کیسدی و لانگ (1996 ،نقل از محمدی وصاحبی ،1380 ) به 6 سبک حل مساله در افراد اشاره کرده اند که عبارتند از :
- درماندگی :این عامل بیانگر بی یاوری فرد در موقیعت های مساله زا می باشد .
- مهار گری حل مسأله : بعد از مهار گیری بیرونی – درونی را در موقیعت های مساله زا منعکس می کند.
- سبک خلاقیت :نشان دهندۀ برنامه ریزی و در نظر گرفتن راه حل های متنوع بر حسب موقعیت مسأله زا است .
- اعتماد در حل مسأ له : بیانگر اعتقاد در توانایی فرد برای مشکلات است .
- سبک اجتناب :تمایل جهت رد شدن از کنار مشکلات به جای مقابله با آنها را منعکس می کند .
- سبک رو یآورد : نگرش مثبت نسبت به مشکلات و تمایل به مقابله رو در رو با آنها را نشان می دهد .
از بین شیو های حل مسأ له ،سبک خلاقیت ، سبک اعتماد در حل مسأ له و سبک روی آورد به عنوان شیو های سازنده حل مسأ له می باشد و سبک درماند گی ،سبک مهار گری حل مساله و سبک اجتناب به عنوان شیو های غیر سازنده حل مسأ له در افراد محسوب می شوند .
2-3-1-4- نقص در حل مسأله و بروز مشکلات روانشناختی در افراد
آموزش مهارت های حل مسأله و شیو ه های صحیح مقابله با مشکل ،به افزایش کیفیت زندگی ،عملکرد نقش روانی اجتماعی ،رفتار مقابله ای و در نهایت به سلامت رو انشناختی کمک می کند. عقیده براین است که کسب شیوه های مقابله ای صحیح سبب تقویت کانون کنترل درونی شده و از طرف دیگر باعث استفاده از راهبردی مسأله مدار می شود . همچنین بهبود روابط ارتباطی و اجتماعی ، کاهش تضادها و تعارض های بین شخصی و کاهش میزان طلاق ، از جمله مواردی است که در اثر استفاده از شیو های صحیح حل مسأله یا شیو های صحیح مقابله با مشکل کسب می شود (شار تر 1999).
مهارت های مؤ ثر حل مسأله با ساز گاری شخصی خوب ارتباط دارد (هاگا و همکاران ،1995). پژو هشگران در یافتند که مسأله گشا های موفق به این واقعیت واقف اند که غلبه بر مشکلات ز ندگی مستلزم تلاش شخص است (با مگاد نر و همکاران ،1986)و اغلب افرادی که در مانده و نا توان می شود به طورانعطاف نا پذیری تنها از یک راه حل استفاده می کنند و وقتی این راه حل مؤثر واقع نمی شود ،معمولاًرا ه های دیگری را امتحان نمی کنند. حل مسأ له نیازمند رویکردی فعال است نه منفعل و پاسخ های سر کوبگرانه و واکنشی به مسائل سبکهای مقابله ای و سوء مصرف مواد نیز نقش بسزایی داشته است (پلت و هاسبند 1993،زو چری و دانسریر 2003)
ارتباط نقص در حال مسأ له با مشکلات و مسائل مختلفی مشخص شده است.برای مثال تحقیقات ،ارتباط بین نقص در حال مسأ له و افسردگی را مشخص کرده است .
نشانه های افسردگی با ایجاد راه حل های جانشینی کمتر در مقابل مشکلات ،انتخاب راه حل های کم تأثیر از میان راه حل های مختلف،عملکرد ضعیف در رسیدن به هدف های خاص ،توانایی حل مسأله پایین ادراک شده رابطه دارد (دیکسون و همکاران ،1993،نقل از هاگا و همکاران 1995 ). افرادی که از مهارت مسأله گشایی خوبی برخودار دارند در مقایسه با افرادی که فاقد این مهارت هستند کمتر احتمال دارد افسرده شوند (نزو و همکاران ،1986)
در مطالعه ای که بر روی افراد مبتلا به افسردگی بالینی صورت گرفت ،دو نوع درمانبه دو گروه تجویز شد . به گروهی راهبردهای مسأله گشایی آموزش داده شد تا از آن استفاده کنند اما در مورد مشکلات گروه دوم بحث شد ،ولی هیچگونه راهبرد مسأله گشایی به آنها آموزس نداده شد . نتایج این پژوهش بسیار روشن بود ،افراد افسرده ای که روش حل مسأله را یاد گرفته و به کار بسته بودند ،میزان افسرد گی شان به مقدار فابل تو جهی کاهش یافت ،طوری که شش ماه پس از این تحقیق هنوز اثر این راهبرد در آنها وجود داشت . در مقابل افسرده ای که فقط درباره مشکلاتشان بحث شده بود ولی راهبردهای حل مسأ له به آنها آموزش داده نشده بود فقط کاهش جزئی در میزان افسردگی شان مشاهده شد ،نتیجه این پزوهش نشا ن داد که مهارت حل مسأ له،مهارتی مؤثر برای مقابله با افسردگی است (نزو ،1986).
به طورکلی پژو هشگران تف اوت اساسی در پاسخهای مقابله ای افرادافسرده و غیر افسرده کشف کرد اند (کویینی ،آلدوین و لازاروس ، ،1981 بیلینگز،کرونکیت،مووس 1983، هالان ،مووس1987،تیلور ،اسکوگین ،1992) براساس یافته های این محققین افراد افسرده از مهارتهای مسأله گشایی به اندازه کافی استفاده نمی کنند (کلینکه ،ترجمهمحمد خانی 1380)
در طول دهه های گذشته ارتباط بین نقص در مهارت های حل مسأ له و خود کشی نیز بین نمونه های بالینی آشکار شده است .محققین با بهره گرفتن از مقیاسهای حل مسأله ،تفاوتهای را بین گرو ههای خود کشی گرا گروه های غیر خود کشی گرا یافته (لاین هان و همکاران 1981 گوداشتاین ،1982،شوت ،کلام ،1987 نقل از ایوانف و همکاران1992).
آموزش مهار تهای حل مسأله در کاهش رفتارهای غیر عادی و نامناسب کو دکان و نوجوانان نیز تأثیر بسزایی داشته است . نتایجپژوهشی بر روی کودکانو نوجوانان که اختلالات رفتاری داشتند نشان داد که رفتار های مشکل ساز به دنبال آموزش مهارت حل مسأله کاهش یافته یا محدود میشود ]بنابراین یکی از عوامل بروز رفتار های مشکل ساز کمبود این مهارت در کودکان است (هندون ]1999).
پاره ای از تحقیقات به ارتباط بین شیوه حل مسأ له و اصطراب امتحان اشاره کرده اند. یافته های این تحقیقات حاکی از آن که اضطراب امتحان با اعتماد به حل مسأله پایین و کنترل شخصی کمتر بر مسائل همبستگی داشته است . همچنین ارتباط معنی داری بین اضطراب امتحان و تمایل به اجتناب از مسائل و به عبارت بهتر ،شیوۀاجتنابی حل مسأ له وحود داشته است . به نظر میرسد افرادی که دارای اضطراب امتحان هستند از تلاش برای حل مشکلات خود اجتناب می ورزند و این ویژگی تا حدی بواسطۀ فقدان توانایی و فقدان کنترل بر پیامد هاست که فرد آنرا بدین شکل ادارک می کند ،بطور کلی معلوم شده است که هر قدر میزان اصطراب امتحان بیشتر باشد ؛فرد توانایی حل مسأله پایین تری از خود نشان می دهد (بلانکشتاین و همکاران ،1992).
دزوریلا ونزو (1990)به نقش حل مسأله و ارتباط آن با برخی مشکلات تحصیلی پرداخته اند و نتایج تحقیقات آنها حاکی است که افراد دارای توانایی حل مسأله بالا در مقایسه با افراد دارای توانایی حل مسأله پایین عملکرد تحصیلی بهتری دارند (نقل از دزوریلا و شیدی 1992)
آموزش مهارت های حل مسأله برای افراد درای مشکلات متنوعی از قبیل تعارض های موجود بین زوجین (سو رنسون ،1999)رفتار ضد اجتماعی کودمان (کازدین و همکاران 1992)
پذیرش مشکلات و نا توانا ییهای جسمانی (الیوت و همکاران 1999) افسردگی (ماینورز –والیس 2000 )،بیماری های روانی و عقب ماندگی ذهنی که معمولاً دارای نقص در مهارت های حل مسأله هستند (بنسون 1995)کاهش مشکلات رفتاری مبتلایان به اوتیسم (براون 2005 )،اختلالات یاد گیری (بابا پور خیر الدین ،صبحی قرامکی 1380) به کار رفته است .
همچنین احمدی زاده (1373). در پزوهشی که انجام داد به این نتیجه دست یافت که آموزش مهارت حل مسأله با افزایش شایستگی های اختماعی و ارتقائ سطح روابط بین فردی نو جوانان ارتباط قاطع دارد و موجب افزایش خود کارآمدی تحصیلی و سلامت روان شناختی در نوجوانان میشود (احمدی زاده1373 ). پژوهش ها حاکی است که در کودکان و نوجوانی که طریقه استفادۀمنظم از راهبردهای حل مسأله را یاد گرفته اند ،به نحوی مؤثری بر فشار و نا کامی غلبه می کنند .همچنین به نظر میرسد ،توانایی حل مسأله بر عملکرد تحصیلی تأثیر مثبتی می گذارد) ، به علاوه تحقیقات نشان داده است که کودکان و نوجوانی که در این زمینه از مهارت های قوی دارند ،گرایش کمتری به بزهکاری ،مصرف مواد و الکل و مشکلات جدی روانشناختی دارند (پوپ و همکاران 1988 ؛نقل از تجلی 1373 ).