اتفاق:
بعضي از صاحب نظران معتقدند كه منبع آثار خلاق اتفاق است. به عنوان مثال كمپل(1960) و سايمونستون(1988) با تاثير پذيري از تئوري تصادف و نوشته هاي ويليام جيمز بيان مي دارند كه ايده هاي خلاق از منبع و فرآيند هاي تصادفي غير قابل كنترل نوع دارويني که انتخاب طبيعي و تصادفي است، ناشي مي شود. پيشرفتهاي پزشكي مانند كشف فلمينگ مرهون مشاهدات اتفاقي بود.
ويزبرگ(1992) بيان مي كند خلاقيت در استمرار با گذشته شروع شده و اين بدين معنی است كه خلاقيت با دانسته هاي ما از كارهاي ديگران شروع شده ، اما بر مبناي اطلاعات جديد كه از موقعيت ها نشات مي گيرد فراتر از گذشته مي رود. پيتردراكر(1991)عنوان مي كند بيشتر خلاقيت ها از جستجوي هدفدار منابع خلاقیت ايجاد مي شود.اين منابع را مي توان در قالب وقايع غير منتظره،ناسازگاري،نيازهاي فرايند،تغیير در صنعت،تغیير در بازار،تغیيرات جمعي، تغیير در ادراك و تكوين دانش جديد تقسيم بندي كرد.
ما حصل اين مطالب در نكاتي به شرح زير قابل جمع بندي است:
مي توان تمامي منابع و خاستگاه هاي خلاقيت را بر اساس دو جنبه طبقه بندي كرد كه بر اساس نظر انديشمندان خلاقيت مي تواند در درون افراد باشد؛در مقابل بعضي از صاحب نظران خلاقيت را بيرون از انسان مي دانند و بعضي نيز منشأ خلاقيت را هم درون و هم بيرون از انسان مي دانند.بدين معني كه بعضي از منشاهاي خلاقيت فردي بوده وبرخي از آنها محيطي هستند.(حق شناس ،1378)
شیوه های پرورش خلاقیت
می توان موهبت خلاقیت را با بلا استفاده گذراندن پژمرده نمود یا مبادرت به فعالیت هایی که بیشترین امکان را برای پرورش قدرت تصور خلاق به وجود می آورد ، وخلاصه با تمرین دادن مداوم ،آن را توسعه داد .در این که خلاقیت را می توان پرورش داد تردیدی وجود ندارد ،روانشناسان از مدت ها قبل این اعتقاد را که هر استعداد اساسی را می توان تربیت نمود ، و حتی استعداد متوسط را می توان با تمرین پرورش داد ،پذیرفته اند. محققان معتقدند همه انسان ها در کودکی از استعداد خلاق برخوردارند ،اما عدم وجود محیطی مناسب و بی توجهی و عدم تقویت این توانایی مانع ظهور آن می گردد.برای هر جامعه ای وجود افراد خلاق اهمیت زیادی دارد .
زیرا جوامع در دوره انتقال و تغییر نیاز مبرمی به راه حل های خلاق برای مسائل حال و آینده خود دارند . کارن و رنزولی[1] (1991) مطالعه ای راجع به زنان خلاق داشته اند.
این محققان می نویسند: سؤال اول در رابطه با نقش مدرسه در خلاقیت آنها بود . به اعتقاد آزمودنی ها مدرسه نقشی در تشویق آنها نداشته و مطلقاً توجهی به تربیت عاطفی و زیبا شناختی آنها نشده است. اما تقریباً تمام آزمودنی ها گفته اند در طول دوران مدرسه یک معلم مشوق داشته اند. آنها برنامه درسی پوچ که خلاقیت در آن جایی ندارد را مهمترین عامل در عدم موفقیت مدرسه دانسته اند.
میلگرام[2] (1990) معتقد است، علت شکست مدرسه تا حد زیادی به تعلیم و تربیت هم شکل و یکنواخت مربوط می شود، این در حالی است که هر کدام از بچه ها کاملاً با یکدیگر متفاوتند.(حسینی،1378)
[1] - Karen & Ranzulli
[2] - Millgram