پایان نامه بررسی رابطهی تمایزیافتگی خود با تیپهای شخصیتی A، B در خانوادهی بیماران تمایزیافتگی…………………………………………………………………………………………………………………………………………… 18 مقیاس نظری تمایزیافتگی بوئن………………………………………………………………………………………………………………. 19 ابعاد تمایزیافتگی خود……………………………………………………………………………………………………………………………. 19 تمایزیافتگی خود در رویکرد ساختنگر…………………………………………………………………………………………………….. 19 مرزهای خانواده……………………………………………………………………………………………………………………………………… 20 تعریف تیپ شخصیتی…………………………………………………………………………………………………………………………….. 19 نظریههای تیپشناسی……………………………………………………………………………………………………………………………. 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه بقراط و جالینوس………………………………………………………………………………………… 19 تیپهای شخصیتی از دیدگاه فروید(رویکرد روانکاوی)……………………………………………………………………………….. 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه اسکینر و واتسون (رویکرد رفتاری)…………………………………………………………………. 19 تیپهای شخصیتی از دیدگاه بندورا و راتر (رویکرد یادگیری اجتماعی)……………………………………………………….. 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه آلپورت و کتل و آیزنگ (رویکرد تحلیل عاملی)………………………………………………. 19 تیپهای شخصیتی از دیدگاه مازلو و راجرز (رویکرد انسان گرایانه)……………………………………………………………… 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه رویکرد شناختی…………………………………………………………………………………………… 19 تیپهای شخصیتی از دیدگاه رویکرد حیطهی محیط…………………………………………………………………………………. 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه یونگ…………………………………………………………………………………………………………. 19 تیپهای شخصیتی از دیدگاه آدلر……………………………………………………………………………………………………………. 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه جان هالند………………………………………………………………………………………………….. 19 تیپهای شخصیتی از دیدگاه کارن هورنای……………………………………………………………………………………………….. 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه راستان و ویولا…………………………………………………………………………………………….. 19 تیپهای شخصیتی شانزده گانهی مایرز- بریگز…………………………………………………………………………………………. 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه دیل تای……………………………………………………………………………………………………… 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه رانک………………………………………………………………………………………………………….. 19 تیپهای شخصیتی از دیدگاه اسپرانگر……………………………………………………………………………………………………… 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه اگزیستانسیالیست………………………………………………………………………………………… 20 تیپهای شخصیتی از دیدگاه اریک فروم…………………………………………………………………………………………………… 20 تیپهای شخصیتی A، B……………………………………………………………………………………………………………………….. 19 تاریخچهی بیماری ام.اس………………………………………………………………………………………………………………………… 19 مولتیپل اسکلروزیس………………………………………………………………………………………………………………………………. 20 فرایند خود ایمنی در ام.اس…………………………………………………………………………………………………………………….. 19 علائم و نشانههای ام.اس…………………………………………………………………………………………………………………………. 20 ادبیات و پیشینه…………………………………………………………………………………………………………………………………….. 20 بحث و نتیجهگیری………………………………………………………………………………………………………………………………… 19 فصل سوم: روش پژوهش طرح پژوهش………………………………………………………………………………………………….. 44 شرکتکنندگان (جامعه و نمونهی آماری)…………………………………………….. 44 ابزار پژوهش……………………………………………………………………………………………. 45 پرسشنامهی تمایزیافتگی اسکورن و فریدلندر…………………………………. 45 روش نمرهگذاری پرسشنامهی تمایزیافتگی خود…………………………………………………. 45 پرسشنامهی تیپ شخصیتی فریدمن و روزنمن……………………………………. 46 روش نمرهگذاری پرسشنامهی تیپ شخصیتی…………………………………………………………. 47 روش اجرای پژوهش……………………………………………………………………………………………………… 48 روش تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش……………………………………………………………. 48 معیار ورود……………………………………………………………………………………………………………… 49 معیار خروج……………………………………………………………………………………………………………………… 49 معیارهای اخلاقی…………………………………………………………………………………………….. 49 فصل چهارم: یافتههای پژوهش آمار توصیفی………………………………………………………………………………………………………………….. 51 آمار استنباطی………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. 55 بررسی مفروضههای آماری…………………………………………………………………………….. 55 فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری بحث و نتیجهگیری………………………………………………………………………………………………………………… 61 فرضیههای اصلی…………………………………………………………………………………………………. 61 فرضیههای فرعی……………………………………………………………………………………………………………… 64 جمعبندی نهایی………………………………………………………………………………………………………….. 67 محدودیتها……………………………………………………………………………………………………………………………… 68 پیشنهادها…………………………………………………………………………………………………………………………. 68 پیشنهادهای پژوهشی……………………………………………………………………………………… 68 پیشنهادهای کاربردی…………………………………………………………………………………………………… 69 منابع فارسی………………………………………………………………………………………………………………. 70 منابع لاتین…………………………………………………………………………………………………………………………… 74 پیوست 1: پرسشنامهی تیپهای شخصیتی …………………………………………………………………………………………….. 77 پیوست 2: پرسشنامهی تمایزیافتگی خود………………………………………………………………………………………………… 79 چکیدهی انگلیسی…………………………………………………..80 بیان مسئله مولتیپلس اسکلروزیس(ام.اس) یک بیماری وابسته به سیستم ایمنی با علل ناشناخته است و یکی از مهمترین بیماریهای ناتوان کنندهی نورولوژیک در بالغین خصوصاً جوانان است که بخش میلین سیستم اعصاب مرکزی در آن درگیر و تخریب میشود. این بیماری درمان قطعی ندارد و برای بسیاری از مبتلایان به این بیماری کنار آمدن با تغییرات و محدودیتهای مزمن این بیماری از خود آن دشوارتر است. انجام این کار دشوار بدون کمک اطرافیان و خانواده تقریباً غیرممکن است (مظاهری و همکاران، 1387). هنگامیکه بیمار یا خانوادهی او از بروز بیماری ام. اس. مطلع میشوند، اولین واکنش آنان وحشت و سردرگمی است. تلاش برای تأمین داروهای خارجی، ایستادن در صفهای داروخانه برای گرفتن دارو، کاغذبازیهای بیش از حد مربوط به تشکیل پروندهی بیماران خاص برای استفاده از داروها، هزینههای ماهانه مربوط به تهیه داروها، هزینههای مربوط به عوارض جانبی بیماری مانند افسردگی یا مشکلات حرکتی و مشکلات مربوط به هزینههای پرستار در مراحل پیشرفتهی بیماری از جمله مشکلات خانوادههای مبتلایان به ام. اس. به شمار میرود. مشکلاتی که در کنار درد و رنج بیمار باید آنها را تحمل کنند. مشکلاتی که گاه بیش از خود فرد بیمار، خانواده وی را تحت تأثیر منفی قرار میدهد (حقیقت و همکاران، 1391). اعضای خانوادهی بیماران مبتلا به ام. اس. میبایست با این بیماری و تغییراتی که ممکن است به وجود بیاید کنار بیایند. این اعضاء مانند سایر افراد، در تیپهای مختلف شخصیتی قابل دستهبندی هستند و بر این اساس نحوه کنار آمدن آنها با شرایط خاص بیماری متفاوت است. در یک تقسیمبندی ویژگیهای شخصیتی را به دو دستهی A و B تقسیم کردهاند. تیپ A و B ازجمله ویژگیهای عمدهی شخصیتی هستند که بر رفتار انسان اثر میگذارند. الگوی رفتاری A و B را در دههی 1950 میلادی دو پزشک متخصص به نام فریدمن و روزنمن (1974) شناسایی کردند. الگوی رفتاری تیپ A با تلاشهای پیشرفت رقابتی، فوریت زمان و خصومتی که به راحتی برانگیخته میشود مشخص شده است. از سایر ویژگیهای افراد تیپ A، میتوان سخت کوشی، استرسی و ناشکیبا بودن با دیگران را نام برد. افراد تیپ B، برخلاف افراد تیپ A رفتار میکنند. آنها کمتر خشمگین میشوند و حتی به هنگام خشم، موقعیت را با واقعبینی بیشتری میپذیرند و در موقعیتهای بحرانی شکیبایی بیشتری از خود نشان میدهند. نظریه سیستمها نخست به عنوان یك چهارچوب علمی در قرن بیستم معرفی گردید. آثار بیتسون و جكسون از نخستین تحقیقاتی بودند كه از نظریه سیستمها برای مطالعهی خانواده بهره بردند. مطالعات این افراد با بررسی كاركرد خانوادههای دارای افراد بیمار ذهنی آغاز شد (اسدورف، سولوین، 2007). بوئن از دیگر بزرگان رویکرد سیستمیک است. بنا به دیدگاه سیستمی بوئن این ماهیت خانواده است كه اعضای آن به شدت به لحاظ عاطفی به هم وابسته هستند و به نظر میرسد افراد زیر پوست مشابهی زندگی میكنند؛ در این سیستم “من” تجلی خانواده است (بوئن، 1978). در تئوری سیستمی بوئن تمامی نشانهها مانند بیماریهای روانی، بیماریهای جسمی، سوء مصرف مواد و مشکلات اجتماعی با شکست در انطباق با سیستم، خود متمایزسازی اندک و مبالغه در فرآیند عاطفی، ارتباط مثبتی دارد (هراس، 2008). به بیانی دیگر، سطح تمایزیافتگی اشاره به توانایی ایجاد تعادل بین نیروهای عقلی و فرایندهای عاطفی در سطح درون روانی و ایجاد تعادل بین حفظ فردیت همراه با تجربهی صمیمیت در سطح بین فردی میکند (فریدلندر، 1998). بر این اساس میتوان افراد تمایزیافته و تمایزنایافته را با ویژگیهای زیر مشخص کرد: افراد تمایز نایافته در برابر رفتار دیگران واکنش عاطفی نشان میدهند، بخش عمدهی انرژیشان را صرف تجربه، بیان و تشدید عواطفشان میکنند. درمقابل، افراد تمایزیافته ممکن است عواطف شدیدی را تجربه کنند، اما توسط این عواطف تحلیل نمیروند و واکنش این دسته از افراد کنترل شده است؛ زمانیکه تجربههای درونی یا تعاملات بین فردی بسیار تنشزا باشد، افراد تمایزنایافته از دیگران فاصلهی عاطفی میگیرند؛ درحالیکه افراد تمایزیافته ضرورتی احساس نمیکنند که از لحاظ عاطفی از دیگران جدا شوند. این گونه افراد از هویتی محکم برخوردارند؛ افراد تمایزنایافته روی همرفته در روابط صمیمانه با دیگران ادغام میشوند؛ درحالیکه افرادی که به خوبی تمایزیافتهاند قادرند خود تعریف شدهشان را حفظ کنند؛ تمایز در توانایی ابراز “موضع من” نمود مییابد. افراد تمایزنایافته از نظر عاطفی به دیگران وابستهاند، به دشواری میتوانند برای خودشان فکر، احساس و عمل کنند؛ اما افراد تمایزیافته ذاتاً خود رهبرند، افکار و احساسات خاص خودشان را دارند و اجباری در وفق دادن خود با انتظارات دیگران ندارند (فریدلندر، 2000). یکی از ویژگیهای خانوادههای سالم، کمک به اعضای خود در جهت تمایزیافتگی است. به این معنا که افراد خانواده یاد بگیرند کارکرد عقلانی و احساسی خود را از اعضای خانواده تفکیک دهند. افراد با تمایزیافتگی بالا به هیجانات خود آگاهی دارند و قادر به سنجش متفکرانهی موقعیت هستند. این افراد توانایی رشد “خود مستقل” را دارند و میتوانند در روابط عمیق، آرامش و راحتی خود را حفظ کنند و بنابراین از همجوشی عاطفی و یا جدایی عاطفی برای تعدیل تنشهای درونی خود اجتناب میکنند، در حالیکه افراد کمتر تمایزیافته به همجوشی با دیگران متمایل میشوند و به این ترتیب با جدایی از افراد مهم زندگی از پا در میآیند و یا به جدایی عاطفی تن میدهند، بنابراین هنگام مواجه شدن با صمیمیت عاطفی واکنشی اضطرابی نشان میدهند (دندی، 2004؛ به نقل از محسنیان؛ کرملو و گنجوی، 1386). مفهوم تمایزیافتگی یکی از مفاهیم اساسی تئوری بوئن است که به توانایی صمیمیت با دیگران و در عین حال استقلال از دیگران اشاره دارد (کلو پایان نامه ر، 2009). مسألهی اصلی مورد بررسی در این پژوهش پاسخگویی به این پرسش است که چه رابطهای بین سطح تمایزیافتگی و تیپهای شخصیتی A و B در افراد خانوادهی مبتلایان به بیماری ام. اس. وجود دارد. مسألهی مورد بحث دیگر این است که با فرض بر این که یک تیپ شخصیتی خاص فرد را در سطح تمایزیافتگی پایین قرار میدهد آیا این سطح تمایزیافتگی به فرد اجازهی عملکرد مناسب به هنگام مواجه شدن با بیماری ام. اس. یکی از اعضای خانوادهاش را میدهد یا خیر؟ ضرورت و اهمیت تحقیق روانشناسی بر خلاف مشاوره، تاکنون بر بیماری بیشتر از سلامت، بر ترس بیشتر از شهامت و بر پرخاشگری بیشتر از عشق تکیه داشته است. به عبارتی روانشناسان چندان علاقهمند به کمک به مردم برای شادتر بودن، نوع دوستتر بودن و. . . نبودهاند. این در حالی است که نیاز به سلامت و بهداشت روان و تلاش جهت نیل به آن از گذشته در نظر نوع انسان بوده است. بنابراین یک دستورالعمل جدید که روانشناسان میتوانند فعالیتهای خود را در قالب آن گسترش دهند کمک به فهم زیرساختها و تعیین کنندههای اساسی کیفیت زندگی است تا بر اساس آن بتوانند جهت داشتن کار مناسب، ازدواج موفق، تفریحات سالم و روابط اجتماعی بهتر به مردم کمک کنند (رحیمی، 1386). مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری مزمن است، که زندگی فرد و خانوادهی وی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد و به روشهای مختلفی در سبک زندگی اختلال ایجاد میکند و همچنین به دلیل این که در سنین کارآمدی زندگی، افراد را مبتلا میکند، از نظر درآمد اقتصادی، نگرانی آشکاری را برای فرد بوجود میآورد. بر این اساس و با توجه به مزمن بودن تبعات این بیماری بررسی خصوصیات روانی- شخصیتی افراد مبتلا به این بیماری که میتواند در تعاملات و نحوه عملکردشان تأثیر داشته باشد، از اهمیت ویژهای برخوردار است (فلمینگ و پولاک، 2005). از طرفی خانواده به عنوان اساسیترین واحد جامعه بنیانگذار سلامت فیزیکی، فرهنگی، معنوی، روانی و اجتماعی اعضای آن است. نوع تعاملی که نظام خانواده با فرد مبتلا به یک بیماری برقرار میکند، تعیینکننده میزان سلامت روان آن فرد خواهد بود. خانواده اولین سد دفاعی و محکمترین نقطه اتکاء برای رفاه اعضاء خود میباشد. هنگامیکه یک عضو از آن بیمار میشود مثل این است که همهی اعضاء آن خانواده به بیماری مبتلا شدهاند. افراد درگیر ممکن است به مدت طولانی قادر به شرکت در فعالیتهایی که قبلاً از آن لذت میبردند نباشند و این امر غالباً پویایی و تحرک خانواده را تغییر میدهد. البته واکنشها نسبت به بیماری از خانوادهای به خانوادهی دیگر متفاوت است. همانطور که هر خانواده روش منحصر بهفردی در زندگی دارد. سطح تمایزیافتگی فرد نشان میدهد که این فرد تا چه حد قادر به جداسازی فکر از احساس است و تا چه حد توانایی مقاومت در مقابل احساسات ناگهانی را دارد (نیکولز، 2001). به عبارت دیگر فرد تا چه حد قادر است از بروز رفتارهایی که به طور خودکار از هیجان ناشی میشود اجتناب کند (بوئن، 1978). تمایزیافتگی یکی از زمینههای لازم جهت سازگاری ارتباطی و روانشناختی میباشد (بوئن، 1978). این تمایزیافتگی در اعضای خانوادهای که یکی از افراد آن مبتلا به بیماریست بسیار حائز اهمیت میباشد چرا که کمک میکند تا افراد در عین حفظ دلبستگی خود با فرد بیمار، فردیت خود را حفظ کرده و دچار تنش نشوند. همچنین بسیاری از افراد مبتلا، به علت علائم بیماری مانند خستگی، ناتوانی در انجام فعالیت و اختلال شناختی کار خود را از دست میدهند که این مسأله اثر زیادی بر روی درآمد خانواده و همچنین اعتماد به نفس فرد دارد. با توجه به آنچه گفته شد در بررسی تبعات روانشناختی بیماری ام. اس نباید توجه را به خود فرد معطوف نموده و از نگاه گسترده به خانواده و اثرات بر دیگر اعضاء غفلت نمود (علیمحمدی و همکاران،1390). دیگر ویژگی شخصیتی که میتواند در چگونگی کنار آمدن با فشارهای روانی نقش عمدهای را ایفا میکنند، تیپهای شخصیتی هستند. به نظر بسیاری ازپژوهشگران افراد تیپ A، معمولاً برای خود استرس ایجاد میکنند. آنها افرادی رقابت کننده، منظم، حساس نسبت به زمان، کم حوصله و پرخاشگر هستند و رضایت درونی کمتری دارند. افراد تیپ B، نسبت به افراد تیپ A، آرامش بیشتری دارند، بیشتر به کیفیت زندگی اهمیت میدهند، کمتر جاه طلب و بی حوصله هستند و با احتیاط حرکت میکنند (فونتانا، 1990). چنانکه کوپر (1988) بیان میکند ویژگیهای شخصیتی، سبک رفتار فرد را مشخص میکنند. به همین جهت میتوان با شناخت پیامدهای تیپهای شخصیتی، سطح اول از برنامههای پیشگیرانه سلامت روان، یعنی شناسایی افراد در معرض خطر را برآورده کرده و آنان را تحت برنامههای حمایتی روانشناختی بیشتری قرار داد. امروزه محققین بنا به دیدگاه سیستمی معتقدند که خانواده میتواند موجب انواع بیماریهای روانی تنی اعضاء گردد و عامل اصلی بروز اختلال در زندگی زناشویی فرزندان خود باشد. «موضوعات ناتمام» با والدین، برادر و خواهرها و خانوادهی گسترده در صورتی بهنجار است که از حد بهینه یا قابل تحمل برای رابطهی زناشویی کمتر باشد. هرچه موضوعات ناتمام بیشتر باشد و هرچه افراد با ایجاد فاصلهی بیشتر و حتی بریدن از خانوادهی اصلی خود سعی در حل آنها کرده باشند، فشار بیشتری بر روابط زناشویی تازه وارد میشود و زوجهای جوان را مستعد عذاب بیشتری میکند (مینوچین،۱۳۸۱). جامعه ایرانی در حال گذار فرهنگی و اقتصادی میباشد که باعث افزایش تنش در افراد میگردد. زوجهایی که تمایزیافتگی پایینتری دارند بیشتر از فشارهای اجتماعی آسیبدیده و نسبت به یکدیگر پرتنشتر و همآمیختهتر تعامل میکنند و درنهایت رضایتمندی زناشویی کمتری را تجربه میکنند (بوئن، ۱۹۷۸). نتایج این پژوهش از آن جهت دارای ارزش میباشد که جامعهی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس رو به افزایش است. از آن جهت که خانوادهی این افراد به علت دلبستگی به شخص بیمار و دلایل متعدد دیگر، در معرض استرسها و به دنبال آن اختلالات روانی قرار دارند و این جامعه در پژوهشهای صورت گرفته نادیده انگاشته شدهاند انجام این پژوهش ضرورت مییابد. همچنین با توجه به نقش به سزای خانواده در تعیین و تحول صفات شخصیتی و رشد افراد از جمله تمایزیافتگی و با توجه به این که اهمیت و قداست خانواده در فرهنگ کشور ما بسیار بالا بوده و در صورت وجود مسائل حل نشده در خانواده ممکن است به احتمال انتقال به نسلهای بعدی و درهم آمیختگی در بین اعضای خانواده منجر شود، ضرورت این پژوهش مشخص میگردد. این پژوهش از آن جهت دارای نوآوری به نظر میرسد که در صورت وجود رابطه بین دو فاکتور مورد پژوهش میتوان با تشخیص تیپ شخصیتی در این افراد پی به سطح تمایزیافتگی تقریبی آنها برده و در صورت مشاهدهی مشکلات ناشی از دلبستگی، با رویکرد سیستماتیک بوئن، که اساس آن را تمایزیافتگی تشکیل میدهد به راحتی این مشکلات را برطرف کرد و فرد را در پذیرش بیماری ام اس خویشاوند خود و داشتن یک زندگی سالم از لحاظ روانی و به دور از درهم تنیدگی عاطفی یاری رساند. اهداف تحقیق با توجه به مقدمات اخیر و آنچه مورد بحث واقع شد، اهداف تحقیق حاضر به شرح اهداف کلی و ویژهی زیر است: هدف کلی: بررسی رابطهی تمایزیافتگی خود با تیپهای شخصیتی A و B اهداف ویژه: مقایسهی تمایزیافتگی اعضای خانوادهی بیماران مبتلا به ام. اس. با افراد عادی فرضیههای اصلی بین تیپ شخصیتی A و سطح تمایزیافتگی در اعضای خانوادهی بیماران مبتلا به ام. اس. رابطهی معکوس وجود دارد.
2-1-2- راهبردهای مقابلهای 25
2-1-2-1- انواع راهبردهای مقابلهای 31
2-1-2-2- راهبردهای مقابلهای تحصیلی 36
2-1-3- تابآوری 38
2-1-3-1- عوامل محافظ و عوامل آسیب زا 42
2-1-3-2- مدلهای تابآوری 44
2-1-3-2-1- مدل جبرانی 44
2-1-3-2-2- مدل چالشی 45
2-1-3-2-3- مدل حفاظتی 45
2-2- تحقیقات پیشین 46
2-2-1- جهتگیری هدف و تابآوری 46
2-2-2- جهتگیری هدف و راهبردهای مقابلهای تحصیلی 49
2-2-3- راهبردهای مقابلهای تحصیلی و تابآوری 51
2-2-4- تفاوتهای جنسیتی در جهتگیریهای هدف 53
2-2-5- تفاوتهای جنسیتی در راهبردهای مقابلهای 54
2-2-6- تفاوتهای جنسیتی در تابآوری 56
3- روش پژوهش 58
3-1- طرح پژوهش 58
3-2- جامعهی آماری 59
3-3- مشارکت کنندگان در تحقیق 59
3-4- تعاریف عملیاتی متغیرها 11
3-5- ابزارهای اندازهگیری 60
3-5-1- پرسشنامهی اهداف پیشرفت (AGQ) 60
3-5-2- پرسشنامهی تابآوری (CD-RISC) 61
3-5-3- پرسشنامهی راهبردهای مقابلهی تحصیلی (ACI) 62
3-6- روش جمع آوری اطلاعات 63
3-7- روش تجزیه و تحلیل اطلاعات 64
4- یافتههای پژوهش 67
4-1- یافتههای توصیفی پژوهش 67
4-2- ماتریس همبستگی متغیرهای مدل پژوهش 68
4-3- یافتههای مربوط به سؤالهای پژوهش 69
4-3-1- بررسی مدل پژوهش 69
4-3-1-1- سؤال اول پژوهش 69
4-3-1-2- سؤال دوم پژوهش 70
4-3-1-3- سؤال سوم پژوهش 73
4-3-1-4- سؤال چهارم پژوهش 74
4-4- یافتههای مربوط به تفاوتهای جنسیتی 75
4-4-1- تفاوتهای جنسیتی در زمینهی جهتگیری هدف 75
4-4-2- تفاوتهای جنسیتی در زمینهی راهبردهای مقابلهای تحصیلی 76
4-4-3- تفاوتهای جنسیتی در زمینهی تابآوری 77
5- بحث و نتیجه گیری 78
5-1- پیش بینی تابآوری بر اساس جهتگیریهای هدف 78
5-2- پیشبینی راهبردهای مقابلهای تحصیلی بر اساس جهتگیریهای هدف 79
5-3- پیشبینی تابآوری بر اساس راهبردهای مقابلهای تحصیلی 81
5-4- نقش واسطهای راهبردهای مقابلهای تحصیلی در ارتباط بین جهتگیریهای هدف و تابآوری 82
5-5- تفاوتهای جنسیتی در زمینهی جهتگیری هدف 84
5-6- تفاوتهای جنسیتی در زمینهی راهبردهای مقابلهای تحصیلی 84
5-7- تفاوتهای جنسیتی در زمینهی تابآوری 85
5-8- کاربردهای پژوهش 86
5-9- پیشنهادهای پژوهش 86
5-10- محدودیتهای پژوهش 87
فهرست منابع 88
منابع فارسی 88
منابع انگلیسی 93
پیوستها 99
1-1-مقدمه
“خسته شدم، هنوز دارم بابت این قضیهی لعنتی حرص میخورم، هر لحظه هم بد و بدتر میشه. حس وحشتناکیه”. این مثالی است از گفتگوی درونی یک شخص که در مسیر راهبرد مقابلهای اجتنابی قرار گرفته است (اشنایدر، 2001). این فرد قصد دارد که از رویارویی با عامل استرسزا بگریزد اما هرچه سعی میکند کمتر به آن توجه کند فضای بیشتری از ذهنش اشغال میشود. راهبردهای مقابلهای که به آنها راهبردهای مدارا نیز گفته میشود، به اقدامات رفتاری و شناختی و نیز راهبردهای آگاهانهای اطلاق میشود که افراد در مواجهه با اتفاقات چالش برانگیز، منفی و دشوار زندگی به کار میگیرند (لازاروس و فلکمن، 1984؛ به نقل از مونِتا و اسپادا، 2009).
مفهوم مقابله برای اولین بار در سال 1966 توسط لازاروس معرفی شد. او معتقد بود که واکنش به استرس شامل سه مرحله میباشد. ابتدا، ارزیابی اولیه که شامل مشاهدهی یک خطر است. مرحلهی دوم شامل ارزیابی ثانویه میباشد که به معنای جستجوی یک پاسخ در ذهن است و در مرحلهی سوم به کارگیری پاسخ یا به عبارتی مقابله، مدنظر است ( کاستا، 1990). فلکمن و لازاروس (1985) بیان میکنند که انتظار میرود که مقابله با مفهوم هرآنچه که میتواند برای تغییر شرایط انجام پذیرد مطابقتکند (پیریو و زلارس، 1999). برای مثال انتظار میرود که مقابلهی مسئله مدار در شرایطی که موقعیت، غیر قابل تغییر به نظر میرسد، به کار گرفته شود (لازاروس و فلکمن، 1980؛ به نقل از پیریو و زلارس، 1999).
2-1- مبانی نظری 14
2-1-1- الگوهای ارتباطی خانواده 14
2-1-2- نیازهای روانشناختی بنیادی 18
2-1-3- احساس تنهایی 21
2-1-4- شادکامی 23
2-2- پیشینه تحقیق 26
2-2-1- پژوهشهای مربوط به الگوهای ارتباطی خانواده، احساس تنهایی و
شادکامی 27
2-2-2- پژوهشهای مربوط به نیازهای روانشناختی بنیادی، احساس تنهایی و
شادکامی 31
2-2-3- پژوهشهای مربوط به الگوهای ارتباطی خانواده و نیازهای بنیادی روان
شناختی بنیادی 35
2-2-4- پژوهشهای مربوط به نقش واسطهای نیازهای بنیادی روانشناختی بنیادی 38
3-1- شرکتکنندگان در پژوهش و روش نمونهگیری 40
3-2- ابزار پژوهش 41
3-2-1- فرم کوتاه شدهی مقیاس احساس تنهایی رمانتیک و اجتماعی 41
3-2-2- پرسشنامهی شادکامی آکسفورد 42
3-2-3- مقیاس عمومی ارضای نیازهای بنیادی 43
عنوان صفحه
3-2-4- مقیاس تحدید نظر شدهی الگوهای ارتباطی خانواده 44
3-3- شیوهی اجرای آزمون 45
3-4- روش تجزیه و تحلیل آماری 45
فصل چهارم: یافتهها
4-1- یافتههای توصیفی 47
4-2- تحلیل آماری مربوط به سؤالات پژوهش 49
4-2-1- پیشبینی احساس شادی و احساس تنهایی بر اساس الگوهای ارتباطی
خانواده 49
4-2-2- پیشبینی نیازهای روانشناختی بنیادی بر اساس الگوهای ارتباطی خانواده 51
4-2-3-1- پیشبینی احساس شادی بر اساس نیازهای روانشناختی بنیادی
با کنترل الگوهای ارتباطی خانواده 53
4-2-3-2- پیشبینی احساس تنهایی بر اساس نیازهای روانشناختی بنیادی
با کنترل الگوهای ارتباطی خانواده 54
4-3- بررسی ارتباط عوامل دموگرافیک با متغیرهای پژوهش 58
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری
5-1- پیشبینی پیشبینی احساس شادی و احساس تنهایی بر اساس
الگوهای ارتباطی خانواده 59
5-2- پیشبینی نیازهای روانشناختی بنیادی بر اساس الگوهای
ارتباطی خانواده 63
عنوان صفحه
5-3- پیشبینی احساس شادی و احساس تنهایی بر اساس نیازهای بنیادی
روانشناختی با کنترل الگوهای ارتباطی خانواده 65
5-4- بررسی ارتباط عوامل دموگرافیک با متغیرهای پژوهش 67
5-5- کاربردهای نظری و عملی 69
5-6- محدودیتها 70
5-7- پیشنهادها 70
منابع فارسی 71
منابع لاتین 75
پیوست 1 84
پیوست 2 85
پیوست 3 87
پیوست 4 89
-کلیات
در این فصل در ابتدا به مقدمهای در مورد سؤال پژوهش و ارتباط بین متغیرها پرداخته خواهد شد. سپس به ضرورت و اهمّیّت پژوهش، سؤالات اصلی و فرعی، تعاریف مفهومی و تعاریف عملیاتی متغیرها مورد بحث قرار میگیرند.
1-1- مقدمه
از موضوعات مورد علاقهی محققین علوم انسانی در سالهای معاصر، احساس تنهایی و شادکامی افراد است. شناخت عوامل مؤثر در این پدیدههای روانی از چالشهای جدی دانشمندان است که پژوهش حاضر نیز بدان میپردازد. خانواده به عنوان مهمترین ساخت اجتماعی که میتواند در شکلدهی ساختار روان فرزندان و تأمین نیازهای آنان نقش مهمی داشته باشد، باید مورد توجه قرار گیرد.
هر انسانی در طول زندگیش، فارغ از تمام ارتباط ها، گاه نیاز به تنهایی دارد و گاه در میان اجتماع است و دلش در جای دیگر سیر می کند. این احساس تنهاییدر دوره های مختلف زندگی به شکل های مختلف ظهور و بروز می یابد و با اوج و فرود هایی، کمابیش در وجود انسان خودنمایی می کند. تنهایی، احساسی دردناک و اضطراب آور است که عمری به طول تاریخ بشری دارد و هر انسانی، بدون شک در لحظاتی از زندگی تنهایی را احساس می کند؛ اما باید توجّه کرد که شدّت و ضعف آن برای افراد مختلف در دوره های مختلف متفاوت است. مطالعهی این احساس، در روانشناسی عمری نسبتا کوتاه دارد، امّا در فلسفه، ادبیات و مذهب می توان نشانه هایی را با توجّه به این موضوع یافت (هانکوک، 1986، به نقل از کرواس- پارلو، 2008). پژوهش حاضر به بررسی برخی از عوامل تعیین کننده احساس تنهایی به عنوان یک متغیر وابسته میپردازد.
سالیوان(1953) برای اولین بار به بررسی دقیق وموشكافانهی روابط بین افراد میپردازد. سالیوان بر لزوم برقراری رابطه با دیگران به دلیل ریشه داشتن آن در نیازهای اساسی انسانی تأكید می كند و بی كفایتی در ارضای نیاز به داشتن روابط صمیمی با دیگران را تحت عنوان تنهایی مطرح می كند.
امروزه ارتباط با دیگران، یكی از مهمترین و با ارزش ترین بخش زندگی هر یك از ما محسوب میشود. در واقع بیشترین ساعات عمر ما با دیگران گذرانده می شود. در نتیجه نوع ارتباط، در زندگی هر كس نقش بسیار مهمی را ایفا می كند. ارتباط بین فردی، فرآیندی است كه به وسیله آن اطلاعات و احساسات خود را از طریق پیام های كلامی و غیر كلامی با دیگران در میان می گذاریم. این توانایی موجب تقویت رابطهی گرم و صمیمی ما با دیگران به ویژه اعضای خانوده می شود و سلامت روانی و اجتماعی ما را بیش از پیش فراهم میکند (شولتز و شولتز، ترجمه سید محمدی، 1384).
انسانها، به خصوص نوجوانان و جوانان، در عصر حاضر که دوره ارتباطات خوانده میشود، راههای ارتباطی زیادی برای برقرار کردن ارتباط با دیگران مخصوصاً همسالان، دوستان و حتّی دوستان دوستانشان دارند. با وجود اینترنت، شبکه های اجتماعی، پیامک و ارتباط های رو در رو، هنوز احساس تنهایی در بین مردم وجود دارد(مارگالیت، 2010). این تعارضات ارتباطی، موجب فاصلهی عمیق بین فردی میشود( بولتون؛ ترجمه سهرابی، 1383) و مشکلاتی همچون افسردگی، اضطرب، ناشاد بودن و گاهی خودکشی به دنبال دارد (ساکلفسکی و یاکولیک، 1989) که تهدیدی برای سلامت روان فرد و جامعه میباشد. تأمین روابط خانوادگی و اجتماعی مناسب، برای سلامت جسمانی و روانی هر فرد الزامی است و این نیاز از کودکی وجود دارد و تا آخر عمر باقی میماند. در پژوهش حاضر، رابطهی بین خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی تعیین کننده و احساس تنهایی مورد بررسی قرار میگیرد.
در بعضی خانوادهها، فرد به دلیل فرهنگ خانواده یا نحوهی ارتباط اعضای آن با یکدیگر، قادر به برقراری روابط مطلوب و حل تضادهایش نیست و در نتیجه احساس تنهایی را تجربه میکند (سیپرساد، 2006). از یکسو والدین و دیگر اعضای خانواده میتوانند با گسترش روابط خود و تشویق کردن رشد شخصی فرزندان، احساس کارآمدی و شایستگی آنان را تقویت کنند و موجب کاهش احساس تنهایی را در آنها شوند. از سویی دیگر همین روابط در خانواده میتواند موجب افزایش شادکامی فرزندان شود که عامل اصلی سلامت روان میباشد.
موضوع شادکامی و روانشناسی مثبت نگر، بحث مهمی در روانشناسی معاصر است. با توجه به نقش شادکامی و اثربخشی آن، روانشناسان مختلف در سالهای آخر قرن بیستم، توجه به احساسات مثبت را در رأس قرار داده و از آنجا که شادی یکی از هیاجانات اصلی بشر محسوب میشود، هرکس به فراخور دنیای خودش آن را تجربه کرده است (چامورو-پرمیوزیک، بنت و فارنهام، 2007).
در گذشتههای دور، برداشت افراد از شادکامی، مترادف با مفهوم شانس بود؛ به این معنی که نیرویی خارجی، شخص را تحت تأثیر قرار داده و او را وادار به انجام کاری میکند. همگام با عصر روشننگری این باور تا حدود زیادی تغییر کرد و عقیده بر این شد که نیروی تعقل و مسؤلیت شخص به اندازهای است که او قادر است سرنوشت خود را تعیین کند. بنابراین، مفهوم شادی به مفهومی تبدیل شد که برای همه و در هر زمان و مکان دست یافتنی بود. این واقعیت که ما آرزو داریم شاد باشیم، باعث شد شادکامی به ارزش تبدیل شود و اساس نظام بهزیستی جوامع را تشکیل دهد (مک ماهون، 2006).
امروزه، اعتقاد بر این است که در نظر گرفتن شادکامی و طراحی برنامههایی برای شاد بودن، باعث افزایش شادکامی میشود، که شاخص سلامت روانی است (عناصری، 1386). از میان تمام اموری که تحت کنترل انسان است؛ خانواده و روابط اجتماعی، مهمترین عواملی هستند که بر شادکامی افراد تأثیر میگذارند. داشتن دوستان صمیمی و شبکهی خانوادگی قوی، کمک کنندههای مهمی برای شادکامی و بهزیستی کلی محسوب میشوند. این عوامل احتمالاً بزرگترین علت شادکامی و سلامتی هستند اما تا کنون رابطهی این عوامل به ویژه با نمونه ایرانی مورد پژهش قرار نگرفته است.
در نظریه دسی و ریان( ریان و دسی، 2000) نیز، بر عوامل سازندهی رفتار انسان تأکید میشود و اعتقاد بر آن است که هر فرد دارای سه نیاز روانی پایه «خودمختاری»، «شایستگی» و «وابستگی» میباشد، که ارضای اینها از ضروریات رشد فردی میباشد. این نظریه شرایط خانه، مدرسه و جامعه را بررسی میکند که باعث افزایش رضایت از زندگی و بهزیستی و شادکامی بیشتر افراد میشود.
هرچه شرایط محیط، مخصوصاً شرایط خانوادگی فرد طوری باشد که بتواند رابطهی بهتری با دیگران داشته باشد و نیاز تعلق داشتن به دیگران را به خوبی ارضاء کند؛ و در عین حال بتواند در تغییرات پیرامونش دخالت داشته باشد، احساس رضایت بیشتری خواهد داشت.
حمایت والدین از خودمختاری و استقلال كودكان در گفتوگوها، تعاملات و اقدامات مشترك آنها، به ادراكات خودمختاری كودكان میانجامد و برای آنها پیامدهای مثبت و سازگارانه دارد. از سوی دیگر، مهار شدید كودك به وسیلة پدر و مادر به كاهش خودمختاری و ایجاد تصور مهار بیرونی منجر خواهد شد و احساس شایستگی او کمرنگ میشود. اما آیا ارضای این نیاز میتواند موجب شادکامی در یک مدل علّی تحلیل مسیر شود؟ این سؤالی است که هنوز بدان پرداخت نشده است به ویژه با نمونه ایرانی.
ادراكات محیطی خانوادگی از این نظر كه نقش مهمی در ادراك مهار، كفایت ادراك شده و خودمختاری نسبی دارند، منابع انگیزشی مهمی هستند. والدین و تجارب فرزندپروری آنها نقش مهمی در ادراكات محیطی كودكان دارد و این ادراكات به نوبه خود نقش مهمی در احساسات درونی مثبت و منفی فرزندان ایفا میکند.
یکی از جنبه های رشد انسان، فرایند اجتماعی شدن اوست. ذاتی بودن زندگی جمعی در انسان ها، ضرورت تماس با دیگران را به عنوان امری گریز ناپذیر جلوه می دهد. رشد اجتماعی در بردارنده ارتباط سالم و منطبق با موقعیت در افراد است. پرداختن به جنبه های اجتماعی زندگی و کسب آمادگی های لازم برای برقراری رابطه ای سالم با دیگران، یکی از وظایف دست اندر کاران تعلیم و تربیت است. (حسین چاری و خیر، 1381). اولین زندگی جمعی انسانها در خانواده شکل میگیرد. پس میتوان گفت تعداد افراد خانواده در زندگی میتواند نقش مهمی ایفا کند.
سامانی (1381) معتقد است: خانواده ابتدایی ترین و مهم ترین نهاد جامعه بشری محسوب می شود و نقش بسیاری در فرایند های اجتماعی و بهداشت روانی فرد و جامعه ایفا می کند. نقش خانواده در فرهنگ ایران و جهان بسیار برجسته بوده تا جایی که شاید بتوان گفت خانواده نقش بسزایی در شکلگیری شادکامی و احساس تنهایی داشته باشد ولی هنوز معلوم نیست که آیا این رابطه با واسطه گری نیازهای روانشناختی است؟ و اینکه ترکیب خرده متغیرهای هر کدام و تأثیر آنها بر یکدیگر چگونه است؟ هدف پژوهش حاضر، پرداختن به رابطهی این سه دسته متغیر است.
1-2- بیان مسأله
گاهی اوقات اعضای خانواده خصوصاً فرزندان، دچار عواطف منفی مثل احساس تنهایی میشوند. با توجه به تحقیقات انجام شده، این عواطف منفی، باعث بروز پریشانی و آسیب های روانی در افراد میشود. از طرفی دیگر عواطف مثبت از جمله رضایت از زندگی و شادکامی، سلامت روان را برای فرد و جامعه به ارمغان میآورد؛ اما چگونه خانواده و ارتباط اعضای آن میتواند چنین تأثیراتی بر احساس تنهایی و یا شادکامی آنان بگذارد، هنوز به روشنی معلوم نگردیده است.
خانواده، به عنوان نخستین واحد اجتماعی مرتبط با جوانان، و همچنین ارتباط والدین و فرزندان، از جمله مواردی هست که نظر صاحب نظران تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود آورده و موجب رشد همه جانبه ی کودک می شود. از این رو بیش از تمام محیط های اجتماعی در رشد و تکامل فرد تاثیر دارد و یکی از فضاهای موثر در تکوین ابعاد شخصیتی فرزندان می باشد (سامرز، 2006).
پژوهشها نشان دادهاند که ارتباط با دیگران، ادراک شایستگی و خود پیروی میتوانند پیش بینی کنندهی قوی برای احساس تنهایی و شادکامی باشند. خانواده اولین محیطی است که می تواند این نیاز ها را در فرزندان ارضا کند و باعث بروز احساسات مثبت و جلوگیری از عواطف منفی شود. پژوهشها همچنین نشان داده اند که محیط خانواده و تعداد فرزندان و اختلاف سن آنها با والدینشان می توانند بهزیستی و رضایت از زندگی و در نتیجه شادکامی را پیش بینی کنند.
پژوهشگران تحقیقاتی بر روی احساس تنهایی و شادکامی انجام دادهاند و نقش عوامل متعددی همچون دلبستگی، افسردگی، سبک های والدگری و متغیرهای دیگر را مورد بررسی قرار دادهاند؛ اما نقش عوامل اجتماعی مثل الگوهای ارتباطی در خانواده و تعداد فرزندان و اختلاف سنی آنها با هم در ایران کمتر مورد توجه و بررسی بوده است. از آنجاییکه از یکسو بررسی ها مؤید آن است که خانواده میتواند بر ارضای نیازهای فرزندان تأثیر داشته باشد و از سوی دیگر بررسیها حاکی از رابطه بین نیازهای روانی فرزندان و بهداشت روانی آنان است، به نظر میرسد عامل ارضای نیازهای بنیادی روانشناختی بتواند به عنوان میانجی بین الگوهای ارتباطی خانواده و احساس تنهایی و شادکامی باشد.
ضرورت و اهمیت تحقیق
همۀ جوامع ، خواستار شادی، سعادت و سلامت روان شناختی افراد خود و نهادهای خانوادگی هستند. برای رسیدن به این خواسته باید تا آنجا که ممکن است عوامل تأثیرگذار بر سلامت، بهداشت روان و کیفیت زندگی را شناخت. یکی از این عوامل، خانواده و نحوهی ارتباطات اعضای آن با یکدیگر است. از ویژگی های مهارت های ارتباطی خانواده، قابل یادگیری بودن آن است (هارجیه و دیکسون، 2004؛ به نقل از رحیمی و خیر، 1386). در نتیجه، می توان این مهارت ها را در جهت مثبت تغییر داد و کیفیت زندگی بالاتری را سبب شد.
در عین حال با توجه به رویکردهای جدید به مسائل علوم انسانی مبنی بر تأثیرپذیری یافتههای علمی از بافت و زمینه فرهنگی و درهم تنیدگی مسائل فرهنگی با معارف انسانی، همچنین به دلیل محدود بودن شمار پژوهشها در این زمینه، انجام پژوهش حاضر در فرهنگ ایرانی حائز اهمیت ویژهای خواهد بود. به این دلیل ضمن اینکه با انجام پژوهش حاضر، گامهایی در این قلمرو و در فرهنگ ایرانی در قالبی عالمانه برداشته و سنگ بنای بسیار مناسبی برای پژوهشهای بعدی خواهد شد، بستری جهت انجام مطالعات بین فرهنگی فراهم میآورد.
با توجه به ضرورت روانشناسی مثبت نگر، اكنون بیشتر پژوهشها متمركز بر عوامل محافظت كننده، بهبود سلامتی و تجارب بهداشتی میباشد. علاوه بر این دانشمندان علوم پزشكی عنوان میكنند كه شادی و شادكامی، رضایت از زندگی و بهزیستی روانی ایدههایی هستند كه اكنون زمان بررسی آن فرا رسیده است. مسائلی كه در علم پزشكی كمتر به آن توجه شده است و بیشتر به اختلالات روانی و عواطف منفی پرداخته شده است و این مسئله اساساً به این دلیل است كه عواطف منفی مشكلات جدی برای افراد و جامعه به وجود می آورد.
اگرچه مساله روابط بین فردی و احساس تنهایی، رضایت و شادکامی و حتی استقلال شخصی در نگاه نخستین بدیهی به نظر میرسد؛ ولی هرکدام از موضوعات، تا زمانیکه از طریق بررسی های دقیق و علمی تبیین نشوند و ارتباط پیچیدهی آنها روشن نگردد، قابلیت داوری و آموزش پیدا نمیکنند. اگرچه روابط اجتماعی و خانوادگی و چگونگی برقراری و ابعاد آن، عمری به درازای عمر انسان دارند، ولی بررسیهای علمی در این زمینه، گامهای اوّلیّه خود را بر میدارند ( حجت و کراندال، 1989).
بنابراین، سازماندهی مطالعهای در زمینه پیش بینی احساس تنهایی و شادکامی بر اساس ابعاد الگوهای ارتباطی خانواده با واسطه گری نیازهای اساسی روانشناختی، دارای اهمّیّت فراوانی است. با این پژوهش گامی هر چند کوچک در جهت کمک به علم تعلیم و تربیت که مقدمه سلامت روان جامعه است، برداشته میشود.
-4- اهداف تحقیق
هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطهی الگوهای ارتباطی خانواده با احساس تنهایی و شادکامی با واسطه گری نیازهای بنیادی در فرزندان می باشد.
1-5- سوال اصلی تحقیق
پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به سوال زیر خواهد بود:
1-7. تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها 17
1-7-1. تعاریف مفهومی.. 17
1-7-2. تعاریف عملیاتی.. 18
فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش 19
2-1. آسم چیست؟ 20
2-2. شیوع 20
2-3. اتیولوژی 22
2-4. آتوپی 22
2-5. آسم ذاتی 23
2-7. ملاحظات ژنتیکی 23
2-8. فاکتورهای محیطی 24
2-8-1. فرضیه بهداشت.. 25
2-8-2 رژیم غذایی.. 25
2-8-3. آلودگی هوا.. 26
2-8-4. آلرژنها.. 26
2-8-5. مواجهه شغلی.. 27
2-8-6. سایر عوامل.. 27
2-9. محرکهای آسم 27
2-9-1. آلرژنها.. 28
2-9-2. عفونتهای ویروسی.. 28
2-9-3. عوامل دارویی.. 29
2-9-4. ورزش.. 29
2-9-5. عوامل فیزیکی.. 30
2-9-6. غذا.. 30
2-9-7. عوامل شغلی.. 30
2-9-8. عوامل هورمونی.. 31
2-9-9. ریفلاکس معدی مروی.. 31
2-9-10. استرس.. 31
2-10. پاتوفیزیولوژی 32
2-10-1. افزایش پاسخدهی مجاری هوایی.. 32
2-11. ویژگیهای بالینی و تشخیصی 33
2-11-1. تشخیص.. 33
2-11-2. آسم شدید حاد.. 34
2-11-3. ویژگیهای بالینی.. 34
2-11-4. آسم مقاوم.. 34
2-11-5. مکانیسمها.. 35
2-12. عوامل روانشناختی در آسم شدید 35
2-13. استرس 37
2-14. نظریه استرس 38
2-15. عوامل مؤثر در تشدید فشارروانی 40
2-16. پیامدهای استرس بر سلامت 41
2-16-1. بیماریهای ناشی از استرس.. 41
2-17. رویکردهای نظری در قلمرو استرس 42
2-17-1. رویکرد تبادلی.. 42
2-17-2. رویکرد شناختی.. 43
2-17-3. رویکرد رفتارنگری.. 44
2-17-4. رویکرد روانکاوی.. 45
2-17-5. رویکرد پزشکی روان-تنی: فلاندر-دنبا (1943) وآلکساندر (1950) 45
2-17-6. رویکرد آمریکایی.. 47
2-17-7. رویکرد فرانسوی انستیتوی روانتنی پاریس.. 47
2-18. پاسخ به استرس 49
2-19. واکنش روانی به استرس 50
2-20. نشانگان عمومی انطباق 50
2-21. پاسخ نوروترانسمیتری (عصب-رسانهای) به استرس 52
2-22. پاسخ اندوکرین به استرس 53
2-23. پاسخ ایمنی به استرس 54
2-24. فراز و نشیبهای زندگی 54
2-25. استرس اختصاصی و غیراختصاصی 55
2-26. دستگاه تنفسی 56
2-26-1. آسم.. 57
2-27. مواجهه با استرس و بروز و تشدید بیماری آسم 58
2-28. کانون کنترل سلامت 59
2-28-1. تعریف کانون کنترل سلامت.. 59
2-28-2. نظریه کانون کنترل راتر.. 61
2-28-3. نظریه اسناد.. 62
2-29. کانون کنترل درونی در رفتارهای بهداشتی 67
2-30. استرس-کانون کنترل و بیماریها 68
2-31. حساسیت فرهنگیMHLC 69
2-32. خودکارآمدی 70
2-32-1. نظریه شناختی اجتماعی آلبرت بندورا.. 70
2-33. دیدگاه عاملی از شخصیت 73
2-33-1. عاملیت انسانی.. 73
2-33-2. عاملیت انسانی و مشخص نمودن اهداف.. 74
2-33-3. عاملیت انسانی و نتایج مورد انتظار.. 76
2-34. خودکارآمدی 76
2-34-1. ماهیت و ساختار خودکارآمدی.. 77
2-34-2. منابع اطلاعات خودکارآمدی.. 80
2-34-3. سیستم چندبعدی خودکارآمدی.. 84
2-34-4. تأثیر باورهای خودکارآمدی.. 86
2-34-5. تفاوت باورهای خودکارآمدی با دیگر باورهای خود.. 87
2-34-6. خودکارآمدی در بیماری آسم.. 89
فصل سوم: روششناسی پژوهش 90
3-1. مقدمه 91
3-2. طرح پژوهش و نوع مطالعه 91
3-3. جامعه،نمونه آماری و روش نمونه گیری 91
3-3-1. روش نمونه گیری.. 91
3-3-2. حجم نمونه.. 92
3-4. ابزارهای پژوهش 92
3-4-1. پرسشنامه جمعیت شناختی.. 93
3-4-2. مقیاس استرس ادراک شده کوهن(PSS-14) 93
3-4-3. پرسشنامه کانون کنترل سلامت چند وجهی(MHLC) 94
3-4-4. پرسشنامه خودکارآمدی آسم(ASES) 95
3-4-5. آزمون کنترل آسم(ACT) 96
3-5. روش اجرای پژوهش 97
3-7. ملاحظات اخلاقی 98
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل دادهها 100
4-1. مقدمه 101
4-2. بررسی فرضیههای پژوهش 104
4-2-1. فرضیهی اول پژوهش:.. 104
4-2-2. فرضیهی دوم پژوهش:.. 104
4-2-3. فرضیهی سوم پژوهش:.. 104
4-2-4. فرضیهی چهارم پژوهش:.. 105
4-4. سوال پژوهش 106
4-5. یافتههای دیگر پژوهش 107
4-5-1. ارتباط بین سن و میزان کنترل علائم آسم.. 107
4-5-2. تفاوت جنسیتی در کنترل علائم آسم.. 108
4-5-3. تفاوت مقاطع تحصیلی در کنترل علائم آسم.. 109
4-5-4. تفاوت مشاغل در کنترل علائم آسم.. 110
4-5-5 تفاوت گروههای کنترل آسم از لحاظ خودکارآمدی.. 111
4-5-6. تفاوت گروههای کنترل آسم از لحاظ استرس.. 113
4-5-7. نقش میانجی متغیر استرس در تأثیر متغیر خودکارآمدی و کانون کنترل سلامت در پیشبینی کنترل علائم آسم.. 114
فصل پنجم:بحث و نتیجه گیری 118
5-1. مقدمه 119
5-2. بحث و نتیجه گیری 119
5-2-1. سوال پژوهش:.. 119
5-2-2. فرضیه اول پژوهش:.. 119
5-2-3. فرضیه دوم پژوهش:.. 122
5-2-4. فرضیه سوم پژوهش:.. 122
5-2-5. فرضیه چهارم پژوهش:.. 126
5-3. یافتههای دیگر پژوهش 129
5-3-1. تفاوت جنسیتی در کنترل علائم آسم.. 129
5-3-2. نقش استرس ادراک شده به عنوان متغیر میانجی در رابطه ابعاد کانون کنترل سلامت و خودکارآمدی با کنترل علائم آسم.. 131
5-4. محدودیتهای پژوهش 134
5-5. پیشنهادات 134
منابع 136
پیوستها 151
مقدمه
آسم یکی از مشکلات سلامتی جهانی است که تمام گروههای سنی را تحت تأثیر قرار میدهد و شیوع آن در بسیاری از جوامع در حال افزایش است. اگرچه در بعضی جوامع ما شاهد کاهش موارد بستری و مرگومیر ناشی از بیماری آسم هستیم،آسم همچنان بار مسئولیت غیرقابل قبولی را در سیستم مراقبت سلامتی، و در جامعه از طریق از دست دادن تولید در مکان کار،و بخصوص برای آسم کودکان در هم شکستن خانواده تحمیل میکند.
آسم یکی از رایجترین بیماریهای مزمن است که از طریق مراقبتهای کلینیکی ابتدایی درمان میشود. و بطور تخمینی بالای 300 میلیون نفر در جهان را تحت تأثیر قرار میدهد. این یک بیماری چندوجهی و پیچیده است که سلامتی را از بسیاری از راهها تحت تأثیر قرار میدهد. اگرچه در کوششهای کلینیکی،درمانهای دارویی مدرن ظرفیت دستیابی به سطوح بالای کنترل را برای بیشتر بیماران دارند اما بررسیهای مکرر نشان دادند که کنترل ضعیف همچنان در تمرینات کلینیکی باقی میمانند. یک تحقیق اروپایی اخیر گزارش داد که بیش از نیمی از بیماران مرتبط با درمان آسم کنترل ناکافی علائم دارند. ممکن است دلایل متعددی برای کنترل ضعیف علائم آسم وجود داشته باشد،این دلایل به بیمار،درمانگر و روابط بین آنها مرتبط است. عوامل مرتبط با بیمار با نتایج ضعیف شامل همبودی با شرایط گوناگون شامل اضطراب و افسردگی است و عوامل رفتاری مرتبط با مشکلات روانی مانند مهارتهای خود مدیریتی ضعیف میباشد. در بررسیها گزارش شده است که شرایط روانی مانند اضطراب و افسردگی در بیماران مبتلا به آسم رایج است و ممکن است با کنترل ضعیف آسم مرتبط باشد. بیماری آسم ارتباط طولانی با کاهش عملکرد روانی دارد. طبق اظهارات اوسلردر قرن نوزدهم در تعداد زیادی ازبیماران آسم عناصر اختلال عصبی جدی وجود دارد. اگرچه کلینیسینهای ماهر در طول ارزیابی بیماری آسم نیازهای روانشناختی بیمارانشان را تشخیص میدهند اما ارزیابیهای روزمره از بهزیستی هیجانی و روانی در مراقبتهای پایهای آسم بصورت استاندارد وجود ندارد (توماس و همکاران،2011).
1-2.بیان مسئله
آسم یکی از نشانگان مزمن تنفسی است که منجر به التهاب، تحریکپذیری و اسپاسم راههای هوایی ریه میشود. آسم برونشیال از لحاظ بالینی با حملات قطع تنفس همراه با خس خس سینه در نتیجه انسداد برگشتپذیر راههای هوایی مشخص میشود. این بیماری یک مشکل عمده بهداشتی در اغلب نقاط دنیاست که هنوز تشخیص و معالجه آن معضل بهداشتی است و سالانه تعداد زیادی از مبتلایان به آسم جان خود را از دست میدهند(اسماعیلی و همکاران 1392).
از جمله مهمترین عوامل ابتلای به این بیماری میتوان به عوامل ژنتیکی،آلرژنها،عفونتها و عوامل روانشناختی اشاره کرد. در چهارمین ویرایش تجدید نظر شده راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی آسم به عنوان یکی از بیماریهای روانتنی که از عوامل روانشناختی اثر میپذیرد، طبقهبندی شده است. در حقیقت ارتباط میان آسم و عوامل روانشناختی چندین قرن است که مورد توجه قرار گرفته است. یک دیدگاه رایج در مورد بیماری آسم به این صورت مطرح شده است که آسم یک بیماری متشکل از سه بعد جسمانی،روانی و اجتماعی است. یافتههای عینی فراوانی وجود دارد که نشان میدهد عوامل روانشناختی با آمادگی ابتلا به آسم تداخل نموده و باعث بهبود یا تشدید فرآیند بیماری آسم میشود. پژوهشگران اظهار داشتند مشکلات روانشناختی در بسیاری از بیماران به عنوان یکی از عوامل محرک نشانهها و علائم آسم میباشد. از جمله مهمترین این عوامل میتوان به استرس،افسردگی،اضطراب،انزوای اجتماعی،مشکلات عاطفی،مشکلات جسمانی و خانوادگی اشاره کرد.
عوامل روانی از راههای گوناگونی میتوانند وضعیت علائم و نشانههای بیماری را تغییر دهند. برخی بیماران توجه بیشتری به علائمشان دارند وبرخی دیگر نیز از دیدن علائم بیماری خود مضطرب میشوند. بعضی بیماران به علت بروز علائم آسم احساس، اضطراب گیجی و سردرگمی میکنند. و عدهای دیگر نیز وقتی به علائم توجه میکنند احساس شکست کرده یا عصبانی میشوند. در هر صورت تشخیص این بیماری ممکن است میزان آمادگی مبتلایان به آن را تغییر دهد. زیرا مشکلات ایجاد شده برای بیماران آسمی نه تنها به بیماری و علائم آسم بلکه به سایر عوامل روانی نیز بستگی دارد. (فاطمه رضایی و همکاران 1390).
استرسهای روانشناختی میتوانند در پاسخ به محرکها و آلرژنها در تحریک راههای هوایی تأثیر بگذارند. اما اهمیت استرس به عنوان نقش سبب شناختی در حملههای تنفسی بزرگسالان نا واضح است. استرس بطور قوی بر شیوع (ان. اچ راد و همکاران،2012) و بستری افراد مبتلا به آسم رابطه دارد.
استرسهای هیجانی به عنوان یک راهانداز مهم بیماری آسم برای سالهها مطرح شده است. از طریق مکانیسمهایی که استرس ممکن است باقیمانده ناچیز بیماری آسم را تشدید کند. همبودی و رابطه آسم- استرس ممکن است از طریق راههای شناختی- رفتاری، مانند کاهش خودکارآمدی بیماری آسم و مختل کردن مراقبت از خود، یا از طریق افزایش آثار فیزیولوژیکی مستقیم استرس بر روی فعالیت سیستم عصبی خودکار (پاراسمپاتیک) رخ دهد. هیچ مطالعهای در زمینه چگونگی اثرات متقابل این دو مکانیسم در جهت کمک به گرفتگی راههای هوائی در طول استرسهای هیجانی در زندگی روزمره انجام نشده است.
مفهوم خود کارآمدی در واقع اشاره بهاعتماد شخص در توانایی انجام دادن رفتارهای خاص در موقعیتهای خاص است. خودکارآمدی به معنی اعتمادی است که شخص به خود دارد که رفتاری خاص را با موفقیت اجرا کند و انتظار نتایج حاصل از آن را داشته باشد و پیش نیاز مهم رفتار محسوب میشود. چرا که به عنوان بخش مستقلی از مهارتهای اساسی فرد عمل مینماید.به باور بندورا میتوان از طریق ایجاد زمینه مناسب در جهت کسب مهارتها و دانش مورد نیاز و حصول موفقیت در آن،خودکارآمدی و توانمندی شخص را افزایش داد.
خودکارآمدی روی انگیزه فرد اثر گذاشته و فرد را به تلاش و مداومت در رفتار وامیدارد. خودکارآمدی درک شده در واقع اعتقادات مردم در زمینه تواناییهایشان برای عمل کردن در زمینههایی است که به آنها قدرت کنترل وقایعی که زندگیشان را متأثر میسازد؛میدهد. لذا در روند درمان بیماریهای مزمن،بالا بردن خودکارآمدی اهمیت زیادی دارد.
در مطالعه گیسبرز و همکاران زنان مبتلا به بیماری آسم دارای خودکارآمدی بالا،در شیردهی موفقتر بودند (منیژه اسماعیلی و همکاران 1390).
خود کارآمدی پایین بیماران مبتلا به آسم با کارکرد بد ریوی و کیفیت پایین زندگی در ارتباط است. در حالیکه خودکارآمدی پایین با کارکرد ضعیف ریوی،آسم شدید و استفاده زیاد از برونکودیلاتورهای کوتاه و بلند اثر و کورتیکواستروئیدهای استنشاقی مرتبط است ارتقاء رفتارهای خودمراقبتی و خودکارآمدی به عنوان امری حیاتی و اساسی در مدیریت موفق آسم نشان داده شده است.
جایگاه مهار سلامت یكی از عمدهترین مقیاسها و شاخصهای اعتقاد بهداشتی برای طرحریزی برنامههای آموزش بهداشت محسوب میشود.محور كنترل سلامت در واقع درجه اعتقاد فرد به این امر است كه سلامت وی تا چه حد تحت كنترل عوامل درونی و یا برونی میباشد.
ساختار جایگاه کنترل به باور ذهنی کنترل بیماران برای بیماری و سلامتی خود اشاره دارد. با توجه به نظریه یادگیری اجتماعی راتر،بیمارانی با بیماری مزمن سه نوع مختلف از شناختهای جایگاه کنترل مرتبط با بیماری و سلامتی را توصیف میکند که بازنمایی تجارب بیماری و تجارب عمومی از کنترل علائم است.
جایگاه کنترل درونی این باور را بازنمایی میکند که سلامتی به رفتارهای خود فرد وابسته است. بیمارانی با این نگرش به ضرورت پیشایندها برای فعال سازی استراتژیهای مقابلهای در هر دو نوع بیماران سوماتوفرم و آسم توجه میکنند.
جایگاه کنترل اجتماع بیرونی به معنی این است که سایرین قدرتمند، مثلاً والدین یا پزشکان اهمیت کنترل علائم را تعیین میکنند. این مفهوم رفتار جستجوی کمک را برای بیماران راهاندازی میکند.
بیمارانی با جایگاه کنترل تقدیر یا سرنوشت بر این باور متقاعد شدهاند که سلامتی آنها تحت تأثیر سرنوشت،شانس یا وقایع تصادفی است. در این افراد بخاطر رفتار بیماری منفعلانه هم در اختلالات سوماتوفرم هم در آسم انتظار میرود که ناسازگار باشند.
ارزیابی کنترل آسم باید شامل کنترل آشکارسازیهای بالینی و کنترل خطرات آینده قابل پیشبینی برای بیماران مانند حالت تشدید یافته، کاهش عملکرد ریوی سریع و عوارض جانبی درمان باشد. در کل دستیابی به کنترل بالینی خوب بیماری آسم ما را به سمت کاهش خطر تشدید آن هدایت میکند.
محققان درمانهای روانشناختی را برای نشانهها و علائم آسم مورد بررسی و پژوهش قرار دادند. مداخلات روانشناختی از جمله درمان شناختی،بازسازی شناختی،درمان رفتاری، آموزش تن آرامی،بیوفیدبک،مدیریت استرس،و درمان شناختی رفتاری مدیریت استرس،تأثیر مثبتی را در بهبود وضعیت این بیماران گزارش کردهاند.
براساس تئوری تعامل بین ذهن و بدن،اعتقاد بر این است که درمان روانشناختی ممکن است در بهبود حال بیماران آسم مفید واقع شود.
محققان معتقدند درمانهایی که برای بیماران آسم در نظر گرفته میشوند باید اضطراب و افسردگی و نشانههای روانی و علائم جسمانی این بیماران را کاهش دهند و باعث بهبود سلامت عمومی در این بیماران شوند (فاطمه رضایی و همکاران 1390).
1-3. اهمیت و ضرورت
آسم نوعی بیماری التهابی مزمن مجاری هوایی است كه با تنگی گستردهی مجاری هوایی همراه است و با علائم سرفه،ویزینگ و حملههای تنگی نفس مشخص میشود.طبق بررسیهای انجام شده 5 درصد از كل جمعیت جهان مبتلا به آسم بوده،ودرایالات متحده آسم ششمین علت بستری شدن در بیمارستان میباشد و همچنین آسم موجب بیش از 27 میلیون بار مراجعه به پزشك و 6 میلیون روز غیبت از كار در سال در ایالات متحده شده وسالیانه باعث صرف هزینهای به میزان 18 درصدازدرآمدخانواده های مبتلا به آسم گردیده است. مرگ و میر ناشی ازآسم ازسال 1980 تا 1987، 31 درصد افزایش یافته است. (مظلومی و همکاران 1389).
آسم مسئلهای مهم در امر بهداشت و سلامت عمومی است.بیش از 150 میلیون نفر در جهان، از جمله تعداد قابل توجهی در ایران به این بیماری مبتلا هستند؛ به طوری كه این بیماری تحمیل هزینه زیاد، كاهش كارآیی و فعالیت مفید و عدم توانایی ادامه زندگی طبیعی بیماران در خانوادههایشان را سبب میشوند.
شواهد گسترش یافتهای اشاره میکند که همبودی بیماری آسم و مشکلات سلامت روانی ممکن است بر عملکردهای روزمره و بکارگیری خدمات مراقبت از سلامت روان تأثیر معناداری بگذارد. به عنوان مثال یک مطالعه صورت گرفته توسط فلدمن دریافته است که بیماران مبتلا به آسم با حداقل یک بیماری روانی در مقایسه با بیماران مبتلا به آسم بدون بیماری روانی سطح بالای معناداری از علائم آسم،تخریب عملکردهای روزمره و بکارگیری داروها و درمان برای آسم را در گزارش کردهاند.
جامعه ما ممكن است هزینه زیادی برای آسم كنترل نشده بپردازد.افراد و خانوادهها ممكن است مخارج غیر ضروری و زیادی همراه با وقت و انرژی برای مراقبتهای اورژانس و یا بستری بیماران صرف كنند.زمانی كه افراد مبتلا، بیماریشان را كنترل كنند تمام جامعه از كاهش این هزینه و افزایش كارایی سود میبرند.تقریباً پنج درصد از تمام مردم جهان به آسم مبتلا هستند و اگر جامعهای در حال توسعه شهری است، این نسبت ممكن است بیشتر هم باشد.
با تأكید بر این نكته كه عوامل روانشناختی و هیجانی از جمله اضطراب،افسردگی و استرس به عنوان عوامل محرك بیماری آسم در نظر گرفته میشوند بنابراین شناسایی منابع استرس زا که باعث تشدید و کنترل ناپذیری علائم بیماری آسم میشود ضرورت دارد.
1-4. اهداف پژوهش
1-4-1. اهداف کلی
تعیین نقش میزان استرس ادراک شده و جایگاه کنترل و خودکارآمدی در تبیین کنترل پذیری علائم بیماری آسم.
1-4-2. اهداف اختصاصی
1) تعیین ارتباط میزان استرس ادراک شده با کنترلپذیری علائم آسم.
2) تعیین رابطه کانون کنترل سلامت با کنترلپذیری علائم آسم.
3) تعیین ارتباط خودکارآمدی با کنترلپذیری علائم آسم.
1-4-3. اهداف کاربردی
با توجه به اینکه اخیراً استفاده از روشهای مدیریت استرس به شیوههای شناختی رفتاری برای کاهش برخی مشکلات جسمی و روانی ناشی از بیماریهای جسمی کاربرد مؤثر داشته است میتوان امیدوار بود با آموزش مدیریت استرس به بیماران در جهت افزایش آگاهی در ارتباط با منابع استرسزا در زندگی یاری کنیم و در نهایت در افزایش کنترل علائم بیماری آسم و بهبود سلامت عمومی مبتلایان گامی برداریم.
2-1- مقدمه 16
2-2- مبانی نظری متغیرهای پژوهش 16
2-2-1- اضطراب اجتماعی 16
2-2-2- ویژگی های اختلال اضطراب اجتماعی 17
2-2-3-شیوع اختلال اضطراب اجتماعیر 18
2-2-4- شکل گیری و روند اختلال اضطراب اجتماعی 18
2-2-5- مدل های سبب شناسی اختلال اضطراب اجتماعی 19
2-2-5-1- مدل شناختی مدل شناختی کلارک و ولز 19
2-2-5-2- مدل شناختی-رفتاری رپ و هیمبرگ 20
2-2-5-3- مدل هافمن و بارلو 20
2-2-5-4- مدل کایمبرال 21
2-2-5-6- مدل رپ و اسپنس 22
2-2-5-7- ارزیابی مدل های سبب شناسی اختلال اضطراب اجتماعی 22
2-2-6- درمان اختلال اضطراب اجتماعی 23
2-2-2-شخصیت 24
2-2-2-1-تعریف شخصیت 24
2-2-2-2-نظریه های مربوط به شخصیت 25
2-2-2-2-1- رویکرد روان تحلیل گری 25
2-2-2-2-2- رویکرد نو روانکاوی 26
2-2-2-2-3- رویکرد شناختی 27
2-2-2-2-4- رویکرد رفتاری 27
2-2-2-2-5- رویکرد انسان گرایی 28
2-2-2-2-6- رویکرد تحلیل عوامل 29
2-2-2-3- طرح پنج عاملی شخصیت 30
2-2-2-3-1- روان رنجور خویی (N) 31
2-2-2-3-2- برون گرایی (E) 32
2-2-2-3-3- مسئولیت پذیری یا وجدانی بودن © 33
2-2-2-3-4- باز بودن به تجربه (O) 33
2-2-2-3-5- توافق (A) 35
2-2-3-کمال گرایی 35
2-2-3-1- ویژگی های افراد کمال گرا 36
2-2-3-2- ابعاد کمال گرایی 38
2-2-3-2-1-کمال گرایی سازگارانه (بهنجار) و ناسازگارانه (نابهنجار) 38
2-2-3-2-2-کمال گرایی فعال و منفعل 39
2-2-3-2-3- کمال گرایی سالم و ناسالم 40
2-2-3-2-4- ابعاد سه گانه کمال گرایی 40
2-2-3-2-5- ابعاد شش گانه کمال گرایی 41
2-2-3-2-6- جمع بندی 42
2-2-3-3- دیدگاه های نظری مربوط به کمال گرایی 43
2-2-3-3-1- نظریه فروید 43
2-2-3-3-2- نظریه هورنای 44
2-2-3-3-3- نظریه آدلر 45
2-2-3-3-4- نظریه راجرز 45
2-2-3-3-5- نظریه الیس 46
2-2-3-3-6- نظریه بندورا 47
2-2-3-4- سبب شناسی کمال گرایی 48
2-2-3-4-1- عوامل مربوط به والدینر 48
2-2-3-4-1-1- سبک فرزند پروری 48
2-2-3-4-1-2- کمال گرایی والدین 51
2-2-3-4-1-3- سبک دلبستگی 52
2-2-3-4-2- عوامل فردی 54
2-2-3-4-2-1- ارزیابی های غیرمنطقی 54
2-2-3-4-2-2- تحریف های شناختی 55
2-2-3-4-3- عوامل بیولوژیکی 56
2-2-3-5- مدل تحولی کمال گرایی 57
2-2-4- خودکارآمدی 58
2-2-4-1- ماهیت خودکارآمدی 60
2-2-4-2- مؤلفه های خودکارآمدی 61
2-2-4-3- فرایندهای واسطه ای خودکارآمدی 61
2-2-4-3-1- فرایندهای شناختی 61
2-2-4-3-2- فرایندهای انگیزشی 62
2-2-4-3-3- فرایند های عاطفی 62
2-2-4-3-4- فرایندهای انتخابی 63
2-2-4-4- جنبه های مختلف تأثیر باورهای خودکارآمدی بر عملکرد انسان 63
2-2-4-4-1- رفتار انتخابی 63
2-2-4-4-2- مقدار تلاش و پشتکار 63
2-2-4-4-3- الگوهای فکری و واکنش های هیجانی 64
2-3- پژوهش های انجام یافته 64
2-3-1- اضطراب اجتماعی 64
2-3-2- اضطراب اجتماعی و صفات شخصیتی 66
2-3-3- اضطراب اجتماعی و ابعاد کمال گرایی 67
2-3-4- اضطراب اجتماعی و خودکارآمدی 71
2-4- خلاصه فصل دوم 74
فصل سوم : روش پژوهش
3-1- مقدمه 77
3-2- روش پژوهش 77
3-3- جامعه آماری 77
3-4- گروه نمونه، حجم گروه نمونه و روش نمونه گیری 77
3-5- ابزار پژوهش 78
3-5-1- مقیاس اضطراب اجتماعی(SPIN) 78
3-5-2- پرسشنامه پنج عاملی شخصیت نئو(NEO-FFI) 79
3-5-3- سیاهه کمالگرایی هیل 80
3-5-4- مقیاس خودکارآمدی عمومی 82
3-6- روش اجرای پژوهش 83
3-7- روش آماری تجزیه و تحلیل داده ها 83
فصل چهارم : یافته های پژوهش
4-1- مقدمه 85
4-2- داده های توصیفی 85
4-3- یافته های استنباطی 93
4-3- یافته های جانبی 106
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
5-1- مقدمه 126
5-2- بحث و نتیجه گیری 126
5-3-محدودیت های پژوهش 138
5-4-پیشنهادات اجرایی 138
5-5- پیشنهادات پژوهشی 139
منابع فارسی 141
منابع انگلیسی 147
ضمایم 159
چکیده:
اختلال اضطراب اجتماعی، با ترس و اجتناب از موقعیت های اجتماعی که فرد احساس می کند در معرض خطر ارزیابی دقیق دیگران قرار دارد، مشخص می شود. این اختلال با توجه به شیوع بالا و تداخل جدی با زندگی شخصی و اجتماعی فرد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است.اضطراب اجتماعی ممکن است تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار گیرد.پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه صفات شخصیتی، ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی در دانشجویان انجام گرفته است.نمونه پژوهش شامل 322دانشجوی دختر و پسر (176 دختر و 146 پسر) بود که به روش نمونه گیری طبقه ای انتخاب شدند. به منظور جمع آوری اطلاعات از مقیاس اضطراب اجتماعی کانور(SPIN)، پرسشنامه پنج عامل شخصیتی نئو(NEO-FFI)، سیاهه کمال گرایی هیل (2004)، مقیاس خودکارآمدی شرر و مادوکس(1982) و استفاده گردید.جهت تجزیه و تحلیل داده ها میانگین، انحراف استاندارد،آزمون معناداری همبستگی و تحلیل رگرسیون گام به گام و آزمون t محاسبه شد. نتایج نشان داد بین صفات شخصیتی، ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی،رابطه معنی داری وجود دارد.نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که خودکارآمدی، پیش بینی کننده قوی تری برای اضطراب اجتماعی است. با توجه به اهمیت عوارض ناشی از اضطراب اجتماعی و تداخل آن در عملکرد تحصیلی،اجتماعی و شغلی انجام مداخله های آموزشی و مشاوره ای جهت ارتقاء سطح بهداشت روانی و کیفیت زندگی دانشجویان ضروری است.
کلمات كلیدی: اضطراب اجتماعی ، صفات شخصیتی، کمال گرایی، خودكارآمدی
در این فصل کلیات پژوهش ارائه و هر یک از موارد مقدمه پژوهش، بیان مسأله، ضرورت و اهمیت پژوهش، اهداف، فرضیه ها، سوالات پژوهش و مفاهیم نظری و عملیاتی متغیرهای اضطراب اجتماعی، صفات شخصیتی، ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی تشریح گردیده است.
1-1- مقدمه:
انسان یک موجود اجتماعی است و ناگزیر به برقراری ارتباط با دیگران است. برخی افراد وقتی در موقعیت های اجتماعی قرار می گیرند، دچار اضطراب می شوند. اگر اضطراب آنها زیاد نباشد،مشکل چندانی نخواهند داشت،اما اگر اضطراب زیادی داشته باشند،به اضطراب اجتماعی یا هراس اجتماعیمبتلا می باشند که شکل اغراق آمیزی ازاضطراب ها است (روزنهان و سلیگمن؛ ترجمه سیدمحمدی،1390).اضطراب اجتماعی حاصل ارزیابی شخصی فرد از خود و ترس از شکست های اجتماعی و مورد انتقاد قرار گرفتن است.ترس از شکست اجتماعی به طور پیچیده با اعتقادات فرد در مورد خود و قابلیت هایش در موقعیت های اجتماعی آمیخته است (اسکلنکر و لیری،1982). بیماران مبتلا به اضطراب اجتماعی دائما از تجربیات منفی و تحریف شده خویش در موقعیت های اجتماعی اضطراب آور(مانند سخنرانی کردن، صحبت در جمع، صحبت با جنس مخالف، آشنایی و ملاقات با دوستان، همسایگان و همکاران جدید، هم گروه شدن با افراد ناآشنا و …) تصاویر ذهنی منفی می سازند. همه این تصورات با خاطرات اجتماعی آنها آمیخته می شود و نشانگان جسمانی و روانشناختی اضطراب به هنگام رویارویی مجدد با موقعیت های اجتماعی بروز می دهند (بساک نژاد و همکاران،1389).این اختلال در بعضی از افراد به تدریج در طول کودکی و نوجوانی در شخصیت های خجالتی و کمرو ایجاد می شود.در برخی دیگر، اضطراب اجتماعی به طور ناگهانی، شاید در نتیجه یک تجربه اجتماعی خفت بار، مانند یک سخنرانی عذاب آور ایجاد می شود. از آن پس، زمینه ای برای فرد ایجاد می شود که در موقعیت های مشابه، احساس آسیب پذیر بودن را تجربه کند. در بعضی از افراد اضطراب سال های متمادی،زندگی روزمره را بسیار مختل می کند(لانگ و استین،2001؛به نقل از عبدالمحمدی، 1389). مبتلایان به دلیل اضطراب یا اجتناب از صحبت کردن در جمع، عملکرد تحصیلی و اجتماعی ضعیفی دارند و پیشرفت نمی کنند (اخلاقی جامی، 1388).
این اختلال با توجه به شیوع بالا و تداخل جدی با زندگی شخصی و اجتماعی فرد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است.اضطراب اجتماعی ممکن است تحت تاثیر متغیرهای مختلفی قرار گیرد. یکی از عوامل موثر بر اضطراب اجتماعی،صفات شخصیتی است. اضطراب اجتماعی شیوع بالایی در روانپزشکی و همبودی با اختلالات شخصیت دارد. لوینسونو همکاران(2011) در مطالعه خود نشان دادند که صفات شخصیتی می تواند نقش تعاملی با اضطراب اجتماعی داشته باشد و روان رنجورخویی و وابستگی با سطوح بالای اضطراب اجتماعی رابطه دارد. مطالعات زیادی، شیوع بالای اختلال شخصیت اجتنابی در بین افراد با اختلال اضطراب اجتماعی را با تخمین 25تا 89درصد گزارش داده اند(چامبلس و همکاران، 2008; کاکس و همکاران،2009 )، به همین نحو، درصد بالای اختلال اضطراب اجتماعی بین افراد با اختلال شخصیت اجتنابی،36 تا100درصد گزارش شده است(هربرت و همکاران،1992;کاکس و همکاران،2009).
یکی از ویژگی های افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی این است که آنها به طور مفرط، نگرانی زیاد درمورد اشتباهات دارند؛ و معتقدند دیگران نتیجه رفتار آنها را منفی ارزیابی خواهند کرد(بک و امری، 1985). از آنجایی که این ویژگی بارز افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی در افراد کمال گرا نیز مشاهده می شود، بنابراین می توان به ارتباط این اختلال با کمال گرایی پی برد. در ابتدای بررسی سازه کمال گرایی،بررسی هایی با رویکرد تک بعدی انجام شده و تنها جنبه های شخصیتی و شناختی آن مورد بررسی قرار گرفته است،اما اخیرا رویکرد چند بعدی، رویکرد غالب در بررسی کمال گرایی است(فلت و هویت،2002). با شکل گیری این رویکرد جدید،پژوهش های متعددی در قلمروهای متفاوت از جمله مفهوم شناسی و نظریه پردازی آسیب شناسی در سنجش کمال گرایی صورت گرفته است(شکرپور،1390). تحقیقات نشان می دهد رابطه قوی بین کمال گرایی و طیف وسیعی از آسیب های روانی مانند:افسردگی، اختلالات خوردن، اختلالات شخصیت، خودکشی و اختلالات اضطرابی وجود دارد(شفران و همکاران،2002؛فراست وهمکاران،2010). کمال گراها برای عملکرد و مورد تایید قرار گرفتن دیگران ارزش زیادی قائل هستند(هاماچک،1978). هلندر(1965) کمال گراها را نسبت به عدم پذیرش بسیار حساس و بی نهایت علاقه مند به تایید دیگران توصیف می کند.بنابراین،میتوان برخی تعاریف و ابعاد کمال گرایی را در اختلال اضطراب اجتماعی مشاهده کرد.برای نمونه،افراد با تشخیص اضطراب اجتماعی را می توان دارای استانداردهای بالا برای عملکرد اجتماعی دانست(جاستر،1996؛به نقل از شکرپور،1390).
خودکارآمدی یکی دیگر از متغیرهایی است که ارتباط تنگاتنگی با اضطراب اجتماعی دارد و شامل قضاوت های فرد در مورد توانایی ها، ظرفیت ها و قابلیت هایش برای انجام تکالیف خاص است(بندورا،2006). به اعتقاد بندورا،1977،به نقل از بختیارپور و همکاران، (1390)کلید اصلی عاملیت و فعالیت انسان، باورهای خودکارآمدی اوست. منظور از باورهای خودکارآمدی، میزان اطمینانی است که هر فرد به توانایی خود در زمینه اجرای یک رشته امور یا انجام یک تکلیف خاص، ابراز می نماید.شواهد تحقیقاتی نشان می دهد که اضطراب اجتماعی با خودکارآمدی همبستگی بالایی دارد (استوار،1386). بندورا(1997)معتقد است، ناتوانی ادراک شده برای تاثیر بر رویدادها و شرایط اجتماعی به طور معنی داری بر زندگی فرد اثر می گذارد و می تواند منجر به احساس پوچی، ناامیدی و اضطراب گردد. به عبارت دیگر زمانی که فرد خودش را ناتوان برای مقابله با رویدادهای تهدیدکننده ببیند، دچار اضطراب خواهد شد (به نقل از غلامی،1389).
با توجه به اینکه این اختلال یک وضعیت نسبتا ناتوان کننده است، یافتن علل و عواملی که می تواند با اختلال اضطراب اجتماعی رابطه داشته باشد در یافتن راهکارهای پیشگیرانه و یا درمانی مناسب، کمک کننده خواهد بود. از این رو هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه صفات شخصیتی، ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی با اختلال اضطراب اجتماعی بود.
2-1-بیان مسأله:
اختلال اضطراب اجتماعی یکی از انواع هراس ها می باشد که در مجموعه اختلالات اضطرابی قرار دارد و با ترس مداوم از ارزیابی منفی و پریشانی شدید و یا اجتناب از موقعیت هایی که افراد مورد موشکافی دیگران قرار می گیرند،مشخص می شود(راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSM-5)،2013). این موقعیت ها شامل: آغاز یا ادامه مکالمات، حضور در رویدادهای اجتماعی،دوست یابی،تعامل با چهره های اقتدار، خوردن و یا نوشتن در عموم، سخن گفتن بخصوص در عموم رایج ترین ترس در افراد مضطراب اجتماعی است (پلارد و هندرسون،1988). شیوع دوازده ماهه آن در بزرگسالان حدود2 تا 5 درصد است (DSM-5، 2013). اضطراب اجتماعی با برخی ویژگی های فیزیولوژیکی (سرخ شدن گونه ها،تعرق،خشکی دهان و لرزش به هنگام رویارویی با موقعیت های نگران کننده)،ویژگی های روان شناختی(شرم،خجالت،ترس از اشتباه،ترس از ارزیابی منفی و ترس از انتقاد) و ویژگی های رفتاری(کناره گیری، اجتناب از تماس چشمی،ترس از ابراز وجود و ترس از صحبت کردن در جمع یا مورد خطاب واقع شدن) مشخص می شود (استراوینسکی و همکاران،2004). اختلال اضطراب اجتماعی توسط اختلال در عملکرد در حوزه های شناخت، بین فردی، تحصیلی و شغلی مشخص می شود (کاشدان،2002). افراد مضطرب اجتماعی، هیجان منفی زیاد، تنهایی، افکار خودکشی، رضایت کمتر در روابط و عملکرد تحصیلی و شغلی را کمتر از همتایان غیرمبتلا تجربه می کنند(ویتچن و همکاران،2000). به دلیل تاثیر نامطلوب اختلال اضطراب اجتماعی در سلامت فرد، بررسی جنبه های مختلف شخصیتی دارای اهمیت بسیار است. شخصیت شامل ترکیبی از ویژگی های بدنی-زیستی،روانی و اجتماعی است که بر اثر شرایط زیستی-اجتماعی برای شخص در اذهان دیگران ایجاد می شود و به فرد نحوه رفتار و تطابق خاصی را که همراه با عاطفه و احساس ویژگی های معینی است،القا می کند(عمارتی،1390). در این پژوهش منظور از صفات شخصیتی،الگوی پنج صفت بزرگ شخصیتی می باشد كه شامل پنج ویژگی عمده از ویژگی های شخصیت است كه عبارتند از:روان رنجور خویی،برون گرایی،بازبودن به تجربه،مسئولیت پذیری و توافق. کاپلان و همکاران(2015)در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که اضطراب اجتماعی رابطه مثبتی با روان رنجورخویی، رابطه منفی با برون گرایی و رابطه ضعیفی با سازگاری و بازبودن به تجربه دارد.
از دیگر صفات شخصیتی مرتبط با اضطراب اجتماعی، کمال گرایی است. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی علاوه بر اینکه می ترسند احمق یا دست و پا چلفتی به نظر برسند، عزت نفس پایین دارند و استعداد واقعی خود را دست کم می گیرند، کمال گرا نیز هستند و معتقدند دیگران از آنها توقع عملکرد عالی دارند (عبدالمحمدی،1389).كمال گرایی داشتن استانداردهای بالا برای عملكرد خود به همراه ارزیابی انتقادی مفرط است (فراست و همكاران،1990).كمال گرایی دو بعد دارد:نوع سازگارانه یا بهنجار(بعنوان مثال،استانداردهای شخصی بالا)كه ممکن است به عملكرد سالم مربوط باشد(دیبارتولو و همكاران،2004) و یك نوع ناسازگارانه(به عنوان مثال،كمال گرایی ارزیابانه)كه مربوط به پیامدهای منفی مانند اضطراب و افسردگی است(دیبارتولو و همكاران،2008).كمال گرایی ناسازگارانه نگرانی بیش از حد در مورد اشتباهات و نتیجه انتقاد از خود ارزیابی است كه ممكن است پس از آن رخ دهد،درحالیكه استانداردهای شخصی تصور فرد در تعیین اهداف واقع بینانه برای خود است (اسلانی و همكاران،2002).جاستر و همکاران(1996) چند نکته در باره رابطه کمال گرایی و اضطراب اجتماعی را بیان کرده اند: الف)کمال گرایی ممکن است یک عامل خطر برای اضطراب اجتماعی محسوب شود؛ ب) افراد با اضطراب اجتماعی ممکن است کمال گرایی را با نگه داشتن استانداردهای بالای نامعقول برای عملکردشان در موقعیت های اجتماعی نشان دهند و هرگونه انحراف از این استانداردها را به عنوان شکست تفسیر کنند.پژوهشی تجربی نشان داد،کمال گرایی ناسازگارانه در افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی بیشتر است (فراست و همکاران،2010).
گرچه شواهد موجود نشان می دهد که عوامل ژنتیکی و محیطی در بروز اختلال اضطراب اجتماعی دخالت دارند ولی نظریه های معاصر در مورد اضطراب اجتماعی بر نقش فرایندهای شناختی و رفتاری در تداوم این اختلال تاکید داشته اند (هافمن،2007؛ به نقل از غلامی،1390).یکی از مولفه های مهمی که الگوهای شناختی مطرح نموده اند، مفهوم خودکارآمدی است.خودکارآمدی بنیان کارگزاری آدمی را تشکیل می دهد و یک منبع شخصی کلیدی در تحول، سازش یافتگی و تغییر شخصی است (بندورا،2006). بر اساس نظر بندورا(1997)افرادی که اضطراب اجتماعی بالایی دارند اغلب احساس می کنند که مهارت های ویژه و توانایی های لازم برای رفتار میان فردی را ندارند و چشم داشت کمی از موفقیت در موقعیت های اجتماعی دارند این امر سبب بروز اضطراب آنها می شود (توانگر،1391). تحقیقات نشان داده هردوی خودکارآمدی عمومی و خودکارآمدی اجتماعی ارتباط نزدیکی با ساختار اضطراب اجتماعی دارد.این امکان وجود دارد که خودکارآمدی نقش قابل توجهی در پدیدارشناسی و ابقاء اضطراب اجتماعی ایفاء می کند(رودی و همکاران،2012).
با توجه به موارد فوق، در این پژوهش نقش برخی از عوامل پیش بینی کننده اضطراب اجتماعی و شدت آن بررسی شده است.اگرچه هر یک از مولفه های یاد شده به تنهایی در پژوهش هایی بررسی شده اند، پژوهشی که همه این عوامل را در کنار یکدیگر در ارتباط با اختلال اضطراب اجتماعی بررسی کند، مشاهده نگردید.بنابراین درک ارتباط صفات شخصیتی، ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی در دانشجویان می تواند راهکارهای مناسبی برای پیشگیری و درمان این اختلال ارائه نماید.
لذا موضوع عمده و مورد مطالعه در این پژوهش این است که آیا صفات شخصیتی،ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی می توانند با اضطراب اجتماعی دانشجویان رایطه داشته باشند؟ و نقش و سهم هریک از متغیرهای پیش بینی کننده مذکور در تبیین واریانس اضطراب اجتماعی به چه میزان است؟
3-1-اهمیت و ضرورت پژوهش:
اختلال اضطراب اجتماعی یکی از شایع ترین اختلالات اضطرابی است که شیوع آن را حدود2تا13درصد گزارش کرده اند (کاپلان و سادوک،ترجمه پورافکاری،1390). و از لحاظ میزان شیوع، اضطراب اجتماعی یکی از سه اختلال شایع روان پزشکی بعد از افسردگی و الکلیسم است (مویترا و همکاران،2008، به نقل از حسنوند عموزاده و همکاران،1392). شروع 80درصد از موارد اضطراب اجتماعی در سنین 18تا25سال است. به همین دلیل تشخیص اضطراب اجتماعی در این سنین برای جلوگیری از مزمن شدن بیماری، اهمیت دارد(مارتین سانتس و همکاران،2009). ابتلا به اضطراب اجتماعی اثرات عمیقی بر زندگی فردی و اجتماعی افراد مبتلا دارد. این افراد از اشکال ابراز وجود، عزت نفس ضعیف و احساس حقارت رنج می برند (اخلاقی جامی،1388). به دلیل مشکلاتی در روابط بین فردی، درمان های مختلف روانشناختی برای این مبتلایان ضروری است.
امروزه یکی از حوزه هایی که در آن مطالعات فراوانی در حال انجام است، بررسی و تبیین رابطه بین ویژگی های شخصیتی و آسیب شناسی روانی است. زیرا این مطالعات نقش مهمی در حل مشکلات مربوط به تشخیص و طبقه بندی اختلالات روانی از جمله همبودی مشاهده شده بین اختلالات را دارد.از سوی دیگر، بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی و آسیب شناسی روانی، درک مارا در سبب شناسی این اختلالات بالا می برد (فتح الهی،1390). به دلیل تاثیر نامطلوب اختلال اضطراب اجتماعی به ویژه موارد شدید آن در عملکرد و سطح سلامت فرد و همچنین مشکلات درمانی آن، بررسی جنبه های مختلف شخصیتی که از یک سو می تواند زمینه ساز اختلال باشد و از سوی دیگر بر سیر و پیش آگهی آن اثر بگذارد، دارای اهمیت زیادی است (حق شناس و همکاران،1381).
از سوی دیگر کمال گرایی نیز به عنوان مولفه ای شناختی دارای ابعاد بهنجار و سازش یافته و همچنین دارای ابعاد ناسازگار است و چنانکه بدان اشاره شد، می تواند نقش با اهمیتی در پیشرفت و پایداری اختلالات روانی مختلف ایفا کند.کمال گرایی یا سبک ارزیابی فرد، می تواند بر تحول و تداوم اضطرابی که در ترس از ارزیابی دیگران نمایان می شود، موثر باشد (بیطرف و همکاران،1389). از این رو، با توجه به نزدیکی مفاهیم نظری اختلال اضطراب اجتماعی و کمال گرایی با یکدیگر و با توجه به اینکه پژوهش ها نشان می دهد که کمال گرایی سازش نایافته می تواند مانع از پیشرفت در درمان گردد (دیبارتولو و همکاران،2007)، به نظر می رسد بررسی ابعاد کمال گرایی در اختلال اضطراب اجتماعی ضروری به نظر برسد.
همچنین، ارزش و اهمیت بررسی مقوله خودکارآمدی در رابطه با اضطراب اجتماعی این است که خودکارآمدی عاملی است که به عنوان یک میانجی شناختی عمل می کند و شناخت، افکار و احساسات فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. وقتی افراد در معرض رویدادهای منفی و یا موقعیت های استرس زا قرار می گیرند، احساس خودکارآمدی بالا به آنها کمک می کند تا بتوانند آن رویدادها را اداره کرده و در نتیجه خود را در برابر بسیاری از مشکلات روانی محافظت کنند (بهادری خسروشاهی وهمکاران،1391). اضطراب اجتماعی سبب می شود که فرد در موقعیت های اجتماعی توانایی عملکرد اجتماعی خود را پایین تر از آنچه که هست ارزیابی کند (کاهش احساس خودکارآمدی) و این ارزیابی منفی سبب افت کاربرد مهارت هایی شود که در موقعیت های اجتماعی برای تعامل اجتماعی به آن نیاز دارد.پس فرد به جای رویارویی با این موقعیت ها برای کاهش اضطراب ناشی از آن اجتناب و کناره گیری را برمی گزیند (یزدخواستی،1391).
اضطراب اجتماعی در جامعه دانشگاهی نیز رایج است. تحقیقات ستراهان،2003،به نقل از شیخ علی بابایی،1389)،نشان می دهد که بین 19تا22درصد از دانشجویان از اضطراب اجتماعی رنج می برند. اغلب دانشجویان در اثر اضطراب یا اجتناب از حضور در کلاس، پیشرفتی نشان نمی دهند و حتی ممکن است در آینده به دلیل اشکال در مصاحبه شغلی و استخدامی در جستجوی کار برنیایند، دوستانی نداشته باشند یا دارای روابط پایدار نباشند. از خواستگاری و ازدواج اجتناب کنند و به زندگی با والدین خود ادامه دهند(سلطانی،1390). بنابراین، چون دانشجویان از جمله اقشار آسیب پذیر نسبت به این اختلال محسوب می شوند، لازم است با شناسایی عوامل موثر در این بیماری از وخیم تر شدن آن پیش گیری کرده تا این قشر فعال و آینده ساز بتواند از نهایت استعدادهای خویش برای خدمت به خود و جامعه استفاده کنند. بنابراین، با توجه به اینکه یافته های پژوهش حاضر نقش و سهم هر یک از متغیرهای پیش بین مفروض برای اضطراب اجتماعی را نشان می دهد، دارای تلویحات کاربردی برای مداخله های آموزشی و درمانی مربوط به اضطراب اجتماعی خواهد بود.
4-1-اهداف پژوهش:
4-1-1- هدف کلی:
تعیین میزان رابطه صفات شخصیتی،ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی در دانشجویان
4-1-2 -اهداف جزیی:
تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی روان رنجور خویی با اضطراب اجتماعی
تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی برون گرایی با اضطراب اجتماعی
تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی باز بودن به تجربه با اضطراب اجتماعی
تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی مسئولیت پذیری با اضطراب اجتماعی
تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی توافق با اضطراب اجتماعی
تعیین میزان رابطه کمال گرایی سازگارانه با اضطراب اجتماعی
تعیین میزان رابطه کمال گرایی ناسازگارانه با اضطراب اجتماعی
تعیین میزان رابطه خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی
بررسی تفاوت دانشجویان دختر و پسر از نظر اضطراب اجتماعی
بررسی تفاوت دانشجویان دختر و پسر از نظر صفات شخصیتی
بررسی تفاوت دانشجویان دختر و پسر از نظر ابعاد کمال گرایی