيابي هاي دقيق و درست .
همچنين نتايج پژوهش هاي مختلف حاكي است كه سازگارانه ترين روش براي مقابله با چالش ها و مشكلات زندگي ، اتخاذ يك رويكرد فعال و متكي به خود از قبيل طرح ريزي و مساله گشايي است . همچنين اجتماعي بودن و برون گرايي و داشتن مهارت هاي ارتباطي نيز مي تواند در اين زمينه سودمند و مفيد باشد ، كساني كه از مقابله عملي و مساله مدار استفاده مي كنند از نحوه كنترل رويدادهاي تنش زا راضي هستند و كمتر افسرده و مضطرب مي شوند . مقابله هيجاني و اجتنابي به سازگاري رضايت بخش با رويدادهاي تنش زا منجر نمي شوند و افرادي كه از اين راهبرد ها استفاده مي كنند . معمولاً مضطرب و افسرده هستند (امير خان و همكاران ، 1995 كوپر و همكاران ، 1995 )